#صرفاجهتاطلاع . .
پیــامبرمونگفتن!
جھادمبــارزهبــابانفسبزرگترینجھاده . .!
مواظبنفسمونباشیم . .(:
@Oshagh_shohadam
••🦋••
و این #شهید است ڪه
دست بر قلبتـ♥️ گذاشته
تو را انتخاب ڪرده
افتخارڪن😎
ڪه به چشمش آمدی وخریدنی شدی🍁
عاشقانه ڪه ادامه بدهی❤️
این بار خداوند
خریدارت خواهد شد!🌙✨
@Oshagh_shohadam
35.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[#رفیقشهیدم🍃]
"رفـیقیمیگفت↓
.
شهیـد،شهـیدمیشود🕊
مـامُردههـاهم،خواهیممُرد
هـرآنطورکہزندگیکنیم
همآنطورمیرویم ..!🥀
شهــیدانہزندگیکنیم🙂🙃
#شهیدبابکنوری
eitaa.com/Oshagh_shohadam
38.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ســلامــ عزیــز بـرادرمــ
ســلامـــ مـدافـع حرمــ
eitaa.com/Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شفاعتتمـےڪنھآنشھیدیڪھ؛
موقعگناهمیتوانستـےگناهڪنۍ
امابھحرمترفاقتتبااو،گذشتۍ..!♥️
#سالگرد_شهادت
#شهید_رسول_خلیلی
@Oshagh_shohadam
٠•*•٠🍃🌸
☆همین الان یهویے:↯
دستتو بزار رو سینتــ یہ دقیقہ
زمان بگیـر و مدام بگو یامهدۍ
حداقلشاینہ ڪهـ
روزِ قیامتــ میگے قلبـم روزۍ یہ
دیقہ بہ عشقہ آقام زده . . .
#یامهدی
@Oshagh_shohadam
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
حتمـا قـࢪاࢪ شـاھ و گـدا هست یادتـان؛
همـان شب کہ زدم دݪ بہ نامتـان...
مشھد، حـࢪم، وࢪودے بـابالجـۅاد،
آقـا عجیب دݪـم گرفتـہ برایتـان..💔🕊✨
بہ یاد غریب طوس در جوار غریب طوس🌹
@Oshagh_shohadam
#ارسالے_اعضاے_گلـمون🌱
نائب الزیاره تک تک عشاق الشہدایی ها
در حرم حضرت عبدالعظیم حـسنے
eitaa.com/Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبول باشہ دوســتان✨
خیلے ممنون ڪہ همیـشہ بہ یادمـون هستید 💐
واقعا خـداروشکر ڪہ همچین اعضاے مہربونے داریــم 🤲🏻
دوســتاݩ متاسفانہ امروز پارت گذارے نداریـم ان شاالله فردا جبــرانے مے ذارم براتـون ☺️
مـمنوݩ ڪہ درڪمـون مے کنیـد 🤩
#زيـاږݓݩــاݦـہشهــڌا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است
……ڪہ آسمانیت مےڪند.……
🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱
دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد.
دلــها را راهےڪربلاے جبــهہها
مےڪنیم و دست بر سینہ،
بہ زیارت "شــهــــــداء" مےنشینیم...|♥️
🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻
#شادے_روح_شهـــــــدا_صلوات🌾
@Oshagh_shohadam
[🔗📼]
.
.
اگہ آدما میتونن #ایموجے خنده"😂"
بذاࢪنبدونِاینڪہواقعابخندن
مطمئنباشمیتوننبگندوسِتدارم
بدوناینڪہواقعادوستداشتہباشن
ࢪوایناحساببازنڪن....
.
@Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مـٰالکیتآسمـٰانرا🦋
بھنـٰامکسـٰانۍنوشتھاند🌱
کھبھزمین،دلنبستھاند❤️
آسمـٰانیـٰان!🥺
دستِمـٰازمینیـٰانرابگیریدシ🖐🏻!
#شهید_مدافع_امنیت
#شهید_احسان_نصیری
@Oshagh_shohadam
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
مـٰالکیتآسمـٰانرا🦋 بھنـٰامکسـٰانۍنوشتھاند🌱 کھبھزمین،دلنبستھاند❤️ آسمـٰانیـٰان!🥺 دستِمـٰاز
نائب الزیاره همه شما دوستان بودیم..💔
شهادت روزی همگی..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ڪجایےڪهمنبیقࢪاࢪم…💔
ڪجایےڪهمنطاقتنداࢪم😭
#شهید_بابک_نوری
#عزیزبرادرم
#مدافعحرم
@Oshagh_shohadam
#تلنگر
نزاریمامساݪممثݪسالگذشتہ بدونهدفوٺلاشوخودسازی
بگذره...
شایداز³¹³تایار #صاحبالزمان
فقط¹یارموندھباشہتا تڪمیلبشنیارهاۍآقا...!
پسخودتوبساز...
#بہخودمونبیایم🚯❕
#امامزمان
#گناهممنوع
@Oshagh_shohadam
بایدبہاینباوࢪ🙂
برسیمکہبسیجےبودن🌱
فقطتولباس"چریکی"خلاصہنشدہ..✋🏻
اصلاینہکہنفسوباطنمونرو
یہپابسیجےمخلصتربیتکنیم..!シ♥ ˹
#تلنگر
@Oshagh_shohadam
#خاطــره🎞
برادرشہید :
سپاهرفتنبابکیکدگرگونی درزندگیشایجادکرد.
دوستشهید :
بابکبعدسپاهمسیروهدفزندگیش
ودیدشعوضشدبهشمیگفتیم
بابکچطوریاینقدرتغییرکردی؟!🤔
میگفت:راهمروپیداکردم🙂
تویخدمتکلااعتقاداتبابکخیلیقویشدهبود انگارزندگیهدنیاییبراشمهمنبود⛓🌍
رویگناهنکردنخیلیحساسشدهبود بعدخدمتیهکاراییکهقبلاانجاممیداد
دیگهانجامنمیداد …بابکپتانسیلایناعتقادودفاعروداشت
اززمانیکهبهخدمترفت اینپتانسیلبهعملتبدیلشد
بابکآدمینبودکهیهشبه🌔انقلابدرونیدرشایجادبشه🇮🇷
بابکدرطولزمانتغییرکرد⏳
حاجآقـا :
موقعیکه #بابک سرباز بود
تویبرنامهفصلشیداییشرکتکردهبود واونجابهشنقش #شهید دادن
ومنشنیدماینتغییرازاونجانشاتمیگیره
@Oshagh_shohadam
هروقتتنبلیتشدنمازتوبخونۍ
یادتبیادکہظهرعاشورا
امامحسینتواونوضعیت
نمازشواولوقتخوند . . .!
#حالااگہتونستۍنمازتودیربخون( :🖐🏻!
#تلنگـرانہ
@Oshagh_shohadam
#خنده_حلال😅
یکی از همکلاسی های قدیمیم چند روز پیش مسیج داد...
_سلام
منم جواب دادم:
سلام؛هیچی نگفت!
باز روز بعد پیام داد سلام!
فکر کنم لنگِ ثوابه داره۶۹تا۶۹جمع میکنه😂✌🏻
@Oshagh_shohadam
Narimani - Hame Alam Midonan (128).mp3
13.19M
یه پلاک با یه ساک...!💔
میبینی که همین دوقلم پیش ما اومدن..
رفقات اومدن....پسباباییم کجا مونده؟!😭💔
#سید_رضا_نریمانی
#فرزندانشهدا
@Oshagh_shohadam
نویسنده:فاطمه رهبر
انتشارات_خط مقدم
رایگان میزارم براتون به شرط دعا شهادت در حق ادمین های کانال و نویسنده محترم
#کتاب_بیست_هفت_روز_یک_لبخند
#شهید_مدافع_حرم_بابک_نوری_هریس
#پارت_هشتاد_و_پنج
خبری از بابک نیست . تخت با دقت مرتب شده . وقتی برای نماز بیدار شده بود بابک روی تختش نشسته و پتو را به دور شانه هایش انداخته بود و قرآن می خواند . این پسر ، صبح به این زودی کجا رفته بود ؟
آرام و بی صدا از اتاق خارج می شود و در آهنی سیلو را باز می کند . روشنی روز ، چشم هایش را می بندد . دست به کمر، دور تادور پایگاه را نگاه می کند . سمت چپ ، رضا علی پور را می بیند که کنار جیپی نشسته ، به طرفش می رود . نزدیک تر که می شود ، سر و گردن بابک هم نمایان می شود که روی زمین چمباتمه زده و مشغول درست کردن چیزی ست :
_ کله صبح دارید چی کار می کنید؟
علی پور با خنده بابک را نشان می دهد :
_ داره وسایل ورزشی درست می کنه .
بابک سربلند می کند : سلام ، حاج داوود !
داوود خیره می شود به کیسه های شنی که بابک سعی دارد آن ها را در دو طرف میله ی آهنی ببندد که بین پاهایش گرفته است .
_ وزنه درست می کنی ؟
_ تخته شنا هم درست کرده ، نگاه !
می چرخد به سمتی که علی پور با دست نشان داده . بابک ، با تکه چوب هایی که دیروز وقت پاکیزه کردن سیلو جمع شده بود . تخته شنا کوچکی سرهم کرده بود .
_ دو روز دیگه اینجا بمونیم ، باشگاه هم می زنی دیگه !
بابک ، پاهایش را با عرض شانه باز می کند یا علی گویان ، با دو دست وزنه ای که ساخته ، بر می دارد و تا نزدیکه سینه بالا می برد . عضلات بازو و ساعدش ، با هر حرکتی برجسته می شود و دانه های عرق بر تنش می نشیند . باد ، دانه های شن را از سوراخ های ریز کیسه فراری می دهد .
داوود می نشیند کنار رضا . خیره می شود به پسری که وزنش را انداخته روی انگشتان پاهایش ، و سینه اش نزدیک زمین می شود و فاصله می گیرد .
سرهنگ ، بچه ها را دور خودش جمع می کند . از دیروز صبح که صحبت هایش را کرده بود ، دنبال هماهنگی های لازم برای رفتن به جلو بود . دورادور ، بچه ها را زیر نظر داشت . دیروز ، بعد از نماز و صبحانه ، به رزمنده ها گفته بود که ممکن است دو سه روز همینجا مستقر شوند ؛ اما دقایقی پیش از نیروهای جلو خبر رسیده بود که . . . 😱
ادامــہ دارد ـ ـ ـ
🦋بـہ ڪانـاݪ عشاق الـشہدا بپـیوندیـد🦋
eitaa.com/Oshagh_shohadam
نویسنده:فاطمه رهبر
انتشارات_خط مقدم
رایگان میزارم براتون به شرط دعا شهادت در حق ادمین های کانال و نویسنده محترم
#کتاب_بیست_هفت_روز_یک_لبخند
#شهید_مدافع_حرم_بابک_نوری_هریس
#پارت_هشتاد_و_شش
که برنامه تغییر کرده و ممکن است امروز یا فردا دوباره راهی جاده شوند .
بچه ها ، وسط سالن مستطیل شکل ، در چند ردیف پشت سر هم می نشینند . ابر نازکی که از سوزاندن پی در پی اسفند شکل گرفته ، هنوز بالای سر شان مواج است .
سرهنگ ، صحبت هایش را با چگونگی وضع زندگی مردم سوریه و نقش نیروهای ایرانی در این کشور شروع می کند ؛ این که حضور داعش در این کشور ، چقدر در این تخریب ها و فلج کردن چرخه ی زندگی مردم تاثیر داشته و چه کودکانی را از حق طبیعی خودشان مثل زندگی کردن ، مدرسه و حتی بازی کردن سلب کرده است . در ادامه ی حرف هایش ، همان طور که نگاهش بین نیرو ها می چرخد ، دستانش را پشتش قلاب می کند و می گوید قرار است عملیات آزاد سازی بوکمال که آخرین سنگر داعش محسوب می شود ، تا یکی دو روز آینده آغاز می شود .
همه ی نگاه ها به دهان سرهنگ است . سرهنگ ، چهره های جوان را که می بیند ، یاد خودش می افتد که در بیابان های جنوب نشسته بود و با چه اشتیاقی به حرکت و قدم زدن فرمانده اش حین توصیه نقشه ی عملیات گوش می کرد . با خودش نجوا می کند : آن زمان اگر ما زیر بمب خمپاره سینه سپر کردیم ، برای دفاع از سرزمین مان و و وظیفه مان بود ؛ اما حالا این پیران و جوان های کشورم ، برای مقابله با کسی آمده اند که آوازه ی تجهیزات و تعلیمات نظامی شان هم رعب انگیز است . . .
با این فکر ها رشته کلامش را گم می کند ، کمی مکث می کند و از لای در نیمه باز سیلو ، به شن های شناور در هوا که زیر نور آفتاب مثل براده های طلا می درخشند ، نگاه می کند .
و دستانش را در هم گره می کند و می گوید : ما با همین تجهیزات و نیرویی که می بینید ، باید به این عملیات بزرگ کمک کنیم . در ضمن می دونیم دشمن مدت هاست تو اینجا مستقر شده و هم بیشتر از ما اطلاعات جغرافیایی داره و موقعیت یابی مکان براش مقدوره و هم از لحاظ سلاح مجهز تره .
از حرکت کردن در برابر افرادش باز می ایستد و گره انگشتان دستش را باز می کند و جلو می آوردشان . دوباره انگشتانش را به هم گره می زند و چشم می دوزد به انگشتان در هم پیچیده اش :
_ با همه ی تدابیری که باید رعایت کنیم . . .
ادامـہ دارد ـ ـ ـ
🦋بـہ ڪانـاݪ عشاق الـشہدا بپـیوندیـد🦋
eitaa.com/Oshagh_shohadam