4_6006075085541084179.mp3
1.73M
▷ ●━━━━━──── ♪♥️
ㅤ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤㅤ↻
+ #هندزفری دم دسته؟؟؟
-خیلی ها میگن ما چقدر برای امام زمان منتظر باشیم اقا کی میخواد بیاد؟
+به والله باید خودمون بفهمیم اقا منتظر ماست نه ما منتظر اقا😔
••••••••••
<<به ڔَســمِ هَـر شـَــب📓🖤>>
•
•
•
●|اِلهۍعَظٌمَالْبَلآء🌱
●|وَبَࢪِحَ الْخَفآء🦋
●|وَانْکَشَفَ الْغِطاء✨
●|وَانْقَطَعَ الَّرجآء🌿
●|وَضاقَتِ الْاَرْضٌ 🌍
●|وَمٌنِعَتِ السَّماء🌌
●|وَاَنْتَ الْمٌسْتَعان🌻
●|واِلَیْڪَ الْمٌشْتَڪے♥️
●|وَعَلَیْڪَ الْمٌعَوَّلٌ فِۍ الشَّدَّةِ وَ الرَّخآء☂
●|اَللّهٌمَّ صَلِّ عَلے مٌحَمَد وَ آلِ مٌحَمَّد🍀
●|اٌولِۍ اَلاَمْࢪ ِالَّذینَ فَرَصْتَ عَلَیْناطاٰعَتَھٌم🔮
●|وَ عَرَّفْتَناٰ بِذٰلِڪَ مَنْزِلَتَهٌمْ☀️
●|فَفَرَّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْـ فَࢪَجاً عاجِلاً قَریباً🥀
●|کَلَمْحِ الْبَصَࢪ اَو ْهُوَ اَقْࢪَب🦋
●|یاٰمُحَمَدْ یاعَلْۍ یاٰ عَلْیٌ یاٰ مُحَمَد🍃
●|اِڪْفِیانۍ فَاِنَّڪُمآ ڪافیان🖇
●|وَ اَنْصُراٰنی فَاِنَڪُما ناصِࢪان ⛅️
●|یا مَوْلاناٰ یا صاحِبَ الزَّمان🌳
●|اَلْغَوْث اَلْغَوْث اَلْغَوْث 💔
●|اَدْرِکْنۍ اَدْرِکْنۍ اَدْرِکْنۍ🍁
●|السّاعَة السّاعَة السّاعَة🕊
●|الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ 💎
●|یا اَرْحَمَ الرّآحِمین•••🌻
●|بِحَقِّ مُحَمَد وَ آلہ الْطآهِرین🖇♥️
●| #میاےباهمـبࢪاۍسلامتےآقاصلواتبفࢪستیم؟
هدایت شده از | پـٰاتـوقمهدویـون |
السلام علیک یا اباصالح المهدے ادرکنے
دعاي عهد.mp3
1.21M
🔊 قرائت زیبای #دعای_عهد
🌈هـرصبــح باتـو عہد مےبنـدم جـانانم:)
امام صادق (ع) دربارۀ این دعا فرموده است:
هرکس چهل صبحگاه این دعا را بخواند، از یاوران حضرت قائم (عج) خواهد بود و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدا او را زنده خواهد کرد، تا همراه آن حضرت جهاد نماید و به شمارۀ هرکلمه از آن، هزار پاداش برایش نوشته می شود، و هزار کار بد از او پاک می گردد.
(بحارالانوار، ج83، ص284، ح47)
____🌸🌿
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج🌤
هرزمـانجـوانے، دعـاۍفـرج حضـرتمهــدے(؏) را زمـزمہکند، همـزمان امامزمـان(؏)، دستهاۍ مبارکشـان را بهسـوۍ آسمــان بلنــدمیکـنند و براۍآنجـوان دعـامیفرمایند، چه خوشسعادتند، کـسانےکہ، حداقـلروزےیکبـار، دعـاۍفـرج را زمـزمــهمیکـنند..🌷!'
#دعای_فرج
@Patoghemahdaviyoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لا کریم الّا حسن'ع'💚
#سید_مھدے_میرداماد🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یافاطر و بحق فاطمه عجل لولیک الفرج
•|🍃°|شهادت میخوای؟!
پس بدان ڪه . . . •|❣️°|
تنها ڪسانی #شهید می شوند ڪه شهید باشند…•|🌙°|
•|🌼°|به این سادگی ها نیستـــــ
•|💥°|باید قتلگاهی رقم زد•|🔥°|
باید ڪُشت!!
←منیت را→
←تڪبر را→
←دلبستگی را→
←غرور را→
←غفلت را→
←آرزوهای دراز را→
←حسد را→
←ترس را→
←هوس را→
←شهوت را←
←حب دنیا را←
باید از خود گذشت•|👣°|
•|✌️🏻°|باید ڪشت «نَفس» را
شهادت #درد دارد!•|🥀°|
•|💔°|دردش ڪُشتن " لذت " هاست...
باید #ڪشته شویم تا شهید شویم!
بايد اقتدا كرد به شهدا•|💛°|
#وچہ_لذتےدارد_وصال_معشوق•♥️
#برایشادیروحشهداصلوات
#فرمانده
#دهه_فجر
~id➜|•@mola113•|↰ 5.mp3
4.3M
🔊شور_یِهدُنیاعاشِقداری،فَدایِاِسمِ
زیباتحَسَن..؛
🎤•|کربلایۍحسنعطایۍ|•
#الهیپیرشمپاتحسن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بسم_رب_الشهدا
.
رفیقتان شدم تا ...
شبیه تان شوم...
شبیه تان که شدم...
شهید میشوم🕊🥀
🍁 🍁 🍁
#شهید_محمدرضادهقان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفاوت دو نسل ❗️
این طرف نابودی ارزش ها به بهانه ی روشنفکری 🙁
آن طرف نوجوانانی مثل #شهید_مهرداد_عزیزاللهی
#دفاع_مقدس
#روشنفکران_کوردل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الـوعدہ وفـا
فــرماݩده بہ دیدارِ یادگارِ نیروۍِ پرپرش میرود💔
دیدار فرماندهے انتظامۍ ڪُل ڪشور
با فرزند شهیدِ مظلوم؛ علۍ اڪبر رنجبر
یڪ روز پس از آنڪہ فرزند شهید درخواست دیدار داشٺ🥺
پیشنهاد دانلود✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیہ اۍ از پسر...🥺
هدیہۍ روز پدر ڪہ توسط فرزند شهید به جاۍ پدرۺ
بہ فرمانده اهداءشد💔
پیشنهاد دانلود✨
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊
#خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃
#همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊
#نویسنده :بانو بهناز ضرابی..
فصل دوازدهم ..( قسمت ۸)🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
دوستش برایمان یک سنگر ساختند چند روز که پیش ما بود همه اش توی سنگر بود و آن را تکمیل می کرد. برایش یک استکان چای می بردم و جلوی در سنگر می نشستم او کار می کرد و من نگاهش می کردم. یک بار گفت: قدم خوش به حال آن سالی که تابستان با هم خانه خودمان را ساختیم.چی می شد باز همان وقت بود و ما تا آخر دنیا با دل خوشی زندگی می کردیم. گفتم: مثل اینکه یادت رفته آن سال هم بعد از تابستان از پیشم رفتی. گفت یادم هست ولی تابستان که پیش هم بودیم خیلی خوش گذشت فکر کنم فقط آن موقع بود که این همه با هم بودیم. چایش را سر کشید و گفت: جنگ که تمام بشود یک ماشین می خرم و دور دنیا می گردانمت با هم می رویم از این شهر به آن شهر. به خنده گفتم با این همه بچه گفت: نه. فقط من و تو. دو تایی. گفتم: پس بچه ها را چه کار کنیم. گفت: تا آن وقت بچه ها بزرگ شده اند. می گذاریمشان خانه یا می گذاریمشان پیش شینا. سرم را پایین انداختن و گفتم: طفلی شینا. از این فکرها نکن. حالا حالاها من و تو دو نفری جایی نمی توانیم برویم مثل اینکه یکی دیگر در راه است. استکان چای را گذاشت توی سینی و گفت: چی می گویی؟!بعد نگاهی به شکمم انداخت و گفت: کی؟!گفتم: سه ماهه ام گفت: مطمئنی؟ گفتم: با خانم آقا ستار رفتیم دکتر. او هم حامله است دکتر گفت هر دویتان یک روز زایمان می کنید.می دانستم این بار خودش هم خیلی خوشحال نیست اما می گفت: خوشحالم . خدا بزرگ است. اما می گفت: خوشحالم خدا بزرگ است توی کار خدا دخالت نکن حتما صلاح و مصلحتش بوده. بالاخره سنگرآمده شدیک پناهگاه کوچک یک در یک و نیم متری با خوشحالی می گفت: به جان خودم.بمب هم رویش بخورد طوری اش نمی شود. دو سه روز بعد رفت اماوقتی روحیه و حال مرا دید قول داد زود برگردد. این بار خوش قول بود بیست روز بعد برگشت. بیشترازقبل محبت می کرد هر جا می رفت مهدی را با خودش می برد می گفت: می دانم مهدی بچه پر جنب و جوشی است و تو را اذیت می کند. یک روز طبق معمول مهدی را بغل کرد و باخودش برد اما هنوز نرفته صدای گریه مهدی را از تو کوچه شنیدم. با هول دویدم توی کوچه. مهدی بغل صمد بود. داشت گریه می کرد پرسیدم : چی شده؟! گفت: ببین پسرت چقدر بلا شده در داشبورد را باز کرده و می خواهد کنسرو بخورد.گفتم: خوب بده بهش بچه است. مهدی را داد بغلم و گفت: من که حریفش نمی شوم تو ساکتش کن. گفتم: کنسرو را بده بهش ساکت می شود گفت: چی می گویی؟ آن کنسرو را منطقه به من داده بودند بخورم و بجنگم حالا که به مرخصی آمده ام. خوردنش اشکال دارد.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#انتقام_سخت
#ترور
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
#کتاب_دختر_شینا🌹🍃
#خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌷🕊
#همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌹🍃
#نویسنده :بانو بهناز ضرابی..
فصل دوازدهم ..( قسمت ۹)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
مهدی را بوسیدم و سعی کردم آرامش کنم گفتم: چه حرف هایی می زنی تو خیلی زندگی را سخت گرفته ای این زورها هم که تو می گویی نیست. کنسرو سهمیه توست چه آنجا چه اینجا کنسرو را دور از چشم مهدی از توی داشبورد در آورد و توی صندوق عقب گذاشت گفت: چرا نماز شک دار بخوانیم. ماه آخر بارداری ام بود صمد قول داده بود این برای زایمانم پیشم بماند اما خبری از او نبود آذرماه و برف سنگینی باریده بود. صبح زود از خواب بیدار شدم بی سر و صدا طوری که بچه ها بیدار نشوند یک شال بزرگ و پشمی دور شکمم بستم روسری را که صمد برایم خریده بود و خیلی هم گرم بود پشت سرم گره زدم اورکتش را هم پوشیدم کلاهی را هم روی سرم گذاستم تا قیافه ام از دور شبیه مردها بشود و کسی متوجه نشود یک زن دارد برف پارو می کند. رفتم توی حیاط برف سنگین تر از آنی بود که فکرش را می کردم نردبان را از گوشه حیاط برداشتم و گذاشتم پشت لب بام. دو تا آجر پای نردبان گذاشتم با یک دست پارو را گرفتم و با آن یکی دستم نردبان را گرفتم و پله ها را یکی یکی بالا رفتم توی دلم دعا دعا می کردم یه وقت نردبان لیز نخورد و گرنه کار خودم و بچه ساخته بود بالاخره روی بام رسیدم هنوز کسی برای برف روبی پشت بام ها نیامده بود خوشحال شدم این طوری کسی از همسایه ها مرا با آن وضعیت نمی دید باور کردن برف به آن سنگینی برایم سخت بود کمی که گذشت دیدم کارسنگینی است اما هر طور بود باید برف را پارو می کردم پارو را از این سر پشت بام هل می دادم تا می رسیدم به لبه بام.از انجا برف ها را می ریختم توی کوچه کمی که گذشت شکمم درد گرفت با خود گفتم نیمی از بام را پارو کرده ام باید تمامش کنم برف اگر روی بام می ماند سقف چکه می کرد و عذابش برای خودم بودهر بار پارو را به جلو هل می دادم قسمتی از بام تمیز می شد گاهی می ایستادم دست هایم را که یخ کرده بود جلوی دهانم می گرفتم تا گرم شود بخار دهانم لوله لوله بالا می رفت.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#انتقام_سخت
#ترور
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃