🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 کنایه سنگین حسام الدین آشنا به اسرائیلی ها: موشک یا موش کوچک؟!
🍃🌹🍃
🔹حسام الدین آشنا، مشاور رئیس جمهوری پیشین کشورمان در واکنش به شنیده شدن صدای انفجار در اصفهان و ادعای اسرائیلی ها درباره حمله به ایران، در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «ظاهراً موشکشان حتی یک موش کوچک هم نبوده است.»
#انتقام_سخت | #طوفان_الاحرار
https://eitaa.com/Noorkariz
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ را حتما ببینید 👌
🔴داداش عددی نیستید که ایت الله العظمی سید علی خامنه ای رهبر مقتدر جهان اسلام بخواد در موردتون فعلا صحبتی کنه😎
#پیزوریهای_حرام_زاده
10.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️شور و شادی مردم با اجرای سرود ای ایران
همین الان(صبح جمعه بعد از اتفاقات دیشب اصفهان )در کنار زاینده رود
https://eitaa.com/Noorkariz
15.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[سلام آقای حاج قاسم مختصر میگویم:
دنیا بدون شما جای قشنگی نیست:)🌾]
#گزارش_تصویری🎥
گزارشی کامل از کاروان دوهزار نفرهی
اصفهانیِ دختران حاج قاسم 🌿
#دختران_حاج_قاسم ♥️
#اجتماع_دختران_حاج_قاسم🌱
#کاروان_زیارتی_دختران_حاج_قاسم✨
دوستان خودتون و دخترانتون در صورت تمایل ثبت نام کنید
فرصت ثبت نام محدود است
حرف نمی زند.
شاید او هم به اندازه ی من تردید گریبانش را گرفته است.
مکث می کنم. قلبم تند می زند.
- شیرین می تونه کمکم کنه
سر به دو طرف تکان می دهم.
- نمی دونم.. شاید مجبور شم به اونم بگم
ضربان قلبم بالا می رود.
بغض گلویم را می فشارد.
ملیحه خانم بهت زده نگاهم می کند.
زبان روی لبش می کشد.
- بذار اول ببینیم منصور چی می گه. شاید اصلاً لازم نشد به کس دیگه رو بندازی و خودت و کوچیک کنی. می خوای زنگ بزنم بیاد رو در رو بهش بگی.. بهتر نیست؟
بهتر و بدترش را نمی دانم.
سر تکان می دهم و مابقی را به خودش می سپارم.
منصور دمِ ظهر می آید.
قد و قواره اش کوتاه است. کوتاه تر از هر دو برادر.
نه زیاد چاق و نه خیلی لاغر.
شبیه حاج صادق است.
اخلاقش نیز به او کشیده تا مادرش.
چشم به زمین دوخته و احوال پرسی می کند.
مختصر جواب می دهم.
- بچه ها چطورن؟ چند وقته نیومدن این طرفا. دلم براشون تنگ شده. کاش بیان ببینمشون
منصور یک دانه پولکی در دهان می گذارد و چای داغ را فوت می کند.
- گرفتارن حاج خانم. واِلا چی از این بهتر که بیان دست بوس شما. شکوه خانم احوال پرستون هست ولی اونم اندازه ی خودش گرفتاره و سرش گرمِ بچه ها
#پارت_5
نام رمان :#به_تو_عاشقانه باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz
ملیحه سلامت باشه ای حواله اش می کند.
شکوه زیادی خودش را می گرفت.
حدِ آدم های این خانه را کم می دید و نسبت فامیلی را به کُل از یاد برده بود انگار.
- خب.. چی می خواستی بگی، می شنوم
نگاهم سمتِ ملیحه کشیده می شود.
چشم باز و بسته می کند.
- راستش.. یکم پول لازم دارم. وقتشه مستقل شم و بیشتر از این مزاحم مادر جون و حاج آقا نشم
ملیحه وسط حرفم می نشیند.
- مزاحم چیه دخترم. این جا خونه ی خودته
تعارفش را با یک لبخند نصفه و نیمه پاسخ می دهم.
خودش نیز به اندازه ی من می داند که این جا هرگز خانه ی من نمی شد.
- اذان گفتن حاج خانم؟
ملیحه منظورش را می فهمد.
دست به زانو می گیرد و بلند می شود.
- تا شما حرفاتون و بزنید من برم نمازم و بخونم
منصور دستی به ریش انبوهش می کشد.
- التماس دعا
ملیحه از پیش چشمانم دور می شود.
- برنامه ت چیه زنداداش. می خوای خونه بگیری؟ حاجی جوابت کرده؟
محال است حاجی بی خبر از او عذرم را بخواهد.
من به خیلی چیزها عادت کرده ام.
دو رنگی و تظاهر حکایت مشت است نمونه ی خروار!
- به نظر نمی آد خبر نداشته باشید! اول از همه با شما مشورت می کنه. حالا بگذریم. می تونید به من کمک کنین؟ اندازه ی اجاره یه اتاق و یکم خرده ریز
#پارت_6
نام رمان :#به_تو_عاشقانه باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسم به خانواده حاج صادق😐😐
https://eitaa.com/Noorkariz