● - - - - - - - - •✨🌚•- - - - - - - -●
#نیهان
#پــارت_675
پتو را روی خودم کشیدم. به لطف بیخوابی که دیشب داشتم و صبح هم تقریباً زود بیدار شدم خیلی زود چشمانم گرم خواب شد و چشم بستم.
***
با شنیدن صداهایی که نام مرا مکرر صدا میکردند از جا بلند شدم و سریع به سمت درب اتاق رفتم. استرسی در وجودم نشسته بود که باعث میشد از این همه صدای بیرون بترسم.
با باز شدن درب و دیدن سمیه سریع گفتم:
- چیشده؟
با دیدن قطرهی اشک که از چشمانش جاری شد، مبهوت و شوک شده نگاهش میکردم. چرا جان به لبم میکرد و یک کلمه نمیگفت چه شده؟
- حرف نمیزنی چرا میگم چیشده؟
کلمهی آخر را بلند گفتم جوری که گلویم به درد آمد. سمیه لبانش را چندین بار حرکات داد اما صدای به گوشم نرسید.
- آقا...آقا...
کلافه از این همه لکنت و لال بودن بازوهایش را در دست گرفتم و تکانی به او دادم.
- درست حرف بزن، چیشده؟ لالی مگه؟
●- - - - - - - - • ✨🌚•
کپی؟راضینیستم.