eitaa logo
نـیـهـٰان
32.5هزار دنبال‌کننده
381 عکس
271 ویدیو
0 فایل
پارت‌گذاری منظم و روزانه✨🌚 تبلیغاتمون🌸🕊❤️‍🩹 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -● ولی هاتف فرق داشت. او برعکس من به فکر مرگ نبود حتی شاید هیچ وقت به ذهنش نمی‌رسید روزی تسلیم دست عزرائیل شود. چیز دیگر که باعث تعجبم بود این بود که هاتف بین جملاتش گفت مشکلش با شهریار بوده! یعنی دیگر هیچ مشکلی با یک‌دیگر نداشتند؟ - به چی فکر می‌کنی؟ - چرا دیگه با شهریار مشکل نداری؟ حالت صورتش کلافه شد و دستی بین موهای آشفته‌اش کشید. با بی‌حوصلگی گفت: - چون دیگه آدمی نیست که خطرناک باشه یا حتی بشه اسم دشمن روش گذاشت. هرچیزی داشت رو ازش گرفتم. یه روز عشقش رو، یه روز کسی که بهش امیدوار بود رو و در نهایت بچه‌اش رو. "کسی که بهش امیدوار بود" منظور هاتف این جمله من بودم؟ شهریار به من امید داشت؟ کاش می‌توانستم به اندازه‌ای که شهریار به من امید دارد من هم به عقلم امید داشته باشم. به عقلی از کار افتاده، که هیچ‌گاه بلد نبود اندکی فکر کند. همیشه وقتی تصمیم‌هایش را می‌گرفت و با سر درون چاه می‌رفت بعد به این‌که بدبخت شده فکر می‌کرد. ●- - - - - - - - • ✨🌚• کپی؟راضی‌نیستم.