● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -●
#نیهان
#پــارت_626
دندانهایم را محکم بهم فشردم. آنقدر محکم که صدای کشیده شدنهایش به یکدیگر به گوشم رسید و البته از گوش هاتف هم دور نماند.
- ببین بچه سن من بهم این قابلیت رو داده که توی نود و نه درصد مراحل زندگیم آروم باشم.
همین است دیگر یک پیرِ پا لب گوری چه میفهمد حرص و استرس چیست؟ سعی کردم کمی خودم را آرام کنم. نفسهای عمیق و از عمق وجود میکشیدم تا به درون آشفتهام سامان دهم.
- گفتی چرا بچه برام مهمه، نه؟
با شنیدن صدایش سرم را بلند کردم و با تکان دادم سرم به نشانهی مثبت منتظر شنیدن پاسخ سؤالم شدم.
- چون مشکل من با شهریار هست، البته بود.
من مشکلی با یه بچه ندارم. اونم بچهای که قراره جوری که من میخوام بزرگ بشه و من پدرش باشم.
اینکه هاتف با این سن و سالش برنامه برای بزرگ کردن این جنین هم ریخته بود، باعث تعجبم میشد. من با اینکه نصف سن هاتف را هم ندارم دائم در فکر مرگ و ترک این دنیای لعنتی هستم.
●- - - - - - - - • ✨🌚•
کپی؟راضینیستم.