eitaa logo
نـیـهـٰان
24.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
800 ویدیو
1 فایل
پارت‌گذاری منظم و روزانه✨🌚 تبلیغاتمون🌸🕊❤️‍🩹 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -● حالت صورت سمیه به یک‌باره تغییر کرده و رنگ بهت و تعجب به خود گرفت. لبخندی که از سر ناباوری بود زد و گفت: - خانم زندگی شما به این خوبی! با این همه خوشبختی چطور تنها نقطه‌ی خوب مادرتون هست؟ فکر می‌کرد من خوشبختم؟ کاش می‌توانستم بدون هیچ پرده و حد و مرزی برایش از درد‌هایم بگویم. از دردهایی که هیچ‌کس از آن با خبر نیست. از دردهای بزرگ و کوچکم که باعث شده بود جانم فشرده شود. - بدون خانواده و بی سرپناه بودن، درد کمی نیست. - ولی شما که سرپناهی مثل آقا هاتف دارین! چی می‌گفت این دختر؟ هاتف را سرپناه برای من می‌دانست؟ هاتف نقش عزرائیل زندگی مرا بازی می‌کرد، با این تفاوت که عزرائیل برای همه‌ی مردم یک فرشته بود اما عزرائیلِ من یک شیطان! نفسی عمیق کشیدم و ترجیح دادم بحث را عوض کنم، ادامه‌ی این بحث تنها باعث می‌شد از غم مادرم وارد غمِ آواره بودنم شوم. ●- - - - - - - - • ✨🌚• کپی؟راضی‌نیستم.