● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -●
#نیهان
#پــارت_624
روی پاشنهی پا ایستادم و دستانم را آنقدر کش آوردم تا به کلید برسد. اما مردکِ نردبان چنان دور گذاشته بود که هرچی بالاتر میرفتم بیشتر نمیرسیدم.
- آروم بگیر برای بچت بَده.
مبهوت به سمت او بازگشتم. بچهی خودش نیست و هر ثانیه یک بار تجویز میکند و کاری را برایم ممنوع میکند. گمان کنم اگر بچهی خودش بود درون شیشه میگذاشتم تا ارادهی هیچ کاری نداشته باشم.
- بیا بشین اینجا. نمیخورمت که... هرکار که قرار بود باهات انجام بدم رو دادم. پس اینقدر نترس از من!
نیت خدا از دادن این همه وقاحت و بیحیایی به بعضی از مردها چه بود؟ چیزی را به راحتی و آسانی بر لب میآورد که من حتی با فکر به آن احساس شرمندگی میکردم و به دنبال چاهی میگشتم تا خودم را درون آن بیندازم.
چند قدمی را نزدیکش رفتم و در دورترین نقطهی تخت نشستم. دلم میخواست دلیل توجهاش را به این جنین بفهمم برای همین مقاوت نکردم و گفتم:
- چرا وقتی بچهی تو نیست بازم برات مهمه چی براش خوبه و چی بَد؟
●- - - - - - - - • ✨🌚•
کپی؟راضینیستم.