eitaa logo
نـیـهـٰان
32.2هزار دنبال‌کننده
107 عکس
48 ویدیو
0 فایل
پارت‌گذاری منظم و روزانه✨🌚 تبلیغاتمون🌸🕊❤️‍🩹 https://eitaa.com/joinchat/1692795679C16d4f59df1
مشاهده در ایتا
دانلود
● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -● لبخندی زدم و با دندان گرفتن لبم گفتم: - به نظرت چه اسمی برای بچه بذارم؟ لبخندی زد و با ذوق نگاهی به من انداخت و گفت: - به نظر من یه چیزی باشه که هم معنیش به اسم شما بخوره هم پدرش. اسم پدرش؟ پدرش حتی از وجود او خبرهم نداشت، حال بی انصافی بود اسمش را چون اسم او بگذارم؛ مخصوصا این‌که با شنیدن حرف‌های هاتف فهمیده بودم من راه فراری ندارم و این بچه هم برای هاتف می‌شود! و از طرفی فهمیده بودم شهریار دیگر میلی به ورود من ندارد. او از من متنفر شده بود دقیقا همان‌گونه که از دریا متنفر شد، همان‌گونه که از گندم و هاتف متنفر بود. اما در بین این همه بدبختی دلم به حال شهریار می‌سوخت! هر کسی اطرافش بود روزی باعث می‌شد او زخم بخورد، زخمی بزرگ. - نمی‌خوام اسمش این جور باشه. یه اسم دیگه می‌خوام، اسمی که تک و خاص باشه، خاص مثل وجود جنینی که خاص به وجود اومد! ●- - - - - - - - • ✨🌚• کپی؟راضی‌نیستم.