eitaa logo
گلچین نکته های ناب
1.7هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
18.9هزار ویدیو
85 فایل
خوش آمدید بزرگواران نشر صدقه جاریه🌴💎🌹💎🌴 #آقا_تنهاست کانال شعرمون @Yas8488 خادم @Yasamanha @YaAbootorab8488
مشاهده در ایتا
دانلود
گلچین نکته های ناب
🌴💎🌹💎🌴 👇👇👇👇👇
از دوستم پرسیدم درد فراق را برایم شرح بده. گفت: درد فراق، شرح دادنی نیست، چشیدنی است. گفتم: چند کلامی در باره‌اش بگو، شاید چیزی فهمیدم. گفت: اگر خیال کنی آنچه با کلام فهمیده‌ای درد فراق است بعید نیست عمری بی آن که فراق را بچشی، در توهّمِ احساسِ درد باشی. گفتم: منی که درد فراق نچشیده‌ام، باید چه خاکی به سر بریزم؟ گفت: راهی جز عاشق شدن ندارد. درد فراق را فقط عاشق‌ها می‌چشند. گفتم: تو که عاشقی، می‌شود بگویی وقتی که دور از معشوقی چه بلایی سرت می‌آید؟ گفت: من پاسخ می‌دهم؛ ولی اگر در جواب‌های من به دنبال چشیدن طعم فراقی، بدان که در اشتباهی. گفتم: بگو تا اگر نمی‌چشم، گوشم از شنیدن محروم نشود. گفت: عاشق از معشوق که دور باشد، هیچ چیز به دهانش مزه نمی‌کند. خوشمزه‌ترین غذاها برایش طعمی ندارند. گواراترین نوشیدنی‌ها جگرش را خنک نمی‌کنند. عاشقی که از معشوق دور است، ‌تلخ و شیرین برایش یکسان است. گفتم: باز هم بگو. گفت: عاشقِ فراق‌زده، درد را هم نمی‌فهمد. دردی که مرد پیل افکن را به زمین می‌افکند برای عاشق فراق زده، حتّی به اندازۀ پر کاهی سنگینی نمی‌کند. درد فراق به قدری سنگین است که هر سنگینی در برابرش سبک می‌شود. گفتم: باز هم بگو. گفت: عاشق فراق زده، همیشه کابوس می‌بیند، او خواب راحت ندارد. همیشه می‌ترسد اگر خوابید، دیگر بیدار نشود و بی آن که معشوق را ببیند، بار سفر ببندد. گفتم: پس عاشقی که دور از معشوق است، طعم زندگی را نمی‌چشد. گفت: اشتباه کردی! زندگی برای عاشق فراق زده،‌ یعنی همین. او اگر طعم خوشی را احساس کرد یا درد برایش سنگین آمد یا این که خواب راحت رفت، زندگی در نظرش تیره و تار می‌شود. عاشق به عشق زنده است. درد فراق نشان زندگی است. عاشق بدون این درد می‌میرد. آقا! می‌خواستی بدانم که عاشق نیستم؟! مثل همیشه خوب فهمیدم. شبت بخیر معشوق بی‌همتا! 🌴💎🌹💎🌴 🌴💎🌹💎🌴
🍃یار از نظر پنهان فراق، دردی که دوست دارم به جانم بیفتد. اگر چه دردش به جانم نیفتاده، امّا فهمیده‌ام بدون درد فراق زندگی، شیرین هم اگر باشد، مثل زهر است. زهر تلخ باشد یا شیرین، فرقی می‌کند؟ فراق، دردی که دوست دارم لحظه‌های زندگی‌ام را در نوردَد. نچشیده‌ام این درد را ولی در نبودنش، زجر کشیدن را خوب فهمیده‌ام. زندگی بدون درد فراق، لحظه لحظه زجر کشیدن است دردکشیدن و زجر کشیدن خیلی با هم فرق می‌کنند. من از زجر کشیدن خسته‌ام، درد را کجا می‌شود پیدا کرد؟ تفاوت این زجر و درد را از وقتی فهمیده‌ام که با دوستی که تو نشانم داده‌ای، هم‌نشین شده‌ام. من درد کشیدن او را می‌بینم و زجر کشیدن خودم را هم احساس می‌کنم. درد کشیدن او عین آرامش است زجر کشیدن من عین بی‌قراری. لحظه‌ای لبخند او در میان دردها از هزار قهقهۀ من شادی‌آفرین‌تر است. دوستم اشک هم که می‌ریزد، آدم را آرام می‌کند. در آهنگ هق هق او درد فراق موج می‌زند امّا با این آهنگ، دردهای دیگر به دست فراموشی سپرده می‌شود. حرف از فراق که می‌زند تا عمق وجود آدم آتش می‌گیرد ولی نمی‌دانم این چه سرّی است که این آتش، دل آدم را خنک می‌کند. چه نسبتی میان این آتش و خنکا وجود دارد، نمی‌دانم. به من درد فراق بده آقا! درد فراق شبت بخیر یار از نظر پنهان! 🌴💎🌹💎🌴
🍃یار سفر کرده من که آرزو به دل ماندم و به خلوت تو راه نیافتم امّا با التماس به دوستی که نشان از تو دارد توانستم شبی به خلوتش راه پیدا کنم. چه شبی بود! انگار روی زمین نبودم یا خود آسمان بود که روی زمین پهن شده بود. همه چیز رنگ بهشت داشت، بوی بهشت می‌داد و حتّی هوای آنجا طعم میوه‌های بهشتی داشت. کدام خلوت!؟ مگر فرشته‌ها لحظه‌ای مجلس انس دوستم را رها می‌کردند. میان زمین و آسمان صفی بسته شده بود از فرشته‌ها. دسته دسته می‌آمدند و می رفتند. دوستم با تو نجوای فراق داشت و تمنّای وصال. اشک فراق از چشمش که جاری می‌شد فرشته ها به تبرّک بر می‌داشتند و می‌بردند سوی آسمان. نالۀ فراق که سر می‌داد، حال طرب دست می‌داد به فرشته‌ها. مگر نالۀ فراق تو چه سرّی دارد که فرشته‌ها را این گونه به وجد می‌آورد؟ تمنّای وصال که می‌کرد، فرشته‌ها یک صدا با هم آمین می‌گفتند. خودم شنیدم که فرشته‌ها به تو التماس می‌کردند تمنّای وصال دوستم را بی‌پاسخ نگذاری. من هر چه قدر بیشتر با دوستم می‌گردم بیشتر می‌فهمم آنچه ندارم و باید داشته باشم، درد فراق است. چرا از دوری تو به خود نمی‌پیچم؟ چرا فراق تو دردناک‌ترین دغدغۀ زندگی‌ام نیست؟ چرا در دوری تو راحت نفس می‌کشم؟ با این همه راحت نفس کشیدن، چرا از زمینی که روی آن راه می‌روم و از آسمانی که سقف روی سرم شده، شرم نمی‌کنم؟ کاش می‌گفتی درد فراق را کجا تقسیم می‌کنند! آن سوی دنیا هم که باشد، حاضرم بار سفر ببندم و کوچ کنم. مرا از درد فراق خویش، بی‌نصیب نکن. شبت بخیر یار سفرکرده! 🌴💎🌹💎🌴
🍃یار آسمانی آدمی که دل‌تنگ است باید مثل فولاد سخت باشد تا بتواند به تنهایی، دل‌تنگی را تاب بیاورد. کمر می‌شکند بار دل‌تنگی! قامت هر کسی تاب این بار را ندارد. اگر درد فراق را نصیب هر کسی نمی‌کنی بعید نیست برای این باشد که بار فراق قامت صبر را می‌شکند؛ چه رسد آدم صبور را پس چه خواهد کرد کسی که از صبر هم محروم است؟ صبور بودن در فراق تو کافی نیست باید به مقام رضا رسیده باشی تا عاشق شوی و فراق را ببینی و نمیری. راه دیگرش هم این است: دوستی داشته باشی که فراق را چشیده باشد گویی وقتی که همدردی پیدا می‌شود، بار فراق بر دو نیم می‌شود. این طور می‌شود بار فراق را کشید و نمرد. گاهی که احساس می‌کنم دلم برای تو خیلی تنگ شده و بار فراق دارد قامتم را تا می‌کند می‌روم پیش دوستم و با هم شعر فراق را زمزمه می‌کنیم و اشک می‌ریزیم. وقتی که با هم گریه می‌کنیم گویی توانمان دو برابر می‌شود. عجب نعمت گران‌بهایی است داشتن یک دوست فراق‌زده! امروز با دوستم از تو گفتیم و از دلی که برای تو تنگ شده نامت را با هم زمزمه کردیم تا توانمان برای تحمّل فراق تو بیشتر شود. چه اعجازی دارد ذکر نام تو وقتی بر زبان یک فراق‌زده جاری می‌شود. تو را به اعجاز این نام خودت را به من نشان بده! شبت بخیر یار آسمانی! 🌴💎🌹💎🌴
🍃 خورشید عالمتاب باید برای تو سوخت. سوختن برای تو هنر می‌خواهد. خوش به حال کسانی که هنر سوختن برای تو را دارند. دانسته‌ها توان سوزاندن ندارند. چه قدر دانستیم و نسوختیم! باید به فکر بود. راه، شاید از جای دیگری باشد. باید برای تو سوخت. سوختن برای تو توفیق می‌خواهد. خوش به حال کسانی که توفیق سوختن برای تو را دارند. خم و راست شدن‌های ما توفیق‌ساز نیست. چه قدر خم و راست شدیم و توفیق سوختن نیافتیم! باید به فکر بود. راه،‌ شاید از جای دیگری باشد. باید برای تو سوخت. سوختن برای تو تنها راه چشیدن طعم زندگی است. با ادا و اطوارهای نمایشی، نمی‌شود نقش عاشق آتش گرفته را بازی کرد. چه قدر ادا و اطوار درآوردیم و طعم زندگی را نچشیدیم! باید به فکر بود. راه، شاید از جای دیگری باشد. از وقتی با دوستی که رنگ تو را دارد آشنا شده‌ام فهمیده‌ام که یکی از کوتاه‌ترین راه‌ها برای رسیدن به مقام سوختن هم‌نشین شدن با کسی است که در آتش فراق تو سوخته شده و شعله‌های عشق تو خاکسترش کرده. دوستی‌ها وقتی رنگ و بوی تو را پیدا می‌کند، قاعده‌ها را به هم می‌ریزد. من با تماشای دوستم فهمیده‌ام که احساس سوختن به تماشا هم می‌شود. دست بزن به سینه‌ام، داغی تنم از آتش درونم نیست از هم‌نشینی با کسی است که در آتش فراق تو سوخته. شبت بخیر خورشید عالمتاب! 🌴💎🌹💎🌴
🍃بهترین سرنوشت این شب‌ها شب نوشتن دفتر تقدیر ماست بناست در دفتر تقدیر من چه چیزی نوشته شود؟ تا سال آینده هستم یا رفته‌ام؟ در مسیر توام یا دورافتاده از تو؟ در شمار سربازان تو در آمده‌ام یا همچنان سربارت مانده‌ام؟ یا این که زبانم لال... نه، نمی‌خواهم باور کنم در مقابلت ایستاده باشم! دفتر تقدیر من باید به امضای تو برسد. می‌شود امضا که خواستی بکنی دفترم را نشانم بدهی؟! قدر این شب‌ها را کاش می‌دانستم و بیشتر التماس می‌کردم که اگر بناست چیزی در دفتر تقدیرم بنویسند شبیه تو شدن اوّلین سطر دفترم را مزیّن کند. اگر دفتر تقدیرم با این جمله آغاز شود و تو هم آن را نشانم بدهی دیگر میلی برای خواندن باقی سطرها ندارم. مدّت‌هاست که دیگر آرزویی جز شبیه تو شدن در دلم نیست. شبیه تو باشم دیگر چه فرقی می‌کند فقر را در دفتر تقدیرم نوشته باشند یا غنا را شبیه تو از دنیا حتّی اگر کاهی هم نداشته باشد خودش را ثروتمندتر از کسی می‌بیند که کوهی از طلای سرخ دارد. کسی که شبیه توست دیگر نیازی ندارد به بیماری یا سلامت خویش فکر کند شبیه تو که باشم در میان انبوهی از بیماری‌ها از سالم‌ترین آدم‌ها بیشتر احساس سلامتی می‌کنم پس چه فرقی می‌کند در دفتر تقدیرم بیماری نوشته باشند یا صحت؟ شبیه تو باشم در میان مردم برایم هر اندازه جا باز شود باز هم فرقی نمی‌کند. مگر می‌شود شبیه تو بود و به جایگاه خویش در میان مردم اندیشید؟ مطرودترین آدم وقتی احساس می‌کند که شبیه توست در خویش دنیایی از عزّت می‌بیند. اصلاً عزّت چه معنایی دارد جز شبیه تو شدن؟ هر چه قدر فکر می‌کنم چیزی را پیدا نمی‌کنم که به اندازۀ شبیه تو شدن چشم مرا در این دفتر تقدیر پر کند. اگر بناست شبیه تو باشم هر چه غیر از آن در دفتر تقدیرم نوشته می‌شود را با جان و دل می‌خرم و اگر بنا نیست شبیه تو بودن در دفتر تقدیرم ثبت ‌شود هیچ خوبی به چشمم نمی‌آید و هیچ بدی هم تنم را نمی‌لرزاند شبیه تو نبودن یعنی سیاهی و بالاتر از سیاهی مگر رنگی هست؟ قلم سرنوشت را بردار و در اوّلین سطر دفتر تقدیرم بنویس: این بنده تا سال آینده شبیه حجّت خدا خواهد شد. شبت بخیر بهترین سرنوشت! 🌴💎🌹🏴🌹💎🌴
🍃بهشت آسمان اگر در آغوشم بیاید بی تو هیچ حسّی نمی‌دهد به من. آسمان، بی‌تو صفحه‌ای پُر از خار است هر چه قدر بیشتر در آغوشم جا بگیرد زخم‌های بیشتری بر می‌دارد تنم. جنگل اگر در آغوشم بیاید بی تو هیچ حسّی نمی‌دهد به من. جنگل، بی‌تو کویری تفتیده است. هر چه قدر بیشتر در آغوشم جا بگیرد بیشتر می‌سوزاند تنم را. کوه اگر در آغوشم بیاید بی تو هیچ حسّی نمی‌دهد به من. کوه ، بی تو قلّه ندارد، درّه‌ای عمیق است. هر چه قدر بیشتر در آغوشم جا بگیرد بیشتر به ساقط می‌کنم تنم را. دریا اگر در آغوشم بیاید بی تو هیچ حسّی نمی‌دهد به من. دریا، بی تو دیگ آبی جوشان است. هر چه قدر بیشتر در آغوشم جا بگیرد بیشتر تاول تاول می‌کند تنم را. بهشت اگر در آغوشم بیاید بی تو هیچ حسّی نمی‌دهد به من. بهشت، بی تو جهنّمی سوزان است. هر چه قدر بیشتر در آغوشم در جا بگیرد بیشتر عذاب می‌دهد تنم را. اینها نجوای دوستم با تو بود که امشب شنیدم. از دلش بر آمده بود که این طور بر دلم نشسته و آتشم زده. دورۀ شنیدنم کی تمام می‌شود آقا! زمان چشیدن آیا فرا خواهد رسید؟ شبت بخیر بهشت! 🌴💎🏴💎🌴
🍃کریم آشنا خسته‌ام از عوض شدن حالم! چه قدر زود از این حال به آن حال می‌شوم! با خبری که ردّی از رنگ آرزوهایم روی آن است، خوش‌حال می‌شوم و با خبر دیگری که بوی کابوس‌هایم را می‌دهد، حالم بد می‌شود. کاش آرزوهایم به رنگ دنیا نبودند و ای کاش کابوس‌هایم ترس‌های ستوده بودند! کی بناست از آرزوهای دنیایی خسته شوم؟ و آیا می‌رسد روزی که کابوس‌هایم را تو ستایش کنی؟ یا باید نشست و برخاست با دوستم را رها کنم یا این که باید مردن با تماشای او را انتخاب کنم یا این که باید یک روز همرنگ او شوم. او هم حالی به حالی می‌شود امّا میان حال به حال شدن من تا او فاصله از زمین تا آسمان است. وقتی خبری به او می‌رسد که ردّی از وصال تو در آن است همۀ وجودش می‌شود خوشحالی. او کابوسی جز نرسیدن به تو ندارد برای همین هم با خبری که بوی فراق می‌دهد، می‌شود کوه درد. می‌بینی این همه فاصله را؟ حالا حق می‌دهی که با تماشای او بمیرم؟ دوست دارم همۀ کابوس‌هایم بشوند قصه‌های خنده‌دار و همۀ آرزوهایم بشوند سنگ‌های بی‌ارزشِ شکسته. می‌شود روزی کابوسی جز نرسیدن به تو و آرزویی جز رسیدن به تو نداشته باشم؟ تو اگر همان کریمی هستی که من می‌شناسم، حتماً می‌شود. عصرت بخیر کریم آشنا! 🌴🌴💎🌹💎🌴🌴
🍃حضرت یار حال و احوال‌پرسی‌ها عجب ظرفی هستند! چه قدر حیف که تا امروز از این ظرف، غافل بودم! حال و احوال‌پرسی‌ها ظرف محبّت تو می‌شوند چرا هیچ گاه این ظرف را از محبّت تو پر نکردم؟ دوستم به من یاد داد که بعد از سلام و علیک باید از تو بپرسم از حال و روز تو، از این که آیا خبری از تو هست یا نه؟ بی‌خبرتر از کسی که خبری از تو نمی‌گیرد، کیست؟ من تازه دارم معنای «حرف لغو» را می‌فهمم. چه قدر از حرف‌هایم لغو بود و نمی‌دانستم! اگر با کسی نشستیم و بلند شدیم ولی حرفی از تو نشد باید همۀ حرف‌هایمان را لغو بدانیم. با دوستم وقتی سلام و علیک می‌کنم دلم پر می‌زند برای نشستن و یک دل سیر حرف زدن. او جز تو دغدغۀ دیگری ندارد. برای همین هم در بارۀ هر چیزی که حرف می‌زند از واژه واژۀ کلامش، بوی تو می‌آید. گاهی که من مسیر سخن را به سویی منحرف می‌کنم که دلخواه تو نیست دوستم لب می‌گزد، یعنی سکوت. حرف زدن از چیزی که دلخواه تو نیست در مرام عاشق‌های حرام اندر حرام است. در قانون دوستی ما یا باید از تو حرف زد یا حرفی را زد که تو دوست داری. جز این دو هر حرفی عقوبت دارد. عقوبتش هم دور شدن از توست. چه قدر دوست دارم زودتر برسم به جایی که دوستم رسیده. دلم آرام است که تو کمکم می‌کنی. صبحت بخیر حضرت یار! 🌴💎🌹💎🌴
🌴💙🌴مهدی فاطمه باز هم دوست دارم با خیالم همراه شوم؛ خیالی که وقتی با دلم راه می‌آید، می‌شود مایۀ آرامش قلبم. خدا را شکر که خیال را به ما عطا کرد. اگر نبود، نداشته‌هایمان را چگونه می‌چشیدیم و تصویر آرزوهایمان رو چگونه می‌کشیدیم. 🌴❄️🌴دارم خیال می‌کنم روبه‌رو شدنم با تو را و خیال می‌کنم وقتی را که می‌خواهی مرا صدا بزنی. بارها و بارها از این خیال با تو سخن گفته‌ام؛ اما مگر سیر می‌شود دلم از این خیال! 🌴❄️🌴اولش خیال می‌کردم فقط لحن صدا زدنت برایم طرب‌انگیز است و فرقی نمی‌کند با چه نامی مرا صدا بزنی؛ ولی حالا در خیالم تو را به تصویر می‌کشم که با لحنی مهربان و نوایی پر از محبّت نامم را بر زبان جاری می‌کنی. وقتی کنار نامم جان می‌گذاری، در همان آن جان می‌گیرم و بی‌وقفه جان می‌دهم از شوق. 🌴❄️🌴آقا! بگو روزی که مرا با نام صدا خواهی کرد، همین نزدیکی‌هاست و بگو که به من اجازه خواهی داد، تو را با نام صدا بزنم. شبت بخیر مهدی فاطمه! 🌴💎🌼💎🌴 🌴🌹🌴
🌴💎🌴رمز جنون چه خوب است که تو از حال دلم با خبری. لازم نیست دلم را نشانت بدهم. تو از دلم بیشتر از خودم خبر داری. حال دلم را خوب کن که زندگی را به کامم تلخ کرده. سرزنده‌اش کن که افسردگی‌اش میل بودن را از من گرفته. دیوانه‌اش کن و بگذار هیجان جنون شادابم کند. با من اگر دوست شوی حال دلم خوب می‌شود، سرزنده می‌شود و جنون از درون آن می‌جوشد شبت بخیر رمز جنون! 🌴💢💎💢🌴
گلچین نکته های ناب
🌴🌹🌴واسطۀ فیض خدا چه قدر راه در مقابلمان زیاد است! کدام یک به مقصد می‌رسد؟ این یا آن یا دیگری؟ تحیّر انتخاب «این»ها و «آن»ها و «دیگری»ها طعم زندگی را به کامم تلخ کرده. نام همه‌شان را راه گذاشته‌اند امّا وقتی یکی به مشرق می‌رود و یکی به مغرب می‌شود همه درست باشند؟ راه، یکی بیشتر نیست باید آن را پیدا کرد و گرنه بی‌راهه‌هایی که خودشان را راه نشان می‌دهند یکی دو تا نیستند. من می‌خواهم همۀ راه‌ها را رها کنم و تنها راهی را طی کنم که تو در آنی. اشتباه کردم من می‌خواهم راهی را طی کنم که خود تویی. تو راهی، راهی استوار و بی‌هیچ کژی. اگر کسی بخواهد تو را طی کند راهی ندارد جز این که شبیه تو شود. این، تنها راه قابل پیمودن از زمین تا آسمان است باقی، هر چه هست، بی‌راهه است. این شب‌ها که دارم از توحید تو می‌گویم تا توحید خودم را به توحید تو نزدیک کنم تازه دارم می‌فهمم من چیزی به نام توحید ندارم که بخواهم آن را شبیه توحید تو کنم من توحید تو را باید بشناسم تا راه دور شدن از شرک را بیاموزم شرکی که تنیده در تار و پود زندگی‌ام. 🌴💙🌴تو در عالم یک رزّاق می‌شناسی و آن هم خداست. این،‌ یکی دیگر از «فقط خدا»های توست. خدا را می‌شناسی و باور داری که ذرّه‌ای بخل در وجودش نیست خدا را می‌شناسی و می‌دانی نسبت جهل به او حتی اگر به اندازۀ سر سوزنی باشد مساوی با کفر است 🌴🌹🌴خدا را می‌شناسی و یقین داری که او علی کل شیء قدیر است خدا را می‌شناسی و تردید نداری کلید آسمان‌ها و زمین در دست اوست فقط در دست او. این «فقط خدا»ی تو رعب رزق را از دلت زدوده تو هیچ گاه نترسیدی و نمی‌ترسی از کم شدن یا نرسیدن رزقت. وظیفۀ خویش را بندگی می‌دانی در بندگی کم نمی‌گذاری و به خدایت خدایی کردن یاد نمی‌دهی. تو مثل ما نیستی که ترس و دلشورۀ رزق خوراک هر روز دلت باشد و اگر کسی تو را به آجر کردن نانت تهدید کرد در برابرش قامت خم کنی و بردگی‌اش را بپذیری. ما رزقمان را دست بندگان خدا می‌بینیم و وقتی صاحبان رزقمان از دستمان خشمگین می‌شوند حتّی حاضریم دین بدهیم تا دلشان را راضی کنیم. 🌴💙🌴آقا! شرک در رزّاقیت دینمان را به باد می‌دهد آخر همین دین ناقصی که دلمان خوش است روزی به کمال برسد تا دینمان بر باد نرفته به دادمان برس. شبت بخیر واسطۀ فیض خدا! 🌴💙🌴