● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -●
#نیهان
#پــارت_621
تای از ابروانش را بالا فرستاد و خودش را روی تخت رها کرد. به کنارش کوبید و گفت:
- بیا بشین اینجا.
نمیفهمم چه اصراری داشت حتما جایی که او گفته بنشینم! خب مقصود نشستن و گوش کردن به حرفهایش بود که من هم انجام دادم.
- نشستم دیگه! چه اینجا، چه اونجا. بگو چی میخواستی بگی؟
دستش را به عنوان بالشت زیر سرش گذاشت و بعد از کشیدن خمیازهای طولانی گفت:
- خواستم یه چیزایی رو برات روشن کنم.
تا به امروز میخواست من همسر او باشم از امروز تصمیم گرفته نقش لامپ هم بازی کند. چه گرفتاری شده بودم!
- تو چه بخوای چه نخوای دیگه زن منی. و تا آخر عمرت هم قرار نیست از این خونه بیرون بری، فهمیدی؟
الان این روشن کردنش بود؟ دلم میخواست فریاد بزنم و بگویم عقل کل خودم از این بدبختی اطلاع دارم، تو زحمت روشن کردن را نکش!
●- - - - - - - - • ✨🌚•
کپی؟راضینیستم.