eitaa logo
مرکز علمی فرهنگی مهدیه
599 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
136 فایل
موسسه فرهنگی نور سراج مهدیه https://zil.ink/mahdie.qom ارتباط با ادمین: @nsmahdie
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 امام هادی علیه السلام و طلب دعا در حائر حسینی ابوهاشم جعفری می‌گوید بر امام هادی علیه السلام وارد شدم در حالی که حضرت تب‏دار و بیمار بودند به من فرمودند: اى ابا هاشم ، شخصى از دوستان ما را به حائر حسینی بفرست تا برایم دعاء کند . از نزد آن حضرت بیرون آمدم در این هنگام با على بن بلال مواجه شدم ، فرموده حضرت را برایش بازگو نموده و از وى راجع به شخصى که حضرت فرموده‏اند درخواست کرده و جویا شدم. على بن بلال گفت: شنیدم و اطاعت مى‏کنم ولى مى‏گویم: حضرت خودشان از حائر افضل و برتر هستند زیرا ایشان به منزله کسى است که در حائر مى‏باشد (یعنى حضرت سیدالشهداء) و دعاء آن جناب براى خودشان افضل و برتر است از دعاء من براى ایشان در حائر. من محضر امام علیه‌السّلام مشرف شده و حرف على بن بلال را خدمتش عرض کردم، حضرت به من فرمودند: به او بگو: رسول خدا از بیت و حجر الاسود افضل بودند ولى در عین حال دور بیت طواف مى‏کرده و حجر را استلام مى‏فرمودند، خداوند متعال بقاع و مواضعى دارد که مى‏خواهد در آن جاها خوانده شود تا دعای دعاکننده را مستجاب فرماید و حائر از جمله این مواضع مى‏باشد. 📚 کامل الزیارات، ص 274 @NoorSeraj
🌸 دستگیری امام زمان "عجل الله فرجه الشریف" از جوان سنی مذهب! آیت الله وحید خراسانی "دامت برکاته": 💠 ملا علی رشتی از اجله تلامذه مرحوم میرزای شیرازی است، این شخص ناقل این قضیه است، او می گوید... - که میرزا او را معین کرد برای کرسی فقاهت در رشت، ناقل قضیه همچو شخصیتی است - او می گوید: 🔸یک سفری من از راه طویرج با کشتی آمدم از نجف به کربلا یا از کربلا به نجف، در آن سفینه عده ای بودند همه مشغول لهو و لعب، یکی بین آنها بود، این شخص سر تا پا سکینه و وقار، با آنها بود ولی تنها، نه در لهو و نه در لعب و نه در مزاح با آنها شرکت نداشت! - من متحیر ماندم در این جمع این استثنا یعنی چه؟! در یکی از منازل پیاده شدیم. در راه رفتن به این جوان برخوردم، به او گفتم: تو با این قوم چه نسبتی داری و چرا آنها چنان اند و تو این چنینی؟! 🔹گفت: اینها قبیله ی من هستند، همه سنی هستند، و تنها من هستم، گفتم سبب تشیع تو چه شد؟! گفت: سبب تشیع من این شد که یک سفری من با قافله مسافرت کردم، خوابم برد... 🔸وقتی بیدار شدم دیدم قافله تمام رفته اند و من تنها در بیابان مانده ام، به راه افتادم با مرکبم، راه را گم کردم، بیچاره شدم. در آن که از همه جا نا امید شدم، اول توسل کردم به خلفا، اثری پیدا نشد، به ائمه مذاهب متوسل شدم، اثری پیدا نشد! 👈🏻 یک وقت یادم آمد که مادری داشتم بود، پدرم از عامه بود، من هم سنی مذهب بودم، از مادرم شنیده بودم که ما امامی داریم که هر کس درمانده شد بیچاره شد از همه جا بریده شد، بگوید: یا اباصالح المهدی، او به دادش می رسد... 🔹این مطلب به ذُکر من آمد، همان جا گفتم: یا ابا صالح المهدی! در این صحرا به داد من برس، تا این کلمه را گفتم دیدم یکی کنار من دارد راه می رود، تا چشمم به او افتاد، دیدم عمامه ی سبزی بر سرش هست، صورت گفتنی نیست! یک نگاه به من کرد تمام غمها رفت، فرمود: - چند قدم خواهی رفت، به شهری خواهی رسید که آنها همه شیعه هستند، دست به دامنش زدم، گفتم: من را در این صحرا تنها نگذار. 🔸یک جوان سنی وقتی با در آن بیچارگی استغاثه کند، جواب رد نخواهد شنید. بعد علاوه بر نجات، باب سعادت این جور فتح می شود: 🔹فرمود: تو برو، آسوده باش، اما من معذورم که همراه تو نمی آیم، پرسیدم چرا؟! به من گفت: هزار نفر الآن در سراسر کره ی زمین الان می گویند: المستغاث بک یا ابا صالح، و من باید به داد آنها برسم، این را گفت و دیدم کسی نیست. - چند قدم برداشتم دیدم در شهر حله ام، فردای آن روز قافله رسید. این است امام زمان. 🔸بعد رفتم نزد سید الفقهاء در حله، معالم مذهب را از او آموختم، از او درخواست کردم آیا می شود یک بار دیگر کسی را که در آن صحرا دیدم ببینم، او به من دستور داد: چهل شب جمعه برو به کربلا به زیارت قبر سید الشهدا، کلید دیدن او این زیارت است، با این ترتیب اما با اخلاص. - گفت: رفتم چهل شب جمعه به ، شب جمعه چهلم وقتی آمدم وارد شهر بشوم دروازه بسته بود، جیش (لشکر) ایستاده بودند، از واردین تذکره طلب می کردند، من هم تذکره نداشتم! 🔹شب چهلم است، همان جا باز بیچاره شدم همان حالتی که در آن صحرا برایم پیش آمد، پیش آمد، که من چهل شب جمعه آمدم، شب آخر این جور محروم شدم. یک وقت دیدم! همان آقا در میان جمعیت آن طرف دروازه است! 🔸منتها آن جا عمامه سبزی بر سرش بود، این جا عمامه ی سفیدی، آمد تا رسید به من، همین که رسید دست من را گرفت، رفتم، یک دفعه دیدم گذشتم، احدی ما را ندید، برگشتم نگاه کردم کسی را ندیدم. 🎙بیانات معظم له در شعبان ۱۴۳۴
⭕️ رقعه تو، به دست امام زمان علیه السلام رسید و... 💠 عالم فاضل، آقا میرزا ابراهیم شیرازی حائری فرمود: زمانی که در شیراز بودم، چند حاجت مهم داشتم و متحیّر بودم که چطور به آنها دست پیدا کنم؛ لذا سینه ام تنگ شده بود... - یکی از آن حاجتها توفیق زیارت کربلای معلّی و حضرت سیدالشهداء علیه السلام بود. 🔸چاره ای برای رسیدن به خواسته ام ندیدم مگر این که به ساحت مقدّس حضرت بقیه اللّه ارواحنا فداه، متوسل شوم. به همین جهت حاجات خود را در عریضه ای که از ائمه اطهار علیهم السلام روایت شده است، درج نمودم... و نزدیک غروب آفتاب در حالی که تنها بودم از شهر خارج شدم و کنار استخری که آب زیادی داشت رفتم. 🔹در آن جا، از نوّاب اربعه حضرت ولی عصر سلام الله علیه، جناب حسین بن روح را صدا زده و آنچه را که در روایات وارد شده عرض کردم و ایشان را واسطه خود با امام زمان سلام الله علیه قرار دادم. عریضه را در آب انداخته و هنگام غروب از دروازه دیگر شهر وارد شدم. 🔸از این کار غیر از خدای تعالی هیچ کس مطّلع نشد و به احدی هم نگفتم. صبح روز بعد به محضر استادی که نزد او درس می خواندم، رفتم. تمام همدرسها آن جا حاضر بودند. 🔹ناگاه سیّد جلیلی به لباس خدام حضرت ابی عبداللّه الحسین علیه السلام وارد شد و نزدیک استاد نشست. هیچ کدام از ما تا آن وقت او را ندیده و نشناخته بودیم و بعدا هم او را در شیراز ندیدیم! 🔸آن سید متوجه من شد و مرا به اسم مخاطب قرار داد و فرمود: میرزا ابراهیم، بدان که رقعه تو خدمت حضرت صاحب الزمان عليه السلام رسید و به آن بزرگوار تسلیم شد! از صحبت ایشان مبهوت شدم... 🔹دیگران هم معنی کلام سید را نفهمیدند؛ لذا از اوپرسیدند: جریان چیست؟ فرمود: شب گذشته در خواب دیدم عدّه زیادی اطراف جناب سلمان محمدی جمع شده اند. نزد آن حضرت رقعه ها و نامه های زیادی بود و ایشان مشغول نظرکردن به آنها بودند. 🔸وقتی جناب سلمان مرا دیدند به من فرمودند: برو نزد آمیرزا ابراهیم [علاوه بر اسم سایر مشخصات مرا نیز بیان نموده بود] و به او بگو رقعه اش دست من است. و دست خود را بلند کرد، سپس رقعه به حضرت حجه عجل اللّه تعالی فرجه الشریف رسید. و در همان عالم رؤیا دیدم که ایشان رقعه ای مهر کرده در دست داشتند. 🔹در همان عالم خواب این طور فهمیدم که نامه هر کس را آن سرور قبول کرد، آن را مهر می کند و کسی که حاجتش قبول نیست اصل آن را به او ردّ می کند. حاضرین و هم درسها راجع به صادق بودن خواب سید از من پرسیدند... 🔸من هم قضیه را برایشان بیان کرده و قسم خوردم که احدی بر این کارم مطّلع نبوده است. لذا آنها مرا بشارت دادند که حاجاتم برآورده خواهد شد و همان طور هم شد... 👈🏼 یعنی طولی نکشید که به زیارت موفق شدم، چنانکه الآن در این جا (کربلا) هستم و سایر حوائجم هم بحمداللّه برآورده شد. 🔗 منبع:‌ کتاب "تشرّفات" به قلم مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی.
⭕️ اجتهاد و قدرت خطابه، با توسل به مولانا اباعبدالله علیه السلام... 💠 مرحوم ميرزا حسين نوری می فرمايند: عالم بزرگوار شيخ جعفر شوشتری برای من نقل فرمودند: 🔸در اوايل تحصيل دينی و در ايام به وطن خود مراجعت کردم و به تبليغ دين مقدس اسلام مشغول شدم. در آن روزها به موعظه و مصائب ائمه عليهم‏ السلام تسلط کافی نداشتم... 🔹و روی منبر در ماه رمضان از کتاب تفسير صافی و در ايام محرم از کتاب روضة الشهدای ملاحسين کاشفی استفاده مي‏کردم و از روی آن‏ها برای مردم صحبت مي‏کردم... 🔸ولی نمي‏توانستم سوزی در دل مردم بيندازم و آن‏ها را به درآورم تا اين که مدتی گذشت و ماه نزديک شد... - شبی با خود گفتم: تا کی بايد "ملا کتابی" باشم، در فکر چاره برآمدم که چه کنم تا از بردن کتاب روی منبر بی نياز شوم، در همان حال به خواب رفتم. 🌸 در عالم خواب، امام حسين عليه‏ السلام و ياران آن حضرت را ديدم که وارد سرزمين شدند و خيمه‏ ها را بر پا کردند و دشمن هم در مقابلشان صف آرايی کرد... - شيخ جعفر شوشتری فرمودند: وارد خيمه امام حسين عليه‏ السلام شدم و بر آن حضرت سلام کردم. حضرت امام حسين عليه‏ السلام مرا نزديک خود نشاند و به حبيب بن مظاهر فرمود: 🥞 فلانی مهمان ما است، ما نداريم تا از او پذيرايی کنيم، فقط مقداری آرد و روغن داريم، برخيز و با آن، غذايی آماده کن و نزد مهمانمان حاضر کن. 🔹حبيب بن مظاهر غذايی آماده کرد و پيش من گذاشت، چند لقمه از آن غذا خوردم و به خواب رفتم، يک لحظه احساس کردم به اين امور الهام شدم... - تا اين که روز به روز اين قدرت در من زيادتر شد و در مقام وعظ و خطبه به بالاترين مقصد رسيدم. 🔸مرحوم شيخ جعفر شوشتری از يگانه نام آور شيعه شد که منبرهای ايشان بسيار جذاب و شنيدنی و مورد توجه خاص و عام قرار گرفت و نفس مسيحايی و بيان گرم ايشان افراد زيادی را از خواب غفلت بيدار کرد.
🌸 دستگیری امام زمان "عجل الله فرجه الشریف" از جوان سنی مذهب! آیت الله وحید خراسانی "دامت برکاته": 💠 ملا علی رشتی از اجله تلامذه مرحوم میرزای شیرازی است، این شخص ناقل این قضیه است، او می گوید... - که میرزا او را معین کرد برای کرسی فقاهت در رشت، ناقل قضیه همچو شخصیتی است - او می گوید: 🔸یک سفری من از راه طویرج با کشتی آمدم از نجف به کربلا یا از کربلا به نجف، در آن سفینه عده ای بودند همه مشغول لهو و لعب، یکی بین آنها بود، این شخص سر تا پا سکینه و وقار، با آنها بود ولی تنها، نه در لهو و نه در لعب و نه در مزاح با آنها شرکت نداشت! - من متحیر ماندم در این جمع این استثنا یعنی چه؟! در یکی از منازل پیاده شدیم. در راه رفتن به این جوان برخوردم، به او گفتم: تو با این قوم چه نسبتی داری و چرا آنها چنان اند و تو این چنینی؟! 🔹گفت: اینها قبیله ی من هستند، همه سنی هستند، و تنها من هستم، گفتم سبب تشیع تو چه شد؟! گفت: سبب تشیع من این شد که یک سفری من با قافله مسافرت کردم، خوابم برد... 🔸وقتی بیدار شدم دیدم قافله تمام رفته اند و من تنها در بیابان مانده ام، به راه افتادم با مرکبم، راه را گم کردم، بیچاره شدم. در آن که از همه جا نا امید شدم، اول توسل کردم به خلفا، اثری پیدا نشد، به ائمه مذاهب متوسل شدم، اثری پیدا نشد! 👈🏻 یک وقت یادم آمد که مادری داشتم بود، پدرم از عامه بود، من هم سنی مذهب بودم، از مادرم شنیده بودم که ما امامی داریم که هر کس درمانده شد بیچاره شد از همه جا بریده شد، بگوید: یا اباصالح المهدی، او به دادش می رسد... 🔹این مطلب به ذُکر من آمد، همان جا گفتم: یا ابا صالح المهدی! در این صحرا به داد من برس، تا این کلمه را گفتم دیدم یکی کنار من دارد راه می رود، تا چشمم به او افتاد، دیدم عمامه ی سبزی بر سرش هست، صورت گفتنی نیست! یک نگاه به من کرد تمام غمها رفت، فرمود: - چند قدم خواهی رفت، به شهری خواهی رسید که آنها همه شیعه هستند، دست به دامنش زدم، گفتم: من را در این صحرا تنها نگذار. 🔸یک جوان سنی وقتی با در آن بیچارگی استغاثه کند، جواب رد نخواهد شنید. بعد علاوه بر نجات، باب سعادت این جور فتح می شود: 🔹فرمود: تو برو، آسوده باش، اما من معذورم که همراه تو نمی آیم، پرسیدم چرا؟! به من گفت: هزار نفر الآن در سراسر کره ی زمین الان می گویند: المستغاث بک یا ابا صالح، و من باید به داد آنها برسم، این را گفت و دیدم کسی نیست. - چند قدم برداشتم دیدم در شهر حله ام، فردای آن روز قافله رسید. این است امام زمان. 🔸بعد رفتم نزد سید الفقهاء در حله، معالم مذهب را از او آموختم، از او درخواست کردم آیا می شود یک بار دیگر کسی را که در آن صحرا دیدم ببینم، او به من دستور داد: چهل شب جمعه برو به کربلا به زیارت قبر سید الشهدا، کلید دیدن او این زیارت است، با این ترتیب اما با اخلاص. - گفت: رفتم چهل شب جمعه به ، شب جمعه چهلم وقتی آمدم وارد شهر بشوم دروازه بسته بود، جیش (لشکر) ایستاده بودند، از واردین تذکره طلب می کردند، من هم تذکره نداشتم! 🔹شب چهلم است، همان جا باز بیچاره شدم همان حالتی که در آن صحرا برایم پیش آمد، پیش آمد، که من چهل شب جمعه آمدم، شب آخر این جور محروم شدم. یک وقت دیدم! همان آقا در میان جمعیت آن طرف دروازه است! 🔸منتها آن جا عمامه سبزی بر سرش بود، این جا عمامه ی سفیدی، آمد تا رسید به من، همین که رسید دست من را گرفت، رفتم، یک دفعه دیدم گذشتم، احدی ما را ندید، برگشتم نگاه کردم کسی را ندیدم. 🎙بیانات معظم له در شعبان ۱۴۳۴
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ویدیو    | ویژه    ای عزیزکربلایی ❤️‍🩹🤌 صوت : حسین ستوده    السلام علیک یا اباعبدالله 🖤 | التماس دعای فرج https://t.me/noorserajmahdieh https://eitaa.com/joinchat/3413639400Cac92a789d9
‌▪️خون بجوشید از زمین وآسمان غرق ماتم شد جهان بیکران▪️ 😭 همه به یاد مصائب علیه‌السلام کردند. 🔺از آدم تا عیسی بر عزای حسین گریستند، 😭 صلی‌الله‌علیه و‌اله بر مصیبت حسین گریه کرد، 😭 امیرالمومنین علیه‌السلام گریه کرد، مادرش سلام‌الله‌علیها گریه کرد.. . 🪐 همه ی عوالم بر مصیبت عزادار هستند 🌎 زمین و زمان بر گریه کرده...  ⁉️ می‌خواهید بدانید چه خبر است؟ 💎 بیان امام رضا علیه‌السلام این است "إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ‏ جُفُونَنَا ¹" 💠 روز  و روز مصیبت کاری کرده که پلک‌های چشم ما مجروح شده است. ♻️ این مطالب فهمیدنی نیست، قابل درک نیست ... .   📌امالی صدوق، ص۱۹۰؛ مناقب آل ابی‌طالب،ج۳، ص۲۳۸؛ 📚مصباح الهدی ج ۲،آیت الله العظمی وحید خراسانی
11.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عراق الحسین توفیق زیارت امام حسین علیه السلام نصیب و روزیتون بشه الهی همه شما عزیزان عاقبت زندگیتون ختم به امام حسین علیه‌السلام بشه.... https://t.me/noorserajmahdieh https://eitaa.com/joinchat/3413639400Cac92a789d9
🔳 13جمادی الثانی ◼️ شهادت حضرت امّ البنین علیه السّلام ✍ در این روز در سال 64 هجری’ سلام اللَّه علیها و علیه السّلام  چون در مقام افشاگری و ظلم و بی لیاقتی در حق امام حسین علیه السلام و سبب رسوایی بنی امیه برآمدند⇍به دست حُکام به زهرآگین و به شهادت رسیدند. ◾ نام مبارک آن حضرت فاطمه، و کنیه شریفش امّ البنین است، و آن حضرت به همین کنیه معروفند. ◾پدر آن حضرت حزام بن خالد، و مادرشان لیلی دختر شهید بن ابی عامر است. 🔳امیرالمؤمنین علیه السّلام آن حضرت را به برگزید و خداوند به آن حضرت عنایت فرمود : ◾ علیه السّلام، عبداللَّه، جعفر و عثمان علیهماالسّلام، که هر چهار پسر در کربلا شهید شدند.🚩 🥀بانوانی که از به مراجعت کردند. ● در خانه امّ البنین سلام اللَّه علیها عزاداری می کردند. ⇐ آن حضرت اگرچه در نبود ولی از قرار نداشت و همه روزه به می رفت و آنقدر جانسوز مرثیه می خواند که مروان با آن همه قساوت قلب می کرد. 🍂 هنگامی که زنها او را امّ البنین خطاب می کردند و تسلیت می دادند، می فرمود : دیگر مرا امّ البنین نخوانید ...»😭 📚ریاحین الشریعه ج3 ص 294 ✍🏽عبدالعظیم بحرانی 📗{کتاب ام البنین} ✍🏽حاج شیخ علی فلسفی 📙{کتاب زنان نابغه} https://t.me/noorserajmahdieh https://eitaa.com/joinchat/3413639400Cac92a789d9
15.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 چاک زدن پیراهن امام حسن عسکری علیه السلام... @mahdieh.qom @mahdieh.qom @mahdieh.qom کشّی رحمه الله از برخی اصحاب روایت کرده که: هنگام‌شهادت‌امام‌هادی علیه السلام، امام حسن عسکری عليه‌السلام درعزای پدر بزرگوارشان پیراهن چاك زدند. 📓 رجال الکشی،نشرمشهد،ص٤٧٩.٤٨٠ #امام_هادی#امام_زمان #قم https://t.me/noorserajmahdieh https://whatsapp.com/channel/0029Vax3n4h3wtbDgZ6W2r3Y https://eitaa.com/joinchat/3413639400Cac92a789d9
حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام روزی گذرش از افتاد و فرمود: اینجا قربانگاه عاشقان و شهیدان است شهـیدانی که نه شهدای گذشته و نه شـهدای آینـده به‌پای آنها نمی‌رسـند. 📚تهذیب، ج۶، ص۷۳ https://zil.ink/mahdie.qom