eitaa logo
نـیـهـٰان
24.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
818 ویدیو
1 فایل
پارت‌گذاری منظم و روزانه✨🌚 تبلیغاتمون🌸🕊❤️‍🩹 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -● هاتف کلافه از جا بلند شد و اشاره‌ای به ساعت روی دیوار کرد و در حالی که به سمت کمد لباس‌هایش می‌رفت، گفت: - ساعت رو ببین می‌فهمی. با دیدن عقربه که ساعت یازده شب را نشان می‌دهد، حیرت کردم! ساعتی که وارد اتاق هاتف شدم را نمی‌دانم اما هرچه که بود شب نبود! سرم را به طرف هاتف چرخاندم تا از او بپرسم چه ساعتی به خواب رفتم اما با دیدنش که پیراهنش را بیرون آورده بود و دستش به شلوارش بود سریع جیغی کشیدم و دست روی چشمانم گذاشتم. مردک از حیا و شعور هیچ بهره‌ای نبرده بود! در این سن این همه بی‌حیایی واقعا شگفت انگیز بود. خودش به درک به فکر این نبود شاید این دختر با دیدن منِ بدون پوشش خجالت بکشد؟ - برقت گرفت جیغ زدی؟ کاش مرا برق می‌گرفت، کاش به آتش می‌افتادم، کاش سیل مرا می‌برد راحت شوم از این بی‌حیای‌های تو! - نه یه پیرمرد بی‌حیا منو گرفت جیغ زدم. ●- - - - - - - - • ✨🌚• کپی؟راضی‌نیستم.