سلامٌعلىأرواحٍطاهرةٍأبتالموت
إلاشرفاًفاستُشهِدت ..
سلامبرروحوجانهایپاكیكه
چيزیجزشرفازمرگنخواستند
وشهیدشدند ...
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو هم باید شهید بشی
به مناسبت شهادت سردار پرافتخار سپاه اسلام سیدرضی موسوی
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
کاش میماندی کنارمان تا فتح قدس..
آقایحاجقاسم💔!
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
ما هرگز شهادت شهید سلیمانی
را فراموش نخواهیم کرد
رهبر انقلاب:
ما هرگز شهادت شهید سلیمانی
را فراموش نخواهیم کرد؛
این را بدانند.
حرفی زدیم در این مورد،
پای آن حرف ایستادهایم.
در وقت خودش، سر جای خودش
انشاءالله انجام خواهد گرفت.
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«شهید القدس»
به مناسبت چهارمین سالگرد شهید حاج قاسم سلیمانی
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
زوج جوانی که در کنار شهدا زندگی خود را آغاز کردند
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
خداحافظ رفیق . . .
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل پنجم :روایات سوریه
🔸صفحه: ۳۱۱-۳۱۲
🔻قسمت: ۱۸۷
همرزم شهید: رضا سلیمانی
حسین را بعد از این که مجروح شده بود ،برای ادامه ی درمانش انتقال دادند به ایران. مدّتی در بیمارستان فاطمة الزهرا ی کرمان بستری بود.
روزی رفتم عیادتش. به هر طریقی بود ،خانمش را راضی کردم شب برود خانه تا من به جای ایشان کنار حسین بمانم.
آن شب خیلی باهم صحبت کردیم. حسین از جنگ گفت ؛ از مجروحیت.
گفت «رضا ،می دونی که اللّه العظیم ،اسم اعظم خداست. به اللّه العظیم قسم می خورم که شیرین ترین چیزی که در زندگی ام احساس کرده ام، همان تیریه که داعشی ها به من زدند. ».
نقل قولی از یکی از سرداران شهید زمان جنگ کرد که گفته بود «اگه قرار باشه من فردای شهادت ،فقط یکی را شفاعت کنم، اون رزمنده ی عراقی ست که به من تیر زد. ». بعد گفت آن روزها من معنی این حرف را نمی فهمیدم؛ تا روزی که خودم این تیر را خوردم و باتمام وجود فهمیدم که چقدر این تیر شیرین است!
🔻قسمت: ۱۸۸
همرزم شهید: عبداللّه سلطان نژاد
قبل از این که حسین برود سوریه، خیلی نگران وضعیت اجتماع بود. می گفت «مردم نتوانستند شهدا و راه شهدا را تشخیص بدهند. راه شهدا و خون شهدا، مظلومه!». زمانی که مجروح شده بود، به عیادتش رفتم. چهره و حرف هایش دیگر نور بالایی شده بود. صحبت هایشدیگر دنیایی نبود. سفارش خانواده ی شهید جمالی را می کرد. همیشه دغدغه ی خانواده ی شهدا را داشت. بهش گفتم «حسین تو دیگه دِینت رو ادا کرده ای. تو قلبت تیر خورده. نیازی نیست که بخوای ادامه بدی.». گفت «ببینم خدا چی می خواد.».
حسین، پایه ای بود برای نظام و بچّه های رزمنده.
#قسمت_اول👇
↳|eitaa.com/O_S_A213/2900
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل پنجم : روایات سوریه
🔸صفحه: ۳۱۳-۳۱۲
🔻قسمت: ۱۸۹
همرزم شهید: رضا نژاد شاهرخ آبادی
حسین، عاشق شهادت بود. به خانواده ی شهدا سر می زد. از مادران شهدا می خواست برای شهادتش دعا کنند.
می گفت《خدا شهادت رو از ما نگیره.》
یک روز صبح دیدم حسین دو بار به گوشی ام زنگ زده. خواب بودم و متوجه نشده بودم. فوری تماس گرفتم.
گفتم《حسین، چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!》گفت《آماده شو با هم بریم منزل شهید یزدانی.》
گفتم《باشه.》
حسین عجله داشت. کار من هم طول می کشید. دوباره بهش زنگ زدم و عذرخواهی کردم و گفتم《ان شاء الله دفعه ی بعد.》گفت《رضا، ضرر می کنی!》.گفتم《کم سعادت ایم.》.گفت《پس یه قول بهم بده. برام دعا کنی که به آرزوم برسم.》.
خلاصه راضی شد بدون من برود. وقتی بعد از سوریه در بیمارستان فاطمه الزهرا بستری بود، به عیادتش رفتم. هنوز از در تو نرفته بودم که گفت: بی انصاف، دعام نکردی؟!
🔻قسمت: ۱۹۰
همرزم شهید: محمدرضا حسنی
سال 1369 از اسارت آمدم.با حاج حسین، از همان ابتدا سلام وعلیک داشتیم؛ ولی ارتباط کاری نزدیکی نداشتیم. محل خدمت ایشان، رفسنجان بود، و من در کرمان بودم. سال 1386 ،من رفتم بنیاد شهید، و ایشان را بیشتر می دیدم. ازش بی خبر نبودم. تا این که رفت سوریه. در سوریه مجروح شده بود. برای ادامه ی مداوا، در بیمارستان فاطمه الزهرای کرمان بستری شده بود. من و سردار نوری به عیادت ایشان رفتیم. با آن جراحت، از برگشتن حرف می زد! حرف هایش، رنگ و بوی دیگری داشت. می گفت《کمی که بهتر شدم، باید برگردم.》.من و سردار گفتیم《برای چی می خوای برگردی؟!》. گفت《کاری که به خاطرش سوریه رفتم، هنوز تموم نشده. حاجی، تا حالا دیده این مسافری دست خالی بگرده؟!》.بعد از بهبود،دوباره برگشت سوریه.
#قسمت_اول👇
↳|eitaa.com/O_S_A213/2900
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
سلامٌعلىأرواحٍطاهرةٍأبتالموت
إلاشرفاًفاستُشهِدت ..
سلامبرروحوجانهایپاكیكه
چيزیجزشرفازمرگنخواستند
وشهیدشدند ...
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آن_روزها
دارد کمکم چهار سال میشود ...
دارد کمکم داغی که هنوز سرد نشده تازه میشود.
دارد کمکم سیزدهم دی میرسد ...
و چه صبحی بود آن صبح جمعه ...
بُهت و بغض و اشک و حسرت و آه ...
آه از داغ شما سردار ...
آه از داغ شما ای کشتهی دور از وطن ...
آه از داغ شما ای #شهیدالقدس
4 روز مانده تا سالروز شهادت شهدای مقاومت
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق خوشبخت سلیمانی🖤
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
🎥 #مستند | «دوئل بوکمال»
🔻روایتی از عملیات آزادسازی بوکمال
🚩به مناسبت چهارمین سالگرد شهید حاج قاسم سلیمانی
🗓️ یکشنبه ١٠/١٠
⏰ساعت ١٩:۴۵
📺شبکه یک سیما
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
949_29075990388888.mp3
5.18M
﹝🖤🩹﹞
.
« دلمبراتتنگشدهعموقاسم ؛
دلمبراتتنگشده ❤️🩹 !
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احترام نظامی سربازان هوانیروز به فرمانده خود، حاج قاسم سلیمانی
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
احترام نظامی فرزند شهید مدافع حرم، لنگری زاده به حاج قاسم سلیمانی
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون تعارف با خانوادۀ شهیدی که از همرزمان حاج قاسم در دفاع مقدس بود.
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 امروزصبح| مصاحبه با زائر هندوستانی در جوار قبور مطهر شهدا
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ترکیه آمده اند برای خدمت به زوار حاج قاسم
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
امروز عصر؛ «نگین» همان دختری که سال ۹۶، حاج قاسم را در گلزار شهدای کرمان دید و با پلاستیک شکلات به طرفش رفت و از سردار دلها پذیرایی کرد، مهمان مراسم ما بود.
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213
خداحافظ رفیق . . .
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل پنجم :روایات سوریه
🔸صفحه:۳۱۳-۳۱۴-۳۱۵
🔻قسمت:۱۹۱
هم رزم شهید:مرتضی حاج باقری
پس از بهبود،حسین از بیمارستان مرخص شد.مجمع پیش کسوتان تخریب چی واطلاعات،با هم رفته بودیم مشهد.حسین،هنوز جراحتش خوب نشده بود و خمیده راه می رفت.چهار روز در مشهد بودیم.خیلی بهمان خوش گذشت.وقتی دور هم می نشستیم،هرکسی به اندازه ی خودش،غنیمتی از جنگ داشت.همه همدیگر را درک می کردیم واز دل هم خبر داشتیم.این سفر اما با سفر های قبل خیلی فرق داشت.این بار،حرف های حسین جوردیگری بود.دیگراز افسوس
وغبطه خبری نبود.فهمیده بود که جواز رفتنش را گرفته.می گفت«با این دنیا خیلی غریبه شده ام!».راست می گفت.نه تنها با دنیا،با ما هم که روزی می فهمیدیمش،غریبه شده بود!با آن جراحت وکمر خمیده آمده بود که برای بار آخر با دوستان جا مانده اش وداع کند.خوش به حالش!بازخمش،شفاعت بانو زینب(س)را گرفت.
🔻قسمت:۱۹۲
هم رزم شهید:ناصر قزوینی
همه ی بچه های اطلاعات را می بردند مشهد.حسین هنوز جراحتش خوب نشده بود.برای اینکه بچه ها را ببیند،با همان حالش آمده بودمشهد.با اتوبوس بر می گشتیم.من کنارش بودم.گفتم«چی شده؟!»
زمان جنگ،من از ریه زخمی شده بودم.گفت«تو هم که قبلا از ناحیه ریه زخمی شده بودی.»خلاصه،از احوال هم با خبر شدیم.بعد،صحبت از شهادت واین حرف ها شد.گفتم«من لیاقت شهادت ندارم وخرده شیشه دارم.»خندید و گفت:آره!جدی داری! قبل از این که دیر بشه،خودت چاره ای بکن.
🔻قسمت:۱۹۳
هم رزم شهید:حسن کاربخش
بعد از جنگ،بچه های واحد شناسایی اطلاعات،جلساتی را برگزار می کردند واز حال هم با خبر میرشدیم.حسین را همیشه آنجا می دیدم.آخرین دیدار من و حسین،در سفر مشهد بود.با وجود جراحتش آمده بود.احساس میکنم فقط آمده بود برای آخرین بار بچه ها را ببیند و برگردد.
#قسمت_اول👇
↳|eitaa.com/O_S_A213/2900
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل: پنجم
🔸صفحه: ۳۱۵_۳۱۸
🔻 قسمت: ۱۹۴
حجت الاسلام والمسلمین علی شیرازی
حاج حسین مجروح شده بود و برای ادامه ی مداوا، در یکی از بیمارستان های کرمان بستری شده و بعد از بهبود، دوباره عازم سوریه شده بود. در آن مدت، از حالش بی خبر بودم تا سردارسلیمانی خبر مجروحیت اش را بهم داد. حاج حسین را در سوریه دیدم. روزی با آقای حمیدی نیا آمد پیشم. دو سه ساعتی با هم بودیم. شام را با هم خوردیم. آنجا از مجروحیت اش گفت و این که این تیر بسیار شیرین بود. کاملا مشخص بود که ظواهر را نمی بیند و در عالم دیگری است. مشخص بود که ماندنی نیست. با حرف هایی که می زد، به یاد غزل حافظ افتادم: درد عشقی کشیده ام که مپرس/ زهر هجری چشیده ام که مپرس. حسین، مرتبه به مرتبه امتحان شد. از عزیزترین افراد زندگی و زن و فرزند دل کند و مال دنیا را ندید گرفت. به مرتبه ای رسید که فقط خدا و رضای خدا را می دید. حسینی که در تمام مراحلی که در سوریه بود، در کنار صدر زاده و بچه های فاطمیون، نه به عنوان فرمانده، بلکه به عنوان یک دوست و برادر ماند و به آنها درس و مشق بندگی و شهادت داد. تقدیری که با صبر برای حسین رقم خورده بود، چیزی جز شهادت و گمنامی نبود.
🔻قسمت ۱۹۵
هم رزمان شهید: رضا سلیمانی، محمدرضا حسنی
حسین می گفت:
- روز جمعه بود. توی یکی از مناطق سنی نشین سوریه خیلی هوس کرده بودم که بروم نماز جمعه. پیش خودم گفتم: گیرم بروم جایی رو هم که نماز جمعه برگزار می شه، پیدا کنم. چه فایده؟ من که نمی فهمم چی می گن! با وجود این تصمیم گرفتم بروم. گفتم درست است که چیزی نمی فهمم؛ ولی ثواب صف نماز جماعت را می برم. پاشدم و رفتم. سرانجام جایی را که نماز برگزار می شد، پیدا کردم. سلام کردم. نشستم آخر های صف. در مدت سخنرانی، فقط به خطیب نگاه می کردم. جملاتش برایم نامفهوم بود. خطیب، خیلی زود متوجه شد که من سوری نیستم. با همان لحن عربی، به آن ها گفته بود که این بنده خدا که توی صف کنار شما نشسته، سوری نیست. خطیب، کمی زبون فارسی بلد بود. من رو صدا زد. گفت بیا کنار من. رفتم کنارش. سلام کردم. گفت حاجی، برای مردم این روستا صحبت کن. گفتم شما که متوجه شدین من ایرانی هستم و عربی بلد نیستم؛ چی بگم؟! خندید و گفت هر چی یاد گرفته ای. هر چی به ذهنم فشار آوردم، دیدم چیزی بلد نیستم جز سلام علیکم. چند دعا کردم؛ اون ها آمین گفتند. رو کردم به خطیب، و عذرخواهی کردم. خطیب گفت شما که اومده اید اینجا، در کنار بچه های سوری می جنگید، ثواب تون، چندین برابر این بچه هاست. اگه این ها مجاهد هستند، کشور خودشونه؛ فقط ثواب مجاهدت رو می برند؛ ولی شما ثواب مجاهدت و مهاجرت را می برین؛ چون هم از وطن و هم از خانواده تون دورین. خم شد پای مرا جلوی مردم بوسید. طوری شد که من با این خطیب دوست شدم.
#قسمت_اول👇
↳|eitaa.com/O_S_A213/2900
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
سلامٌعلىأرواحٍطاهرةٍأبتالموت
إلاشرفاًفاستُشهِدت ..
سلامبرروحوجانهایپاكیكه
چيزیجزشرفازمرگنخواستند
وشهیدشدند ...
#جان_فدا
↳|eitaa.com/O_S_A213