eitaa logo
نکات ارزشمند(مسجد فاطمه زهراسلام‌الله‌علیها)
150 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
64 فایل
اطلاع رسانی برنامه‌ها وکلاسها
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنرانی_حجت_الاسلام_حسن_محمودی_44100_18_06_20_17_22_25_391.mp3
8.95M
📌موضوع: شناخت امام زمان(عج)و انتظار 👤سخنران: حجت الاسلام حسن محمودی ✅عشق به امام زمان(عج) و رسیدن به اضطرار برای حجت...
:ایثار صورت اين مجروح به سختي ديده مي شد، اما حالت ضعفش به خوبي نمايان بود. چهار شب از آغاز عمليات مي گذشت و زنده ماندنش بيشتر شبيه به معجزه بود! اينکه چگونه توانسته بود از ديد دوربين تک تيراندازها در امان بماند، هيچ کس نمي دانست! فکر کرد مي خواهم او را به عقب ببرم. به آرامي سرم را نزديک گوشش بردم. به او گفتم: برادر، عقب نمي روم که تو را با خود ببرم. بچه ها در کانال گير کرده اند و من به دنبال مهمات آمده ام. آن مجروح لبانش به سختي تكان خورد. چيزي گفت اما آنقدر صدايش ضعيف بود که حرفش را نفهميدم. سرم را به دهانش نزديک تر کردم. او تشنه بود و آب مي خواست! مي گفت: گلويم از بي آبي بدجور درد مي کند، اگر امکان دارد آبي به من بده. ناخودآگاه به ياد شرمندگي سقاي کربلا افتادم. سرم را پايين انداختم و قطره هاي اشک آرام از چشمانم جاري شد. نمي توانستم برايش کاري کنم. بي آنکه چيزي بگويم، شرمنده و خجالت زده، صورتم را به روي صورت رنگ پريده اش گذاشتم. خيلي سرد بود. اما به من آرامش خاصي داد. آنقدر خسته بودم كه از آرامش او خوابم برد. نمي دانم چقدر گذشت که از صداي انفجاري بلند شدم. سرم را بالا آوردم و به صورتش نگاه کردم. دستم را به آرامي به روي صورتش گذاشتم. از هُرم گرم نفسهايش خبري نبود! او را صدا زدم و به شدت شانه هايش را تکان دادم. ديدم راحت و آرام و مطمئن خوابيده. او ديگر تشنه نبود. وقتي دوست ما اين ماجرا را تعريف كرد، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاري شد. سرم را به سمت آسمان بالا بردم. ستاره ها آرام به اين صحنه نگاه مي کردند. نمي دانم چه چيزي علي اکبرهاي خميني (ره) را پس از چهار روز از پا درآورد؟! جراحت؟! خو نريزي؟! تشنگي؟! و يا...