eitaa logo
نـیـهـٰان
32.5هزار دنبال‌کننده
381 عکس
271 ویدیو
0 فایل
پارت‌گذاری منظم و روزانه✨🌚 تبلیغاتمون🌸🕊❤️‍🩹 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -● هاتف بدون ذره‌ای توجه به من، سکوت کرد و پتو را روی سر خودش کشید. از شدت خوابی که ناگهان به چشمانم هجوم آورده بود، کلافه بودم و از این‌که درب هم به رویم قفل بود، کلافه‌تر. بدون کوچکترین اراده از خودم، ناگهان با تمام وجودم فریاد زدم. جوری که اگر بگویم گلویم زخم شد و شنوایی گوش‌هایم کم، دروغ نگفتم! در کسری از ثانیه هاتف مقابلم ایستاد و دستش را روی دهانم گذاشت. همین که موفق شده بودم او را پایین بکشم یعنی راه درستی را انتخاب کردم. - چته جیغ می‌زنی؟ مگه شکنجه‌ات کردم؟ ذهنم دیگر قدرت فکرکردن نداشت و بدون این‌که حرفم را آنالیز کنم گفتم: - در رو باز کن وگرنه خفه‌ات می‌کنم. هاتف لحظه‌ای چشمانش متعجب شد و بعد از ثانیه‌ای با صدای بلند خندید. بی‌حوصله به درب تکیه دادم و منتظر شدم این خنده‌ی مسخره تمام شود. - خفه‌ام کنی؟ بیا بخواب دختر داره کم کم می‌زنه به سرت! ●- - - - - - - - • ✨🌚• کپی؟راضی‌نیستم.