✅ درباره اِخوانُ الصفا
اِخوان الصّفا وخُلّان الوَفا گروهی از #شیعیان بصره بودندکه در سده چهارم قمری جمعیت سری فلسفی وعرفانی دربصره وبغدادتشکیل دادند.این گروه دائرةالمعارف رسائل #اخوان_الصفا که درباره علوم متداول روز و #فلسفه و #تصوف و #شریعت بودبه نگارش درآوردند.اساس مسلک ومرام آنان این بودکه بین دین #اسلام وعلوم روز و #فلسفه هیچگونه تضادوتعارض وجود نداردوشخص میتواندشریعت اسلامی و حکمت یونانی را بهطور متحدچراغ راه خویش سازد.
یکی از عقایدجمعیت که در رسائل اخوانالصفا آمدهاست این بودکه به همان معناکه پیامبرانی چون حضرت آدم(ع)وابراهیم(ع)منشأ هدایت و راهنمایی مردم بودهاند #زردشت پیغمبر ایرانی و #افلاطون فیلسوف یونانی میتوانندمردم رابه طریق حقیقت و راه نجات هدایت نمایند.در نظرجماعت اخوانالصفا خدای پیغمبران بنی اسرائیل همان خدایی است که زردشت آن را اهورامزدا میخواند واهورامزدا نیز همان مبدئی است که افلاطون یونانی تحت عنوان خیر اعلی از آن سخن میگفت.البته اخوان قائل به کثرتگرایی دینی نبودند بلکه بنابر نص صریح #قرآن (و لِکُلِ قَوم هاد)اعتقاد داشتند که خداوند برای هر قوم وگروهی هادی ورهبری فرستاده است.عبدالطیف الطیباوی درباره اخوان میگوید:
(آنها معتقدند که حقیقت یکی است بدون اینکه از فردخاصی سرچشمه گرفته باشد.خداوند روح القدس رابه همه مردم فرستاده است اعم ازمسیحی ومسلمان وسفید وسیاه)لذا علت اصلی تحیر وگمراهی مردم، روحِ فردیت طلبی است نه تعدد مآخذمعرفتی ومنابع علمی. جمعیت اخوان الصفا جوهره دین اسلام راحقیقت ازلیه میدانستندکه در هر عصری توسط پیامبر ونبی ارسال شده است.بنابه قول خود اخوان قصد این انجمن توضیح وتشریح آن حقیقت وحکمت الهی ازلی است که #سهروردی آنرا حکمت لدنیّه نامیده است، یعنی حکمتی که بشر همیشه از آن بهرهمند بوده وپس از فراموشی اکنون بدست اخوان بنحو کامل جلوهگر شده است.
هدف جمعیت اخوان از تنظیم رسائل توام کردن دین وفلسفه وایجاد همآهنگی بین آن دو بوده است. به اعتقاد اخوان فلسفه بعنوان یک روش استدلالی ودیعهای الهی است که با #حکمت یکی میباشد وحکمت را معرفتی میشمارند که از عالم #ملکوت بر انسان نازل شده ومحدود به تفکر بشری نیست.فلسفه بنظر اخوان (شبیه شدن انسان است بخداوند تاحد امکان) وغایت آن (کسب فضیلت مخصوص به انسان است)یعنی به فعلیت رساندن تمام علومی که انسان بالقوه دارای آن است. بوسیله فلسفه بشرخصائص نهفته نوع خود را بدست میآورد وصورت انسانی بخود میگیرد ومراتب وجودی راسیر میکند تا باگذشتن از مسیر رستگاری در راه ملائکه قرار میگیرد.
💠فلسفه نظری
✅ معبد فلسفه
به اعتقاد عموم اندیشمندان هدف جمعیت #اخوان_صفا از گردآوری دایره المعارف بزرگ رسائل، ایجاد هماهنگی بین #دین و #فلسفه بوده است.اما تلقی آنها از فلسفه مانند طريق #مشائیونی چون #ابن_رشد نمیباشد.
فلسفه بنظر اخوان صرفا شامل استدلال وقياس محض نمیباشد، بلکه آنرا با #حکمت که ودیعهای الهی است یکی میدانستند. وحکمت نیزمعرفتی است که از عالم ملکوت بر انسان نازل شده ومحدود به تفکر بشری نیست.
فضای فکری اخوان نسبت به فلسفه را میتوان به نگاه #هرمسیان نزدیک دانست. در نگاه #اشراقیونی چون #فيثاغورث و #سقراط غایت فلسفه صرفا پرداختن به اختلافات وجدالهای مدرسی نیست بلکه فلسفه بایدبا تهذیب نفس وتكامل اخلاقی توام باشد. اخوان از فلسفهای که توام با قیل وقال بوده وازحکمت بی بهره برحذر بودند. چنانکه در پایان رساله حیوان شناسی در فصل منازعه بین حیوانات و انسان، طوطی انسان را چنین خطاب می کند:
(واما در باره بالیدن شما به این که در بین شما فیلسوف منطقی یافت میشود بدانید که از آنان زائدهای بشما نرسد بلکه آنان شما را گمراه و بی ایمان خواهند ساخت، زیرا انسان را از راهی که خداوند تعیین کرده است منحرف میسازند و با آراء مختلف خود اثر مقررات دینی را از بین میبرند.)
به زعم جمعیت اخوان فلسفه توسط ادريس نبی(ع)آورده شده واساسا جزئی از مذهب ایشان بوده است لذا همانطور که برخی از اهالی حران که خود را پیرو جناب ادریس میدانند و #فيثاغوریان_شرقی نامیده میشوندفلسفه صرفا مباحث استدلالی اختلافی نیست بلکه توام با اعمال وعبادات اشراقی است.
عبادات فلسفی اخوان ماهی سه بار در ابتداء و وسط وبین بیست وششم واخر هرماه انجام میگرفت. در شب اول افراد خطابه ای شخصی میخواندند ودر شب دوم متنی درباره عالم خلقت قرائت میشد که بایدزیر گنبد پرستاره آسمان ودرجهت ستاره قطبی انجام میشد.
و درشب سوم سرودی فلسفی بنام
«دعای افلاطون یامناجات ادریس» یا «زبور سری ارسطو» قرائت میشد و به این صورت دوره عبادات ماهانه خاتمه مییافت.
علاوه براین شبهای عبادت، اخوان سه عید بزرگ فلسفی را در موقع ورود خورشید به برج حمل و سرطان و میزان نام برده و این ایام رابا اعیاد اسلامی عیدفطر و عيد اضحی وعید غدير ومن باب تمثيل مترادف بافصلهای بهار و تابستان و پائیز منطبق میساختند، لکن برای فصل زمستان یک روز در صومعه بجای عید مقرر کرده و آن روز را بیاد زمانی که اصحاب کهف در غار خوابیده بودند می گذرانیدند .
این رابطه بین فلسفه واحکام عبادی
چنین میرساند که اخوان بیشتر وارث مکتب هرمس وفيثاغوریان جدید بودند.
✅ سجستانی یا ابنمسکویه؟؟ مساله این است...
قرن سوم و چهارم هجری قمری به دوران بیداری وشکوفایی فلسفی_علمی مسلمین مشهور است. دورانی که در ابتدای آن فیلسوف موسس #فارابی و در نیمه آخر آن دیگر فیلسوف بزرگ وموسس #شیخ_الرئیس_بوعلی_سینا قرار گرفته است. ودر بین این دو قله حکمی گروهها وجریانهای قوی فلسفی وعلمی همچون جمعیت #اخوان_صفا و دانشمندان بزرگی مثل #ابوحیان_توحیدی #مسکویه_رازی #ابوالحسن_عامری #ابوسلیمان_بستی وجود دارند که هر کدام در شاخه وشعبهای از علوم سرآمد دوران خود میباشند.
یکی از افراد بسیار تاثیر گذار این دوران #ابوسلیمان_منطقی_سجستانی میباشد. وی از چهرههای بسیار مهم #منطق و #فلسفه و #ادبیات و #تاریخ_تفکر اسلامی است. منزل او مرکز تجمع بسیاری از دانشمندان تاریخ حکمت اسلامی بوده است.دانشمندان بسیاری به منزل او رفت وآمد داشتند ومشکلاتشان را از او میپرسیدند.ابوحیان توحیدی که از شاگردان اوست نمونهای از بحث و گفتگوهای این جلسات را جمع آوری و در کتاب المقابسات ذکر کرده است کتاب الامتاع والموانسه هم به نام ابوسلیمان سجستانی نوشته است. برخی از افکار و آثار ابوسلیمان را باید در کتاب های ابوحیان توحیدی سراغ گرفت.
در قرنهای سوم و چهارم گروهی از اندیشمندان به این فکر افتادند تا فلسفه و دین را باهم جمع کنند آثاری را هم در این زمینه نگاشتند که از جمله آنها رسائل اخوان الصفا است.گرچه سجستانی از شارحین اثلی آثار ارسطو میباشد اما از اخوان الصفا به شدت انتقاد کرده است. از نظر او فلسفه با دین فرق دارد و ربط آنها را به سادگی نمیتوان اثبات کرد. او عبارتی مشهوری دارد (اَین الدین واَین الفلسفه. شیءُ ماخوذُ من الوحی النازل وشیءُ ماخوذُ من الرای الزایل_دین کجا وفلسفه کجا؟! یکی از وحی الهی اخذ شده است ودیگری از رای ونظر قابل زوال گرفته شده) از نظر او دو نوع معرفت وجود دارد:
یک نوع معرفت حقیقی است که از طریق انبیاء به دست میآید و دین می باشد. ودیگری معرفتی است که از راه عقل حاصل میشودوحاصل آن فلسفه میباشد. گرچه عقل موهبتی الهی است اما به اختلاف میان بندگان وجود دارد. به دلیل همین اختلاف عقل است که آراء و عقاید فلسفی گوناگون تحقق پیدا میکند لذا اگر از طریق دین به جهان هستی نگاه کنیم به یقین میرسیم و اگر از طریق عقل و فلسفه و شناسایی اموال بپردازیم شناسایی و حقیقی نخواهد بود.
در مقابل وی دیگر فیلسوف بزرگ عالم اسلام #ابوعلی_مسکویه قرار دارد.
او در زمینه های فلسفه، تاریخ، ادبیات و پزشکی از سرآمدان روزگارش بود. بدون شک ابن مسکویه بنیانگذار حکمت عملی وعلم اخلاق اسلامی میباشد.اوبا نگارش کتاب تهذیب الاخلاق کار بسیار مهمی در تاریخ تفکراسلامی انجام داده است. #خواجه_نصیرالدین_طوسی در مقدمه #اخلاق_ناصری میگوید: جان من فدای کتابی باد که حائز همه فضیلتها و برتری هاست.
کتاب اخلاق ناصری خواجه نصیر هم بر مبنای تهذیب الاخلاق نگاشته شده است.
ابن مسکویه برخلاف سجستانی به دوگانه دین وفلسفه قائل نیست بلکه آن دو را همسنخ میداند. از نظر وی اگر علم و معرفت از عالم بالا به عالم پایین بیاید وحی نامیده میشود، واگر از عالم پایین به بالا برود فلسفه است. پیامبران با وحی به حقیقت رسیدند در حالیکه حکما با طی مقدمات و سیر مراحل حقیقت را در مییابند.در واقع ازنظر ابن مسکویه انسان آرمانی، همان فیلسوف است. زیرا شخصیتی است که مراتب ادراک را از حسی تا خیالی و عقلی طی کرده و به اتصال با عقل فعال نائل آمده است. در واقع از نگاه ابنمسکویه فلسفه صرفاً استدلال و بیان سخنان پیچیده نمیباشد بلکه علمی است که توام با عمل میباشد. آنجا که انسان همه استعدادهای نهفته درونی خودش را به فعلیت برساند و عقل از مرتبه بالقوه تا اتصال با عقل فعال سیرکند حقایقی را می بیند و می شنود که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده است. لذا حقیقت عقل و فلسفه از سنخ وحی و دین می باشد تلاشهایی که فلاسفه به مدد عقل نظری انجام می دهند سرانجام آنها را به همان جایی می رساند که انبیا به آن رسیدهاند و سخن آنها با سخنان پیامبران یکی خواهد شد.بنابراین از نظر ابن مسکویه اگر انسان مسیر علم ودانش راطی کندو ازفلسفه مدد بگیرد سرانجام به جایی میرسدکه وحی وسخنان پیامبران را تصدیق وتأیید میکنند.
اختلاف سجستانی وابن مسکویه درباره رابطه عقل و وحی، دین وفلسفه یک تقابل تاریخی در عالم اسلام میباشد.
یک گروه وحی ودین را همسنخ با عقل وفلسفه نمیدانند وتفاوت آنها را به یقین و ظن تاویل میکنند. وگروه دیگرحقیقت وحی وعقل را یکی دانسته به نحوی که یکی را به رسول باطنی ودیگری رابه رسول ظاهری تشبیه میکنند
استاد بهرامی
واحد فلسفه اندیشکده علم و تمدن پارس
2.19M
┄═❁#پرسش_و_پاسخ❁࿇༅═┅─
🔻 #پرسش:
یکی از مباحثی که مطرح میشه این است که #فلسفه_اسلامی از خودش هیچ چیزی نداره هر چه هست از #فلسفه ی یونان اخذ شده
اگه #فلسفه_یونان را از فلسفه اسلامی بگیرید هیچ مبحثی از خودش ندارد.
همچنین این ادعا مطرح میشود که ما هیچ فیلسوفی در ایران نداریم
𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄┄
استاد بهرامی
واحد فلسفه
https://eitaa.com/Ostadkhosravi
2.08M
┄═❁#پرسش_و_پاسخ❁࿇༅═┅─
🔻 #پرسش:
از جمله مسائلی که درباره #فلسفه_اسلامی مطرح میشود این است که، #فلسفه به معنای آزاداندیشی وعقلانیت است ودین به معنای تعبد وایمان است، لذا فلسفه اسلامی بیش از آنکه مرهون عقلانیت باشد، تحت تاثیر گرایشهای دینی ومذهبی بوده وجهت دار میباشد، لذا فلسفه اسلامی درمعنای واقعی کلمه فلسفه نیست بلکه بیشتر شبیه علم #کلام است که میخواهد از عقاید دینی ومذهبی دفاع کند
استاد بهرامی
واحد فلسفه
https://eitaa.com/Ostadkhosravi
┄═❁#پرسش_و_پاسخ❁࿇༅═┅─
🔻 #پرسش:
یکی از نقدهایی که به #علیت می شود و نقد جدیی است، بحث #زمان است. یعنی #علت هر معلولی از نظر زمانی بر آن تقدم دارد. مسئله ای که مطرح است این است که در #فیزیک پیش از #بیگ_بنگ زمان وجود نداشته است، فضا-زمان بعد از بیگ بنگ موجودیت پیدا کرده است و بنابراین علیت را بی معنا می دانند.
࿇༻⃘⃕༻⃘⃕❀༅═┅─
🔸 #پاسخ:
اولا: زمان وصفِ موجودات #جسمانی و #مادی است، لذا موجودات غیرجسمانی (مجردات) متصف به زمان نمیشوند، پس #خداوند زمانمند نیست وفراتر از زمان است. براین اساس چه زمان باشد(بعد از بیگ بنگ) وچه نباشد (قبل از بیگبنگ) در علیت وخالقیت حق تعالی خللی ایجاد نمیکند. زیرا زمان محمولِ موجودات جسمانی است، وجسم واوصاف ماهوی آن، یعنی ابعاد قار (مکان_ابعادثلاث: طول،عرض،ارتفاع) وابعاد غیرقار(زمان) همگی مخلوق خداوند هستند.
ثانیا: تقدم زمانی به تنهایی مقوم مفهوم علتالعلل نیست بلکه عارض ذاتی آن است. یعنی امر دیگری سبب شده که علت به تقدم زمانی متصف شود. وآن تقدم رُتبی و وجودی است. علت یعنی موجودی که از حیث #وجود تقدم و اولویت بر #معلول دارد. وجودِ علت، وجودِ معلول را ایجاد میکند. چون علت از لحاظ هستی برتری و تقدم وشرافت بر معلول دارد (زیرا معلول، فعل واثر اوست) لذا این تقدم رتبی سبب تقدم زمانی هم میشود. پس تقدم زمانی مقوم ومعرِف علت نیست، بلکه تقدم وجودی ورتبی ذاتی اصلی مفهوم علیت است.
تمام موجودات (حتی ذره اولیه یاموج کوآنتومی یا.... که براثرانفجار آن بیگ بنگ آغازشد) از حیث وجودی #ممکن_الوجود هستند، این بدان معناست که ذاتاً نیازمند به #واجب_الوجود یاخداوند هستند.
ثالثا: علم فیزیک، نمیتواند پیرامون مساله علیت عالم یا وجود #خدا سخن بگوید. زیرا این علم از حیث مبانی معرفتی #آمپریستی و از حیث متد ومبنای روشی #پوزیتیویستی میباشد. یعنی از نگاه فیزیک، موضوعی علمی است که مبتنی بر اندازهگیری کمی (ریاضیوار و فرمولپذیر) وهمچنین قابلیت مشاهده و یا آزمایش داشته باشد. لذا فیزیک به توصیف حالات جسم وانرژی وماده میپردازد.
حال آنکه خداوند موجود مادی وجسمانی نیست که با زبان کمیت و #ریاضی وآزمایش قابل وصف باشد. درباره خداوند (چه برای اثبات وچه برای نفی) فقط باید بازبان #فلسفه سخن گفت. لذا کشفیات علم فیزیک وسایر علوم جزئی صلاحیت ورود به حیطه #الهیات را ندارند.
https://eitaa.com/Ostadkhosravi
┄═❁#پرسش_و_پاسخ❁࿇༅═┅─
🔻 #پرسش:
من از چندین نفر پرسش داشتم
همه عنوان میکنند که #ابن_سینا و #مشائیون ،استدلالی تر از #ملاصدرا هستند و یا فلسفه #صدرا رو همون مطالب #ابن_عربی و حالا به نحو فلسفی میدونند
چرا این برداشت رو دارند و میگن #فلسفه ملاصدرا بدون عرفان از کار میفته ؟
مگه ملاصدرا چه فرقی با ابن سینا داره؟
࿇༻⃘⃕༻⃘⃕❀༅═┅─
🔸 #پاسخ:
باید بین مسائل فلسفی و طریق اثبات آنها تفاوت قائل شد توضیح آنکه:
فلسفه حائز دو مقام است.
۱_مقام جمع آوری ۲_مقام داوری.
در مقام جمع آوری فیلسوف صاحب ایده و نظریات و مسائل خاص میباشد. و در مقام داوری فیلسوف سعی میکند آن ایده و فکری که دارد را با روش استدلال و قیاس و برهان اثبات کند.
نکته اینجاست که جناب #شیخ_الرئیس_بوعلی_سینا مسائل فلسفی که طرح می کند به تبع فضای مشائی، مسائلی است که حال و هوای امور طبیعی دارد یعنی بیشتر به مسائلی مانند حرکت و سکون، جوهر و عرض، مقولات عشر، نفس افلاک، نفوس فلکی، قوای ادراکی وجود ومساوقاتش و....میپردازد.
البته در چند اثر مانند نمطهای آخر کتاب الاشارات یا در کتاب حی بن یقظان وارد مسائل عرفانی نیز می شود. اما بطور کلی مسائل و ایدههایی کلی #فلسفه_مشاء و آنچه جناب بوعلی در مقام جمعآوری مطرح میکند حال و هوای عرفانی ندارد.
اما ایده های فلسفی #آخوند_ملاصدرا بیشتر حال و هوای عرفانی دارد یعنی صدرا در مقام جمعآوری توجه زیادی به قرابت و نزدیکی مسائل فلسفی با مسائل عرفانی دارد. ایدههای را از عرفان اخذ کرده. وسعی در اثبات استدلالی وفلسفی آنها دارد.
اما هر دو در مقام داوری به شدت مقید به ارائه استدلال و قیاس منطقی و فلسفی می باشند.
این نکته قابل طرح است که ملاصدرا در هیچ اثر و کتاب فلسفی برای اثبات مسائلش به امور غیر استدلالی نظیر عرفان اشاره نکرده است. اتفاقاً به نظر من جنبه استدلالی ملاصدرا به مراتب قویتر از بوعلی می باشد.
بر این اساس نمیتوان مکتب فلسفی ملاصدرا را ضعیف و ناقص دانست چرا که فلسفه عبارت است از شهود عقلی فیلسوف نسبت به حقیقت. وقتی فیلسوف از فطرت اول که مقام تدبیر امور روزمره است منقطع میشود و به مواجهه با هستی میپردازد و دچار حیرت میشود... درواقع فلسفه آغاز میشود.
هر فیلسوفی در این مقام به بُعد وحیثیتی از حقیقت توجه میکند.
برخی به بُعد طبیعی هستی توجه میکنند مانند مشائیان و برخی مثل ملاصدرا به حیث عرفانی وشهودی هستی توجه میکند. لذا هر فیلسوفی ایده و کشفی از حقیقت دارد و نمیتوان او را به این خاطر توبیخ کرد. آنچه که مهم است مقام داوری می باشد این مطلب خیلی مهم است که آیا فیلسوف میتواند یافته حضوری و آن کشف عقلی خود از هستی و واقعیت را با زبان عقل و برهان برای دیگران توضیح داده و اثبات بکند؟؟ یا نه؟؟ که البته صدرا در این زمینه بسیار موفق عمل کرده البته ما منکر وجود نقد به حکمت متعالیه نیستیم اما دستاورد کلی فلسفه صدرایی توجه زیاد به عقل می باشد
https://eitaa.com/Ostadkhosravi