eitaa logo
نـیـهـٰان
32.5هزار دنبال‌کننده
381 عکس
271 ویدیو
0 فایل
پارت‌گذاری منظم و روزانه✨🌚 تبلیغاتمون🌸🕊❤️‍🩹 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -● اما نتیجه‌ی حرف‌های هاتف واقعا درست بود. شهریار دیگر چیزی نداشت که از دست بدهد. تا کنون مطمئنم محبت و احساس انسانیتی را هم که داشت، بر باد رفته. - تموم شد سوالات؟ توان فهمیدن موضوعی را نداشتم و از طرفی اگر می‌خواستم تمام سوالات ذهنم را مطرح کنم، باید تا قرن‌ها روبه‌روی او می‌نشستم. خمیازه‌ای کشیدم و با خستگی از جایم بلند شدم. به سمت درب رفتم و گفتم: - بیا در رو باز کن، خستمه می‌خوام برم بخوابم. بدون این‌که ذره‌ای از جایش بلند شود پتو را روی خودش کشید و گفت: - این تخت رو نمی‌بینی؟ خسته‌ای؟ خب بیا بخواب! نفسی کلافه کشیدم و درحالی که پلکم سنگین شده بود با بی‌حوصلگی گفتم: - این‌جا راحت نیستم بیا در رو باز کن. لطفاً! ●- - - - - - - - • ✨🌚• کپی؟راضی‌نیستم.