eitaa logo
❞̶͟͞انـسـ بــا قلم❝
105 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
402 ویدیو
5 فایل
~●اینجا پرواز در دنیای قصه هاست پرواز بربام ارزوها...●~ یادمیگیریم.. یادمیگیریم تا بدانیم..ومیدانیم تا بفهمیم! 🌱💫 و اینجاییم تا..انس بگیریم،...انس باقلم❥ کانال ما در پیام رسان روبیکا: @Onsbaghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️چِہ‌غَم‌دیواࢪِاُمَّت‌ࢪاڪہ‌داࢪَد‌‌چوݩ‌تو پُشتیباݩ‌ ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✨ و قسم به 🌺 روزی که دلت را 🌺 میشکنند وجز خدایت 🌺 مرهمی نخواهی یافت‌‌و🌺 آنگاه در خواهی یافت🌺 که من بهترین وکیل🌺 تـو هسـتـم 🌺 ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✨ وَهـَر چیزیـ بـه جز فراقـ نـا چـیـز اســتــ ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سّــلــام مـــادَرَم ✨ ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرم حرفی بزن که تشنه ی لالایی ام ✨ ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
🌐به بهانه‌ی تلاقی روز زن با تولد انقلاب حضرت روح‌الله 🔸در تبعیدگاه نجف اشرف بود که برای اولین بار به دیدار ««آقا روح‌الله»» رفت. چون زن بود، او را راه ندادند. گفته بود پیشوایی که زن را نپذیرد، به قبول ندارم. همین جمله قفل ملاقات را شکست تا هشتاد دقیقه‌ با گفتگو کند. او که زخم شکنجه‌های ساواک را بر تن داشت و سالها دور از همسر و هشت فرزندش در هشت کشور آسیایی و اروپایی با هشت نام مستعار برای مبارزه با طاغوت، آموزش چریکی دیده بود، اینک در محضر کوه یقین برای ادامه‌ی راه یا بازگشت به ایران، به تردید افتاده بود. از آقا که کسب تکلیف کرد، امام تأملی نمود و گفت: راه خود را ادامه دهید، به زودی با هم به ایران برمی‌گردیم. خواهر طاهره پر در آورد و رفت فلسطین و آنجا ماند تا اینکه مبارک‌سحری او را از میان شاخه‌های زیتون به کنار درخت سیبی در نوفل‌لوشاتو فراخواندند. در آن دهکده‌ی جهانی، یک فصل و نیم محافظ شخصی پاسبان انقلاب بود. 🔶🔸طیاره‌ی امام که در مهرآباد فرود آمد، مرضیه دباغ تازه اوج گرفت و چهره‌ی بی‌بدیلی از زن را به نمایش گذاشت. مناصب کشوری و لشکری را یکی پس از دیگری درو کرد. فرماندهی سپاه غرب کشور و نمایندگی مجلس شورای اسلامی، مردم‌داری را به او آموخت تا جایی که برای تأمین معاش نیازمندان، حاضر شد مسافرکشی هم بکند. وقتی ابرقدرت شرق سرمست ایدئولوژی کمونیسم بود، رهبر کبیر انقلاب خانم حدیدچی را در هیأت یک زن مسلمان انقلابی در هیأتی سه‌نفره راهی کرملین کرد تا افول امپراتوری بلوک شرق را به گورباچوف بشارت دهند. تا زنده بود، برای تعالی انقلاب اسلامی و کور کردن چشم دشمنان، چون سپند لحظه‌ای آرام نداشت و عاقبت در جوار مرادش خمینی کبیر، آرام گرفت. 🔷🔸تاريخ ، از رجال الهی آکنده است اما کمتر به الگوی زن مسلمان انقلابی توجه می‌شود.««خانم مرضیه حدیدچی»»، مادربزرگ انقلاب بود. زندان رفت، شکنجه شد، هجرت کرد، دست به سلاح برد، ملازم ولی زمان شد، فرمانده نظامی شد، جنگید، نماینده شد، استاد دانشگاه شد و... از طرفی زن بود، همسر بود، مادر بود و مادربزرگ شد. تکلیف‌گرایی، زن و مرد نمی‌شناسد. خانم دباغ، مرزهای آرمان‌خواهی زن مسلمان انقلابی را جابجا کرد. «نمی‌شود» و «نمی‌توانم» در قاموس او راه نداشت. در قفس چارچوب‌های ذهنی بدون اصالت اسیر نشد. 🔶🔹 مقصد نیست، راه است. تا میان واقعیت و آرمان فاصله است، انقلاب هم هست. در تلاش برای رسیدن به آرمان‌ها، اصالت دادن به جنسیت یک شوخی است. دنیا با زن شوخی می‌کند اما انقلاب را جدی پای کار می‌آورد. امروز چه کسی پای کار انقلاب است؟ الگوی زنده‌ی زن انقلابی کیست؟ مادر فرزند بادا @Na_revayatha
°•♥️ مےنویسم | عشــقـ | بِخوانـ |خامنه ای | ✨ ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
﷽ 🦋 ♥️ فاطمه یعنی شرف، یعنی حجاب ♥️ فاطمه فخر زنان، روز حساب ♥️ فاطمه یعنی رضای کردگار ♥️ شاهکار خلقت پروردگار (س)💫 💫 💫 🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 💓 ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی کانگورو حامله بشه دیگ نیاز به سونوگرافی نداره 😍 ✨❤️ ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
تولـدتون مبارڪ امام عزیز ما :)
هدایت شده از نفوذی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چی گفت؟😳 سرنگونی ایران؟ مگه اینا با اسلام و جمهوری اسلامی مشکل نداشتن؟
✨ در اندرون منِ خسته دل ندانم کیست که من خوشم و او در فغان و غوغاست 💖 ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
هدایت شده از کانون فرهنگی تبلیغی دختران حضرت خدیجه (سلام الله)
💠ای مهربانترین پدر، باز هم آدینه ای را سپری کردیم. نمیدانم... شاید امروز که سالروز میلاد مادر مهربانتان حضرت زهرا سلام الله علیها بود، کمی بیشتر از دیروزها یادتان کردیم. برایمان دعا کنید که لحظه ای را بدون یاد شما سپری نکنیم. اللهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمه🤲
😍 🌱 «هو الله» علی‌اکبر، ریسه‌ی گل را از دست سجاد می‌گیرد. از روی چهار پایه پایین می‌آید و با دقت نگاه می‌کند. می‌گوید: «کج نشده؟» رباب یک کاسه‌‌ی‌ بزرگ شیر از حوض کوثر آورده است. می‌گذاردش کنار انار هایی که مریم به عنوان پیشکش برای فاطمه آورده بود. ام‌البنین سبد گل یاس را دست عباس می‌دهد. عباس با تمام وجود یاس هارا بو می‌کشد. چهره‌اش مانند ماه، میان بنی‌هاشم می‌درخشد. مهتاب، خجالت زده پشت ابر پنهان می‌شود. رضوان، سبد یاس را از عباس می‌گیرد. زینب، قاسم را صدا می‌زند. ظرف عسل را دستش می‌دهد و موهای سرش را می‌بوسد. رقیه ذوق زده اطراف را نگاه می‌کند. «پس چرا مادر نمی‌آید؟» عبدالله می‌خندد. «امروز سرش شلوغ است. می‌گویند از آدم و حوا، تا مسیح و مریم آمده‌اند برای تبریک.» چند دقیقه بیشتر نگذشته که جبرئیل می‌آید خبر ورود مادر و علی را می‌دهد. علی می‌ایستد که اول فاطمه وارد شود. صدای تبریک و دست در هم می‌پیچد. فاطمه لبخند می‌زند. نگاهی به یازده پسرش می‌اندزد. از نگاهش، قند در دل عالم آب می‌شود. فضه کیک را روی یک تکه ابر می‌گذارد. رقیه با حسرت به کیک و شمع خیره می‌شود. فاطمه، رقیه را در آغوش می‌کشد. سرش را می‌بوسد و آرام در گوشش می‌گوید:«باهم فوتش کنیم؟» روی کیک خم می‌شود. نسیم نفسش شمع را خاموش می‌کند. صدای هلهله عرش خدا را می‌لرزاند. رضوان، گل هارا روی سر بنی‌هاشم می‌ریزد. حسن از پشت، دستش را دور گردن مادر قفل می‌کند. حسین محکم گونه‌اش را می‌بوسد. علی اصغر، چهار دست و پا خودش را پایین پای فاطمه می‌رساند. دستانش را باز می‌کند که مادر بغلش کند. عباس سر به زیر نزدیک می‌شود. دستش را روی قلبش می‌گذارد و روبه‌روی زهرا خم می‌شود. زهرا آرام نزدیکش می‌شود. «سرت رو بالا بگیر پسر من، سرتو بالا بگیر.» لبخند روی لب های عباس می‌نشیند. همه کنار می‌روند که محمد و علی بیایند. فاطمه منتظر نمی‌ماند. مثل تشنه‌ای در طلب آب به سمت پدر می‌دود و خودش را در آغوشش غرق می‌کند. نفس های پدر بوی گل محمدی می‌‌دهند. فاطمه دوست داشت ساعت ها در آغوش پدر بماند. اما آرام خودش را از محمد جدا می‌کند. نگاهش را به چشمان علی می‌دهد. علی می‌خندد. از همان خنده ها که فقط فاطمه دیده است. خم میشود و پر چادر سفید زهرا را روی چشم می‌گذارد. می‌بوسد و می‌بوید... زهرا، شانه‌ی علی را می‌گیرد و بلندش می‌کند. خجالت‌زده نگاهش می‌کند. علی مهربان لب باز می‌کند. «تولدت مبارک! یاس من...» چشم های فاطمه برق می‌زند. ناگهان بوی نرگس در فضا می‌پیچد. چشم همه دنبال منشأ عطر نرگس می‌گردد. مهدی آمده بود... با همان دستار سبز دور سرش. لبخند فاطمه عمیق‌تر شد. نزدیکش می‌شود. روی پنجه پا می‌ایستد و پیشانی مهدی را می‌بوسد. «آه... بُنیّ...» ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله النور المهدی✨ السلام‌علـیك‌یامولانا‌یاصــاحب‌الزمـان:)♥️
‍ ‍ •●🕊🌱 ﷽ 🌱🕊•● 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)🦋 •●🕊🌱 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋 •●🕊🌱 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌹 🌹 🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋 •●🕊🌱 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‎ ‎ ‌‎‎‎‎‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 •●🕊🌱 🌹لطفا به نیابت از امام زمان علیه السلام بخونید🌹 •●🕊🌱 بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ‏ وَآلِهِ الصَّادِقِ الْأَمینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ مَوْلانا اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ‏و آله عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، الْحُجَجِ الْمَیامینِ، اَلسَّلامُ عَلى‏ والِدَةِ الْأِمامِ، وَالْمُودَعَةِ اَسْرارَ الْمَلِکِ الْعَلاَّمِ، وَالْحامِلَةِ لِأَشْرَفِ الْأَنامِ، اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسى‏وَابْنَةَ حَوارِىِّ عیسى‏، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ، اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا اْلمَنْعُوتَةُ فِى‏ الْأِنْجیلِ، الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمینِ، وَمَنْ رَغِبَ فى‏ وُصْلَتِها مُحَمَّدٌ سَیِّدُ الْمُرْسَلینَ، وَالْمُسْتَوْدَعَةُ اَسْرارَ رَبِّ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ‏عَلَیْکِ وَعَلى‏ آبآئِکِ الْحَوارِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ بَعْلِکِ وَوَلَدِکِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ وَعَلى‏ رُوحِکِ وَبَدَنِکِ الطَّاهِرِ، اَشْهَدُ اَنَّکِ اَحْسَنْتِ‏الْکَِفالَةَ، وَاَدَّیْتِ الْأَمانَةَ، وَاجْتَهَدْتِ فى‏ مَرْضاتِ اللَّهِ، وَصَبَرْتِ فى‏ذاتِ اللَّهِ، وَحَفِظْتِ سِرَّ اللَّهِ، وَحَمَلْتِ وَلِىَّ اللَّهِ، وَبالَغْتِ فى‏ حِفْظِ حُجَّةِ‏ اللَّهِ، وَرَغِبْتِ فى‏ وُصْلَةِ اَبْنآءِ رَسُولِ اللَّهِ، عارِفَةً بِحَقِّهِمْ، مُؤْمِنَةًبِصِدْقِهِمْ، مُعْتَرِفَةً بِمَنْزِلَتِهِمْ، مُسْتَبْصِرَةً بِاَمْرِهِمْ مُشْفِقَةً عَلَیْهِمْ، مُؤْثِرَةً‏ هَواهُمْ، وَاَشْهَدُ اَنَّکِ مَضَیْتِ عَلى‏ بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکِ، مُقْتَدِیَةًبِالصَّالِحینَ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً، تَقِیَّةً نَقِیَّةً زَکِیَّةً، فَرَضِىَ اللَّهُ عَنْکِ‏وَاَرْضاکِ، وَجَعَلَ اْلجَنَّةَ مَنْزِلَکِ وَمَاْویکِ، فَلَقَدْ اَوْلاکِ مِنَ الْخَیْراتِ ما اَوْلاکِ، وَاَعْطاکِ مِنَ الشَّرَفِ ما بِهِ اَغْناکِ، فَهَنَّاکِ اللَّهُ بِما مَنَحَکِ مِنَ‏ الْکَرامَةِ وَاَمْرَاَکِ. پس بالا مى‏کنى سر خود را و مى‏گوئى اَللّهُمَّ اِیَّاکَ اعْتَمَدْتُ، وَلِرِضاکَ طَلَبْتُ، وَبِاَوْلِیآئِکَ اِلَیْکَ تَوَسَّلْتُ، وَعَلى‏ غُفْرانِکَ وَحِلْمِکَ‏اتَّکَلْتُ، وَبِکَ اعْتَصَمْتُ، وَبِقَبْرِ اُمِّ وَلِیِّکَ لُذْتُ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ‏ مُحَمَّدٍ، وَانْفَعْنى‏ بِزِیارَتِها، وَثَبِّتْنى‏ عَلى‏ مَحَبَّتِها، وَلا تَحْرِمْنى‏ شَفاعَتَها وَشَفاعَةَ وَلَدِها، وَارْزُقْنى‏ مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنى‏ مَعَها وَمَعَ‏ وَلَدِها، کَما وَفَّقْتَنى‏ لِزِیارَةِ وَلَدِها وَزِیارَتِها، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ‏ بِالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِالْحُجَجِ الْمَیامینِ مِنْ آلِ طه‏ وَیس‏، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ، وَاَنْ تَجْعَلَنى‏ مِنَ‏ الْمُطْمَئِنّینَ الْفآئِزینَ الْفَرِحینَ الْمُسْتَبْشِرینَ، الَّذینَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ‏ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ، وَاجْعَلْنى‏ مِمَّنْ قَبِلْتَ سَعْیَهُ، وَیَسَّرْتَ اَمْرَهُ، وَکَشَفْتَ‏ ضُرَّهُ، وَآمَنْتَ خَوْفَهُ، اَللّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَتى‏ اِیَّاها، وَاْرزُقْنى‏ الْعَوْدَ اِلَیْها اَبَداً ما اَبْقَیْتَنى‏، وَاِذا تَوَفَّیْتَنى‏ فَاحْشُرْنى‏ فى‏ زُمْرَتِها، وَاَدْخِلْنى‏ فى‏ شَفاعَةِ وَلَدِها وَشَفَاعَتِها، وَاغْفِرْ لى‏ وَلِوالِدَىَ‏وَلِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَآتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الْأخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا ساداتى‏ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
Dua Ahd - Ali Fani.mp3
21.06M
♥️ باصـدای علی‌فانـی..! بار دیگر، سربـازی ات را با امامـت، تمـدید کــن:)🍃 @GORDAN313
بَـسْمِ الله الَّرحْمٰن الَّرحـیـم ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 روزتون را معطر کنید 💓 با ذکرشریف صلوات 🌸 بر حضرت مُحَمَّدٍ ص 💓و خاندان پاک و مطهرش 🕊 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🕊 💓 اللهم صل ؏ محمد وآل محمد 💓 🕊 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🕊 💓 اللهم صل ؏ محمد وآل محمد 💓 🕊 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🕊 💓 اللهم صل ؏ محمد وآل محمد 💓 🕊 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🕊 اللهم 🌸 عجل 🌸 لوليك 🌸 الفرج 🤲 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷 🌸 روزتون را معطر کنید 💓 با ذکرشریف صلوات 🌸 بر حضرت مُحَمَّدٍ ص 💓و خاندان پاک و مطهرش 🕊 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🕊 💓 اللهم صل ؏ محمد وآل محمد 💓 🕊 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🕊 💓 اللهم صل ؏ محمد وآل محمد 💓 🕊 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🕊 💓 اللهم صل ؏ محمد وآل محمد 💓 🕊 ﷺ 🌸 ﷺ 🌸 ﷺ 🕊 اللهم 🌸 عجل 🌸 لوليك 🌸 الفرج 🤲 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✨ لاٰغائِبَ اَقربُ مِنَ الموتَِ ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
✨ راضــی بـاش تـا بـه آسـایـش. دســت یــابــی ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱 @Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝
یاحق جنگ در گرفته بود. تیرها و خمپاره‌های دشمن از هر سوی شلیک می‌شدند. رزمندگان شتابان به این طرف و آن‌طرف می‌دویدند. فرمانده فریاد می‌زد و گردان را هدایت می‌کرد. مصطفی سرِ تیربار را به سمتِ راست چرخاند و شروع کرد به شلیک کردن. از شلیک مداوم گلوله‌ها خطی از نوری قرمز در هوا ترسیم شد. ناگهان از کمی دورتر، صدای انفجاری شنیده‌ شد. بچه‌ها فریاد کشیدند: الله اکبر... علی از پشت خاکریز سرک کشید تا خبری از جلو بگیرد. دستش را گرفتم و به شدت کشیدم. نشاندمش اما دیر شده بود. ردّی از قنّاسه بین دو ابروی کمانی‌اش و ... خون در رگهایم جوشید. بهت در چشمانم حلقه زد. ناباورانه فریاد زدم: علییییییی.... تکان نخورد. پلک نزد. سر تکان نداد.... از آن طرف سنگر، صدای فرمانده بلند شد: بسیمچی رو زدند. سعید بیا اینجاااا.... به طرف صدا برگشتم. سرِ علی روی پایم بود. خواستم بگویم علی را زدند که تیری قلبِ حاج رسول؛ راننده لودر را سوراخ کرد. حاجی افتاد. درست در مقابل چشم‌های من... باز صدای فرمانده بلند‌شد: سعیییید...بیااااا.... سر علی را روی زمین گذاشتم‌ و به طرف فرمانده دویدم.... با صدای سوت خمپاره، به سرعت روی زمین دراز کشیدم. گوشهایم را گرفتم. از شدت انفجار لرزیدم. لحظاتی گذشت. سرم را بلند کردم. پشت سرم را نگاه کردم. علی دود شده بود و رفته‌بود به هوا.... خشم تمام وجودم راگرفت. دستم ناخودآگاه مشت شد. دندانهایم به روی هم کلید شد. خون در بدنم شروع کرد به بی‌قراری؛ دنبال بهانه می‌گشت برای بیرون زدن... با صدای فرمانده به خود آمدم. به جلو اشاره می‌کرد. تانک دشمن به سرعت به سمت خندق می‌رفت.... واای خدای من! خندق پر از مجروح بود...تعلل می‌کردم حمام خون برپا می‌شد. نگاهی به دور و برم انداختم. جعبه‌ی آرپیجی‌ها را کمی آن‌طرف‌تر زیر یک کیسه‌ی شنی دیدم. به طرف جعبه دویدم. یکی از آرپیجی‌ها را برداشتم. روی شانه‌ام گذاشتم. نفس عمیقی کشیدم. ایستادم. تانک به صدمتری خندق رسیده بود. چشمانم را بستم. گلوله‌ای از بیخ گوشم رد شد. تکانی خوردم. دوباره تمرکز کردم.... بسم الله الرحمن الرحیم....خدایا به امید تو....و.... صفحات مجازی پر بود از دروغ‌...پر بود از فحش و ناسزا...پر بود از نیرنگ... دشمن دندانهایش را تیز کرده بود برای دریدن... تیرهای دشمن با شمایل استیکرهای ناجور....عکس‌های شیطانی و مستهجن...فیلم‌های خشن و...متن‌های دروغ ...کودکان و جوانان و پیران کشورمان را نشانه رفته بود... جواد، پرچم‌حاج قاسم را با دستان قدرتمندش گرفت. بالا برد. زد به دل اینستا گرام. دشمن به تکاپو افتاد. جواد را زد... مرتضی از گوشه‌ای دیگر برخاست. فریاد رهبری را چونان بمبی بر سرشان خراب کرد...بعد حسن...بعد...مهدی.... بچه‌ها از هر سوی شروع کردند به مقابله....عکس‌های هرزه‌ی دشمنان را با ذوالفقارِ عکسهایشان به دونیم کردند... خمپاره‌ی فیلمِ صادق، قلبِ فیلم‌های هالیوود را نشانه گرفت... مسلسل متن‌های کاظمیان صفحات تویتر را به رگبار بست... برخی از فیلم‌ها و عکس‌ها و متن‌های‌آلوده وسمی دشمن، به کف خیابان رسید...برخی زخمی شدند...برخی اسیر شدند.... فرمانده بار دیگر همه را با صدای بلند فراخواند و فریاد کشید: این عماااااااار؟؟؟!!! .... با خروش صدای رهبر، عمارها بیرون ریختند...گلوله‌ها....فشنگ‌ها....اسلحه‌ها.... فیلم‌ها...عکس‌ها و....همه به سمت دشمن نشانه رفتند و جهادی دیگر با رمز« یامهدی ادرکنی» آغاز شد... پ.ن تقدیم به خواهران عزیزم که اسلحه به دست، در این میدان می‌جنگند، هر چند عوارض جنگ جسم و روحشان را آزرده‌ باشد... لایق بدانید و بر سر سفره‌ی محبت ما، اندکی استراحت بفرمایید....تا ان‌شاءالله با شربتی از صلوات محمدی پذیرای روح خسته‌تان باشیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم .