● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -●
#نیهان
#پــارت_653
تایی از ابروانش را بالا فرستاد و با تعجبی که آمیخته در ذوق بود گفت:
- یعنی از شهریار منتفر شدی؟
بر سرم کوبیدم و کلافه به او نگاه کردم. چگونه در این اندازه نفهم بود؟ مگر هرکس بعد از شنیدن نامی عصبانی شود، دلیلی برای منتفر بودن از او است؟
- خیر! چون هرچیزی که میشه رو به اون ربط میدی عصبی شدم.
"آهانی" گفت و به تاخ تخت تکیه زد. کنترل تلویزیون را برداشت و تلویزیون را روشن کرد. آنقدر خسته بودم که دلم میخواست جایی برای خواب پیدا کنم. البته جایی که هاتف نباشد!
به چهرهی او نگاهی انداختم و کلافه چشم بستم. او در آرامش مشغول دیدن فیلمش بود و من خسته، درمانده و کلافه به فکر جای خواب!
- میشه کلید در اتاقی که برای من هست رو بدی بهم؟
نگاهش به سمتم کشیده شد و با ابروانی که درهم گره خورده بود گفت:
- برای چی میخوای؟
●- - - - - - - - • ✨🌚•
کپی؟راضینیستم.