eitaa logo
نو+جوان تنهامسیری
7.5هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
45 فایل
اینجا اَبرها کنار رفتن،آسمون آبیِ آبیه💫 تو آسمونت چه رنگیه؟!بیا کنار هم باشیم رنگها با هم که باشن🎨 دنیا رو قشنگ میکنن...😍 ادمین: @F_mesgarian پاسخگویی مطالب کانال : @Hosein_32
مشاهده در ایتا
دانلود
ارسالی چند کاربر عزیز وزهرا بیات پور 🌷🌷🌷 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasir
سلام رفقای تنها مسیری🌹 عیدهمگی مبار😊 📝اسامی دوستانی که پاسخ کامل مسابقه 📜نامه ۳۱نهج البلاغه رادادند به شرح زیر هست: 1⃣کاربر🌷Azarfafr 2⃣کاربر🌷شهید نشوی میمیری 3⃣کاربر🌷مهدیه حاتمی 4⃣کاربر🌷یا زینب کبری 5⃣کاربر🌷یامهدی 💌 دوستان برای دریافت هدیه ی معنوی خودشون به آی دی زیر پیام ارسال فرمایند👇 @meshkat_m ازهمه شرکت کنندگان عزیزهم کمال تشکر را داریم🙏 🔸🔹🔶🔷🔸🔹🔶🔷🔸🔹 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
خدایا ای که نامت تسکین قلب نا آرام من است تو را سپاس میگويم از اينکه دوباره خورشيد مهرت از پشت پردهٔ تاريکی طلوع کرد 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃 نو+جوان‌تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
📕📗📘📙📚 دستانِ پر مهر 🌹 🖌هوا خیلی گرم بود. صدای زنگوله شترها، آهنگ زیبایی داشت.🔔 عبدالله از بالای دوشِ پدرش، به روبه رو نگاه می کرد. گرد وخاک زیادی بلند شده بود. همه به سمتِ مدینه در حرکت بودند. اما یک سوار؛ به طرفِ آن ها می آمد.🐎 عبدالله گفت:" پدر، چرا آن مرد برمی گردد؟" پدرش با تعجب گفت:"کو؟ کجاست؟" عبدالله با دستش جلو را نشان داد. پدر ایستاد و بادقت نگاه کرد. 👀 سوار به آن ها نزدیک شد و گفت:"همه گوش کنید! ✨رسول خدا فرموده✨ "همین جا بایستید." همه ایستادند . پدر عبدالله پرسید:" چه شده خالد؟ چرا ✨رسول خدا فرمودند در این هوای گرم اینجا بمانیم:"☀️ خالد گفت:"حتما امرِ مهمی است." بعد از آنجا دور شد. همه از هم می پرسیدند" یعنی چه اتفاقی افتاده:" پدر، عبدالله را از روی دوشش پایین گذاشت و گفت:"پسرم فعلا باید صبر کنیم:" عبدالله با تعجب به حرف های پدرش و دیگران گوش می داد.😳 خالد دوباره برگشت وگفت:"جهاز شترهایتان را بدهید.✨ رسول خدا برای ساختنِ منبر احتیاج دارد." همه سریع جهاز را از روی شترها برداشتند. چند نفر هم به خالد کمک کردند تا آن ها را بِبَرد. بعد از ساعتی خالد دوباره برگشت و گفت:"هر چه می توانید نزدیک تر بیایید تا سخنان✨ رسول خدا را بشنوید:" پدر دوباره عبدالله را بر دوشش نشاند و نزدیک تر رفت. عبدالله با نگرانی پرسید" چه شده؟"🤔 پدر گفت:"نمی دانم! ولی حتما امرِ خیلی مهمی است که✨ رسولِ خدا در این گرما، فرمان داده که به سخنانش گوش کنیم. حتما وحی نازل شده" همه با دقت به سخنانِ رسول خدا گوش می دادند. خالد و چند نفر دیگر هم با فاصله بین جمعیت ایستاده بودند و سخنانِ پیامبر را برای کسانی که دورتر بودند تکرا ر می کردند. صدایشان در کل صحرا پیچیده بود. همه کسانی که دور بودند هم می شنیدند. پیامبر بالای جهاز شترها رفته بود. 🌈💫 بعد از حمد✨ خدا، فرمود"هر کس که تا الان من مولای او بودم، بعد از من علی✨ مولای اوست." بعد دست حضرت علی✨ را بلند کرد و از همه خواست تا با او بیعت کنند. همه خوشحال شدند و فریاد شادی سردادند. پدر عبدالله دستش را بالا برد و گفت:"احسنت به این انتخاب. علی بهترین است.:" ✋👌 عبدالله گردنش را کشید تا بهتر ببینید. دستان علی در دستان پیامبر بود.🤝 چهره پیامبر، شاد بود ولبخند بر لب داشت. مردم شادی می کردند. پدر گفت:"من می خواهم اولین نفر باشم که با ✨علی بیعت می کند." با سرعت به سمتِ ✨پیامبر رفت. اما جمعیت زیاد بود. حرکت کردنِ از بین آن ها سخت بود. همه دوست داشتند که زودتر فرمان ✨خدا و ✨پیامبر را اطاعت کنند. و از این انتخاب راضی و خوشحال بودند. بعد از ساعت ها بالاخره نوبت پدر عبدالله شد.😊 خود را به ✨پیامبر و علی رساند. عبدالله را از دوشش پایین گذاشت و به گرمی دست علی را در دستانش فشرد وگفت:"جانم به قربان تو یا وصی رسول خدا:" پیامبر با لبانی خندان در حقش دعا کرد. و ✨علی با لبخند از او تشکر کرد. عبدالله از پشت پدر خود را به✨ علی نزدیک کرد و با خجالت دستش را جلو برد و گفت:" یا علی من هم با شما بیعت می کنم.:" پدر خندید وکمکش کرد که جلوتر برود. دستانش در دستانِ پر مهر وصی خدا ✨جای گرفت و عبدالله غرق ِدر خوشی شد. 😊 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
|°😂🎈😁°| 😂اینطوری لو رفت...!😂 ⭕️دو تا از بچه‌هاے گردان، غولـے را همراه خودشان آورده بودند و ‌هاے هاے مـے‌خندیدند. گفتم: «این ڪیـھ؟» ↭😳 گفتنـد: «عـراقـے» ↫😁 گفتـم: «چطورے اسیرش ڪردید؟» ⇤😎 مـے‌خندیدنـد ⇜ 😂 . گفتنـد: «از شبــ🌙 عملیاتــ پنهـان شـده بـود. تشنگـےفشار آورده بـا لبـاس بسیجـے‌هـا آمـده ایستگـاه صلواتـے شربتــ گرفتـھ بـود.╉😎😂╉ پـول داده بـود!» اینطورے لـو رفتـه بـود┿😎😁┿ بچـھ هـا هنـوز مـے‌خندیدند.┆⭕️┆ 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درست کردن گل وگلدون با دستمال کاغذی یا ماسک😷 🎄🎄 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
🔰هانیه پارساییان | قاضی کم‎ سن‎ و سال 💠قدیم‎تر‌ها خانم‎ها اجازه قضاوت نداشتند. مدتی بعد این امکان ایجاد شد.👌 اما در باور عموم، قاضی زن جایگاهی نداشت. حالا آمار و ارقام می‎گوید حدود هزار قاضی خانم مشغول به‎کار هستند که «هانیه پارساییان» ۲۹ ساله یکی از آن‎هاست؛ یکی از جوان‎ترین‎های شان. ✅ هانیه، اصالتا یزدی است و در «آباده» فارس قضاوت می‎کند. گرچه حضور خانم‎ها در این سمت تقریبا پذیرفته شده ‎است، اما هانیه در مصاحبه با ایرنا گفته‎است که اوایل، کارش جلب توجه می‎کرده‎است. 😊 او حتما مصمم و بااراده بوده‎ که اجازه نداده ‎است شرایط بیرونی، شغل سختش را سخت‎تر کند و البته خوش‎شانس که طبقِ گفته خودش در دادگستری آباده، با او رفتاری به‎دور از تبعیض داشته‎اند. 👌 هانیه مثل خیلی‎های دیگر که پیامد‌های تصمیم‎های بزرگ و جهش‎های بلندشان را می‎پذیرند یاد گرفته‎ است با میزان بالای کار و فشار‌های روانی‎اش کنار بیاید؛ تلاشش هم حتما موفقیت‎آمیز بوده‎ که توانسته‎است پرونده‎های سنگینی مثل اختلاس، کلاهبرداری و خیانت در امانت را به سرانجام برساند.👏✅ 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
🌀انسان موجودی غریب است... به فتح هیمالیا میرود...⛰ به کشف اقیانوس آرام دست می‌یابد... به ماه ومریخ سفر میکند... 🔮تنها یک سرزمین است که هرگز تلاش نمیکند آن راکشف کند! 👈وآن دنیای درونی وجود خود است. دعا کنید این دنیای پر از اسرار را بشناسیم،که فرموده اند: ✨من عرف نفسه فقد عرف ربه✨ 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
🌸نمیشه به زندگی روزهای بیشتری اضافه کرد 🌸ولی میشه به روزهامون زندگی بیشتری ببخشیم 🌸حــالِ‌ خـوب نصیب لحظه‌هاتون 🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃 😷نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
khotbe ghadir part8.mp3
670.9K
خوانش پیامبر اکرم 8⃣🔶بخش هشتم: حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف 🎙با صدای استاد 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
🌷روش امر به معروف🌷 ✍ شخصیت عجیبی داشت، در مواقع شوخی و خنده سنگ تمام می گذاشت، اما از حد خارج نمی شد. فراموش نمی كنم، در قرارگاه كه بودیم سربازها بیشتر در كنار سید بودند، او هم سعی می كرد از این موقعیت استفاده كند. 🌷 یک شب در كنار سید و سربازها نشسته بودیم، شروع كرد خاطرات خنده دار دوران جنگ و رزمنده ها را تعریف كرد، همه می خندیدند. در پایان رو به من كرد و گفت: خب حالا، مجید جان «حمد و سوره ات را بخوان!» شروع كردم به خواندن، بعد به سرباز بغل دستی اش گفت: «حالا شما هم بخوان و همینطور بقیه...» سید كاغذی در دست داشت و مطالبی روی آن می نوشت، روز بعد هر جا كه یكی از سربازها را تنها گیر می آورد با خوش رویی ایرادات حمد و سوره اش را یادآور می شد! به كارهای سید دقت می كردم، كارهایش همیشه بی عیب و نقص بود. كاری نمی كرد كه كسی ضایع شود. حرمت همه را داشت، حتی سربازان بی سواد! 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دین ننه 😂😂😂 😊از بچگی ننه بهم یاد داده بود اصول دین پنج تاست توحید عدل نبوت امامت معاد👌 هر وقت یک نفر خانه ما می آمد ننه می گفت به عمو یا خاله.....😒 اصول دین رو بگو☺️ من هم عینهو کسی که اومده عصر جدید یک قیافه ی سه در چهار می گرفتم و یک بادی به غبغب می انداختم انگار که هیشکی هیچی بلد نیست و همه ی معلومات دنیا پیش منه با سرعت صد کیلومتر در دقیقه با صدای بلند انگار که دارم برای هزار نفر سخنرانی می کنم داد می زدم اصول دین پنج تاست توحید عدل نبوت امامت معاد.😌📣 و طرف نیشش رو باز می کرد و می گفت آفرین احسنت بارک الله😁 و منو میگی؟ انگار بالاترین مدرک تحصیلی دنیا رو داشتم. ذوق می کردم اما معنای اصول دین رو نمی فهمیدم. 🤷‍♂ هر وقت می پرسیدم ننه اصول دین یعنی چه؟ میگفت یعنی ارکان و اساس و بنیان و شالوده دین. من که میدیدم کار خراب تر شد و پیچیده تر می پرسیدم اینایی که گفتی یعنی چی ننه میگفت خوب معلومه یعنی همون اصول دین. 🤦‍♂ تا می خواستم بپرسم که اصول دین یعنی چی می گفت :بچه جان کار دارم چقدر حرف می زنی سرم رو بردی 😇 یه روز پرسیدم ننه توحید چیه گفت :توحید یعنی توحید دیگه گفتم حتما عدل هم همون عدله دیگه نبوت هم نبوته دیگه و.. الخ 😆 گفت :آفرین پسرم مثل آب که همون آب هست یا روز که همان روز است 😉 اون روز ها با خودم می گفتم :خدا خیرش بده ننه ام یکجا خیلی راحت کل فرهنگ لغت رو بهم یاد داده مثلا اگزیستانسیالیسم همون اگزیستانسیالیسمه😊 چیزای دیگه ای هم ننه ام بهم یاد داده بود و من هم سفت و سخت باور کرده بودم مثلا یه بار با ننه از دهمون رفته بودم شهر کرمان. 🙂 اومدیم از خیابون رد شیم بریم سمت دیگر خیابون که یهو عطسه کردم ننه همونجا وسط خیابون، در جا خشکش زد. ترسیدم گفتم :ننه طوری شده؟! چرا ایستادی؟!الان ماشینا می زنن داغونمون می کنن. ننه گفت : وای خدا مرگم بده مگه نمی دونی؟ 😳 گفتم :چیو 🧐 گفت :تقصیر خودمه که خیلی چیزا رو بهت یاد ندادم. پسرم هر وقت عطسه کردی باید صبر کنی🤔 😁😂🤣 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
متولد سال 74 و دانشجوی علوم سیاسی بود😍💔 او از هفت سالگی عضو بسیج بود و در مسجد فعالیت می‌کرد🌸 پدرش می گوید: محمد حسین دنیایی نبود و به دنیا تعلق نداشت😭 گفت که محمد حسین پیرو خط ولی فقیه بود😍🌸 تمام مستحبات و واجبات شرعی و دینی را انجام می‌داد😀 در بسیج هم بسیار فعال بود و خالصانه به انقلاب و مردم خدمت می‌کرد😉😊 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلااااااااام😊 عرض خوش آمد به همراهان جدیدمون.خوش تشریف آوردین ممنون که کنار مایین🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷🌷🌷 ⁉️کدام شهید 🌹شمارا متحول میکند🧐 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
بهتریـــن چــــپ دســــت دنــــیا، روزت مبـــــارک... ❤️ روز جهانی چپ دست هارو به همه چپ دست های کانال تبریک میگم 😊 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
سلام علیکم حرم مطهر دعاگوے همه عزیزان بودم🌸 سلام دوست گرامی😊 زیارتتون قبول حق🙏 ممنون از اینکه یاد تنها مسیریها بودید.🌷 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
khotbe ghadir part9.mp3
320.3K
خوانش پیامبر اکرم 9⃣🔶بخش نهم: مطرح کردن بیعت 🎙با صدای استاد 😷 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri