● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -●
#نیهان
#پــارت_642
با پرسیدن علت مرگ مادرم توسط سمیه، ذهنم به سالها قبل به پرواز درآمد. به زمانی که مادرم از شدت بیماری گوشهی خانه درحال جان دادن بود و پدرم درحال خماری کشیدن.
به لحظهای که زن همسایه با هزار ترحم مادرم را به بیمارستان برد و دیگر بازنگرداند. به آن شبی که تا صبح جلوی درب کوچه نشسته بودم تا مادرم از راه برسد و مثل همیشه مرا غرق در بوسهی پر محبتش کند...!
ولی نیامد... نه آن شب آمد و نه چند شب بعد که منتظرش بودم. هنوز جای کتکهایی که با کمربند پدرم در جانم نشست را به یاد دارم، کتک میخوردم تا پا به خانه بگذارم و مادرم را فراموش کنم.
- مریضی گرفت. وقتی من بچه بودم مرد...!
سمیه لبانش را به دندان کشید و گفت:
- ببخشید خانم باعث شدم حالتون بد بشه. معذرت میخوام!
سرم را به چپ و راست تکان دادم و گفتم:
- خاطرههای مادرم تنها نقطهی خوشی زندگی منه! هیچ وقت با یادآوری اونا حالم بد نمیشه.
●- - - - - - - - • ✨🌚•
کپی؟راضینیستم.