۲. مکتب رفتارگرایی
رفتارگرایی از #مکاتب_روانشناسی است که توسط متفکران زیر مطرح شده و از دهه ۵۰ میلادی به مکتب فکری قالب روانشناسان تبدیل شد:
• جان بی واتسون (John B. Watson)
• ایوان پاولف (Ivan Pavolv)
• بی اف اسکینر (B. F. Skinner)
رفتارگرایی بیان میکند که تمام رفتارهای ما بیشتر تحت تأثیر عوامل محیطی هستند تا نیروهای درونی. تمرکز این مکتب روانشناسی بر روی رفتار قابل مشاهدهی هر فرد است. نقش آموزش و یادگیری در مکتب رفتارگرایی بسیار پررنگ است. در واقع این مکتب یادگیری را چیزی میداند که به تغییر رفتار منجر شود. تئوریهای یادگیری شامل شرطیسازی کلاسیک و شرطیسازی کنشگر، عامل محوریت پژوهشهای زیادی بودهاند.
مکتب فکری رفتارگرایی تأثیر بسیار زیادی بر روی روانشناسی مدرن داشته و بسیاری از ایدهها و #تکنیکهای ناشی از این مکتب مانند رفتاردرمانی، بیزاری درمانی و… امروزه هنوز به صورت وسیعی در برنامههای رواندرمانی و اصلاح رفتار مورد استفاده قرار میگیرند.
@PSYOP_ir
۳. مکتب واقع گرایی خام
واقعگرایی خام (Naive Realism) از #مکاتب_روانشناسی است که در آن جهان بر مبنای واقعیت عینی (همانطور که هست.) بیان میشود و ساخت و تفسیر ذهنی از واقعیت در آن معنایی ندارد. این باور که افکار هر فرد، تقسیرهای بیطرفانه و #واقعبینانه از جهان اطراف است، دو مفهوم مهم دارد:
1. افراد منطقی برداشتی مشابه نسبت به خودشان خواهند داشت.
2. افراد دیگر که از برداشتی متفاوت نسبت به خودشان برخوردار هستند، ناآگاه، غیر منطقی و غرضورز تلقی میشوند.
این مکتب توسط روانشناس اجتماعی لی راس (Lee Ross) و همکارش در دهه ۹۰ میلادی معرفی شد. روانشناسان برجستهی دیگری نیز واقعگرایی را مورد مطالعه و بررسی تجربی قرار دادهاند که برخی از آنها عبارتند از:
• اندرو اس. وارد (Andrew S. Ward)
• دیل گریفین (Dale Griffin)
• توماس گیلوویچ (Thomas Gilovich)
• امیلی پرونین (Emily Pronin)
• داچر کلنتر (Dacher Keltner)
• رابرت رابینسون (Sir Robert Robinson)
این مکتب برای درمانهای سریع و فوری مشکلات و اختلالات مفید است، اما برای درمانهای ریشهای مشکلات کاربردی نیست.
@PSYOP_ir
۴. مکتب ساختار گرایی
ساختارگرایی (Structuralism) به عنوان یکی از اولین#مکاتب_روانشناسی شناخته شده است. تمرکز این دیدگاه بر روی تجزیهی فرایندهای ذهنی به اساسیترین اجزا است. از مشهورترین متفکران ساختارگرا میتوان به ویلهلم وونت (Wilhelm Maximilian Wundt) و ادوارد بردفورد تیچنر (Edward B. Titchener) اشاره کرد. ساختارگرایان از تکنیکهایی مانند دروننگری برای تحلیل فرایندهای درونی ذهن انسان استفاده میکردند.
@PSYOP_ir
۵. مکتب عملکرد گرایی
کارکردگرایی (Functionalism) از دیگر #مکاتب_روانشناسی است که به عنوان پاسخی به مکتب ساختارگرایی شکل گرفت. این مکتب به شدت تحت تأثیر کارهای ویلیام جیمز (William James) بوده و تمرکز آن بر روی ساز و کار و عملکردهای ذهنی بوده است.
بر خلاف دیگر مکاتب شناختهشدهی روانشناسی، کارکردگرایی توسط یک نظریهپرداز مسلط معرفی نشده است. بلکه چندین متفکر کارکردگرا با این رویکرد شناخته شدهاند که افراد زیر نیز در این دسته هستند:
• جان دیویی (John Dewey)
• جیمز رولند انجل (James Rowland Angell)
• هاروی ای.کار (Harvey A. Carr)
متفکرین کارکردگرا به جای تمرکز بر خود فرآیندهای ذهنی، علاقهمند به نقشی بودند که این فرایندها ایفا میکنند.
@PSYOP_ir
۶. مکتب گشتالت گرایی
گشتالت (Gestalt) از مشهورترین #مکاتب_روانشناسی است. این مکتب بر این ایده مبتنی است که ما چیزها را به عنوان یک کل واحد تجربه میکنیم. این رویکرد روانشناسی از آلمان و اتریش طی اواخر قرن نوزدهم و در پاسخ به رویکرد ساختارگرایی ویلهلم وونت (Wilhelm Maximilian Wundt) شروع شد و آن را به مکس ورتهایمر (Max Wertheimer) نسبت میدهند. روانشناسی گشتالت باور دارد که شما باید به جای شکستن افکار و عادات به المانهای کوچک، جهان را به صورت یک کل واحد تجربه کنید. بر اساس رویکرد متفکران این مکتب، کل بزرگتر از مجموع ذرات آن است. متفکران زیر در توسعهی مکتب روانشناسی گشتالت نقش داشتهاند:
• امانوئل کانت (Immanuel Kant)
• ارنست ماخ (Ernst Waldfried Josef Wenzel Mach)
• یوهان ولفگانگ فون گوته (Johann Wolfgang von Goethe)
از روانشناسان مشهور مکتب گشتالت میتوان به این افراد اشاره کرد:
• مکس ورتهایمر (Max Wertheimer)
• کورت کافکا (Kurt Koffka)
• ولفانگ کوهلر (Wolfgang Kohler)
@PSYOP_ir
۷. مکتب شناخت گرایی
شناختگرایی یکی از #مکاتب_روانشناسی است که به مطالعهی فرایندهای ذهنی شامل نحوهی #تفکر ، #پردازش ، یادآوری و یادگیری میپردازد. این شاخه از روانشناسی به عنوان بخشی از حوزه وسیعتر علوم شناختی، با سایر رشتهها مانند عصبشناسی، فلسفه و زبانشناسی مرتبط است.
درباره شناختگرایی یا روانشناسی شناختی میتوان گفت در پاسخ به رفتارگرایی ظهور پیدا کرد. منتقدان رفتارگرایی خاطرنشان کردند که این مکتب در توضیح چکونگی تأثیر فرایندهای درونی بر رفتار، ناکام مانده است. این دوره در برخی منابع تحت عنوان انقلاب شناختی معرفی میشود. چرا که پژوهشهای اساسی بر روی موضوعات مختلف مانند پردازش اطلاعات، زبان، حافظه و ادراک توسط دانشمندان شروع شد.
از متفکران این مکتب میتوان به اولریک نیسر (Ulric Neisser) اشاره کرد که در سال ۱۹۶۷ اصطلاح روانشناسی شناختی را معرفی کرد. وی این اصطلاح را به مثابه مطالعه فرآیندهای پشت ادراک، ذخیرهسازی و بازیابی اطلاعات تعریف کرد. همچنین یکی از تأثیرگذارترین نظریههای روانشناسی شناختگرا، نظریه مراحل رشد شناختی بود که توسط ژان پیاژه (Jean Piaget) ارائه شد.
@PSYOP_ir
۸. مکتب روانکاوی
روانکاوی یکی از #مکاتب_روانشناسی است که توسط زیگموند فروید ارائه شد. این مکتب فکری بر روی تأثیر #ضمیر_ناخودآگاه انسان بر رفتار او تأکید دارد. فروید بر این باور بود که مغز انسان از سه عنصر تشکیل شده است:
• نهاد
• ایگو
• سوپر ایگو
نهاد، نیازهای اساسی و ابتدایی انسان را در بر میگیرد. در حالی که ایگو مؤلفهای از شخصیت است که مسئول برخورد با واقعیت است. سوپرایگو نیز یکی از بخشهای شخصیت است که تمام ایدهآلها و ارزشهایی که از والدین و فرهنگ خود وام گرفتهایم را در خود حفظ میکند. به باور فروید تمام پیچیدگیهای رفتاری انسان ناشی از تعامل میان این سه عنصر است. مکتب فکری فروید به شدت تأثیرگذار بود اما بحثهای قابل توجهی را نیز ایجاد کرد. این مناقشهها نه تنها در زمان او، بلکه در مباحثات مدرن نظریهی فروید پابرجا مانده است. دیگر متفکران مکتب روانکاوی عبارتند از:
• آنا فروید (Anna Freud)
• کارل گوستاو یونگ (Carl Gustav Jung)
• اریک اریکسون (Erik Erikson)
@PSYOP_ir
۹. مکتب انسان گرایی
انسانگرایی از #مکاتب_روانشناسی است که بر روی مشاهدهی هر فرد به صورت مجزا تأکید دارد. مفاهیمی مانند اراده آزاد، خودکارآمدی و خودشکوفایی در این مکتب معرفی شدهاند. انسانگرایی به جای تمرکز بر روی ناکارآمدی، به افراد کمک میکند که تواناییهای بالقوهی خود را یافته و شرایط رفاه خود را فراهم کنند. این مکتب روانشناسی در طول دهه ۵۰ میلادی و در پاسخ به روانکاوی و رفتارگرایی که در نیمه اول قرن بر روانشناسی قالب شده بود، ظهور کرد.
روانکاوی بر روی درک انگیزههای ناخودآگاهی که رفتارها را شکل میدهند متمرکز بود. در حالی که رفتارگرایی فرآیندهایی را مورد مطالعه قرار داد که بسته به شرایط منجر به رفتارهای خاص میشوند. انسانگرایان احساس کردند که روانکاوان و رفتارگراها، هر دو به شدت منفینگر و بدبین هستند. به این ترتیب که یا بر روی بغرنجترین احساسات بشری تمرکز میکنند و یا نقش انتخاب افراد را نادیده میگیرند.
با این حال نباید این سه مکتب فکری را در تضاد و مقابله با یکدیگر در نظر بگیریم. هر شاخه از روانشناسی به درک ما از ذهن انسان و رفتارهای او کمک میکند. روانشناسی انسانگرا بعد دیگری را اضافه کرد که نگاه کلنگرتری به فرد دارد. از مهمترین روانشناسان انسانگرا میتوان به افراد زیر اشاره کرد:
• ابراهام ماسلو (Abraham Maslow)
• کارل راجرز (Carl Rogers)
@PSYOP_ir