eitaa logo
هیئت اُم‌ِّاَبیـھٰ🍃
518 دنبال‌کننده
671 عکس
141 ویدیو
1 فایل
•هیئت‌اُمِّ‌اَبیھٰا‌• کپی از سبک ❌ پیگرد قانونی دارد!⚠️ تولید محتوا داریم! صاحب سبک جدیدی از هیئت مجازی و حقیقی🌿'• سود حاصل از درآمد فروشگاه، صرف مراسمات هیئت می‌شود🌿' ادمین: @Daryayesorkh بزن رو پیوستن دیگه🌿:)
مشاهده در ایتا
دانلود
📎🌿 + شام تو موکب پاکستانیا... 『@Omme_abeaha』🍃
📎🌿 + زاویه دید من... اینجا موکب ایران و عراقه عمود ۴۷۰. 『@Omme_abeaha』🍃
16089730308275420314763.mp3
4.32M
‌▷ ●━━━━━──── ♪♥️ ㅤ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤㅤ↻ + دم دسته؟؟؟ •••••••••• 『@Omme_abeaha』🍃
📎🌿 + بفرمایید مایَ بـــــارِد...🧊 『@Omme_abeaha』🍃
📎🌿 + عمود ۶۱۲ یه کوچولو استراحت... تا این لحظه که هنوز تاولی رویت نشده و من از این بابت ناراحتم! من هرسال تا چند هفته بعد از اربعین با تاولای پاهام زندگی می‌کردم! 『@Omme_abeaha』🍃
📎🌿 + زاویه دید من...📸 اینجا داستان داره؛ نیت کردیم بیایم عمود ۷۵۳، موکب هیئت رزمندگان تهران... پرده رو زدم کنار، سه تا خانوم عرب ایستاده بودند! هرچی چشم چرخوندم، مسئول ایرانی ندیدم... نگو اشتباه اومده بودیم. از اونجایی که من با نشونه ها زندگی می‌کنم، گفتم حتما حکمتی داشته که بیایم اینجا و همینجا می‌مونیم. کل موکب پر بود از زائرای خسته... اصلا جا نبود. گفتیم اشکال نداره یه بالش بدید تو راه پله میخوابیم!!! همدیگه رو نگاه کردند، وسایل مارو برداشتند و بردند تو آشپزخونه... یکیشون گفت اینجا بخوابید کولر داره. اون یکی پتو و تشک و بالش آورد. برقارم خاموش کردند و هیس هیس کنان بچه هارو بیرون کردند که ما بخوابیم. بعد نیم ساعت چند تای دیگشون اومدند دیدند ما هنوز بیداریم و داریم با گوشی کار می‌کنیم، یکی یکی اومدند جلو با ما دست دادند و ابراز احساسات کردند. چقدر مهربونند🥲♥️ 『@Omme_abeaha』🍃
هیئت اُم‌ِّاَبیـھٰ🍃
📎🌿 + زاویه دید من...📸 اینجا داستان داره؛ نیت کردیم بیایم عمود ۷۵۳، موکب هیئت رزمندگان تهران... پرده
📎🌿 + با بدرقه گرم و صمیمی خانمای مسئول اون موکب راهی شدیم. اومدیم جلوتر، یه دختر بچه هم سن و سال پرید جلومون و چسبید به پاهامون و با زبان عربی اصرار اصرار که؛ "تورو خدا بیاید خونمون استراحت کنید..." التماس می‌کرد و بغض عجیبی تو صداش بود. دلم نمی‌اومد همونجوری رهاش کنیم و دست رد به سینش بزنیم ولی چه کنیم که وقت تنگ بود... بوسیدیمش و با نوازش ازش جدا شدیم! چند عمود جلوتر یه آقای عرب، سینی بزرگی که ظرف های یکبار مصرف حاوی غذا داشت رو به دست گرفته بود و داد می‌زد؛ "سوپرایــــــــــزززز غذا" 😂 خندمون گرفته بود... گوشیشو برداشت و تو دیکشنری سرچ زد... ایندفعه با خنده داد می‌زد: "بفرمایید غذا" 『@Omme_abeaha』🍃
📎🌿 + بطری رو دادم به پسر بچه و بهش گفتم: "تا نصفش شربت بریز!" می‌خندید و همونطور که نصف رو رد می‌کرد، می‌گفت: "لا... لا!!!" بطری رو پر کرد... خیلی خوشمزه بود!:) 『@Omme_abeaha』🍃
Hossein Taheri - Delshoore (320).mp3
13.25M
‌▷ ●━━━━━──── ♪♥️ ㅤ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤㅤ↻ + دم دسته؟؟؟ دلشوره هارو میبینی؟! اسم مارم بنویس تو زائرای اربعینی❤️‍🩹🥺 •••••••••• 『@Omme_abeaha』🍃
enc_16731997930994290368159.mp3
2.91M
‌▷ ●━━━━━──── ♪♥️ ㅤ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤㅤ↻ + دم دسته؟؟؟ موج پرچم به فرمان ام البنینه اشک نم نم به فرمان ام البنینه وقتی‌عباس‌به فرمانشه‌ شک‌نکن‌ پس کل عالم به فرمان ام البنینه🖤🙂 •••••••••• 『@Omme_abeaha』🍃
enc_16906776222454256981732.mp3
3.25M
‌▷ ●━━━━━──── ♪♥️ ㅤ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤㅤ↻ + دم دسته؟؟؟ حسرت میخورم... که پای علم... کم سینه زدم... کم گریه کردم💔🏴 •••••••••• 『@Omme_abeaha』🍃