وارد ِمسجد شدی چشمت نمازم را شکست ،
قبله را گم کردم و خیرالعمل شد دیدنت .
شیخ اگر فتوا علیهات می دهد حق دارد او ،
با دو چشمت عالمی را نامسلمان کردهای .
در کلاس عاشقی شاگردِ نوپایت منم ،
مینویسم با غلط که دوسطت دارم فغط .
توبه کردم که دگر شعر نگویم همه عمر ؛
اگر این عشق ِغزل خیز ِتو رخصت بدهد .
نه عسل ! گس بود طعم ِبوسههایی که ندادی ،
من چه احمق خانهات را قصر ِکندوها کشیدم .