● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -●
#نیهان
#پــارت_665
چند قدمی نزدیک شد و با نوشیدن کمی از چای گفت:
- یعنی این صبحونه رو خودت درست کردی؟
تک قدمی دور رفتم و سرم را به نشانهی نه تکان دادم. بدون اینکه به حضور من فکر کند گره حولهاش را باز کرد...
سریع دست روی چشمانم گذاشتم و به طرف دیوار بازگشتم که صدایش به گوشم خورد:
- از چی خجالت میکشی؟
مردکِ دیوانه! بدون پوشش مقابل من ایستاده و میگويد از چه خجالت میکشی؟ کمی شعور نداری؟ نداشته باش حداقل حیا داشته باش!
- لباس پوشیدم نمیخوای برگردی؟
مرا احمق گیر آورده بود؟ هنوز به دقیقه نکشیده چطور لباس پوشید؟ ذرهای تکان نخوردم و در همان حالت اولم ماندم.
من میگفتم بالا نیایم بهتر است این سمیه هی میترسم، میترسم میکند!حداقل تو آماده بودی جلویت این چنین... نفسی کلافه کشیدم و ترجیح دادم کمتر خودخوری کنم.
●- - - - - - - - • ✨🌚•
کپی؟راضینیستم.