eitaa logo
| پـٰاتـوق‌مهدویـون |
1.8هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
187 فایل
بی‌توآوارم‌‌و‌بر‌‌خویش‌‌فروریخته‌‌ام ای‌همه‌‌سقف‌و‌ستون‌و‌همه‌آبادی‌من(:🌿 . [ وقف لبخند آسیدمهدی💚 ] . _سعی داریم مفید باشیم! .. گوش شنوای حرفاتون🌚 : https://daigo.ir/secret/1796928
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یڪ نفر ماندھ از ایݩ قوم ڪھ برمیگردد🖇🌎💙 @Patoghemahdaviyoon🌱
عاشقانے ڪہ مدام از فرجټ میگفتند عڪسشاڹ قاب شد و از طُ نیامد خبر؎😔💔
زندگی‌که‌خدارا‌حاضر‌بر‌کارهایت‌نمیبینی به‌درد‌نخوراست:)🚶‍♂
فحش اگر بدهند آزادی بیان است، جواب اگر بدهی بی فرهنگی است! سوالی اگر بکنند آزاد اندیشند، سوال اگر بکنی تفتیش عقاید! تهمت اگر بزنند در جستجوی حقیقتند، جواب اگر بدهی دروغگویی! مسخره ات بکنند انتقاد است، جواب اگر بدهی بی جنبه ای! اگر تهدیدت کنند دفاع کرده اند، اگر از عقایدت دفاع کنی خشونت طلبی! حزب اللهی بودن” را با همه تراژدی هایش دوست دارم..
‌• ° امام صادق ؏ ، خواندن سوره‌ی الرَّحمن مداومت به آن را ترک نکنید ، این سورھ در قلب منافقان جاۍ نمۍگیرد . خداوند آن را در روز قیامت در قالب چھره ۍ انسانۍ ظاهر مۍسازد ، در بھترین شکل و در خوشبوترین عطر و بو ، تا اینکہ در برابر خداوند در جایگاهی می‌ایستد که هیچ‌کس از او بہ خداوند نزدیک‌تر نیست • ° @Patoghemahdaviyoon
#بک_گراند #امام‌رضا #پاتوق_مهدویون @Patoghemahdaviyoon🌱
| پـٰاتـوق‌مهدویـون |
• ° گفت‌عقلم‌این‌همه‌مشهد،دلت‌رامی‌زند آمدم‌صدمرتبه،یک‌بارتکراری‌نشد..💚 • ° @Patoghemahdaviyoon
| پـٰاتـوق‌مهدویـون |
کسایی که میگید وای اگر خامنه ای حکم جهادم بدهد.. خب بسم اللّٰه :) این شما و اینم ! • ° @Patoghemahdaviyoon
هیچوقت‌تنهایۍاز‌بدۍهاۍخودتون‌حرف‌ نزنید،باخداپیش‌خدا‌بگید‌بہ‌همین‌دلیل‌باب‌ مناجات‌واستغفارو‌خدا‌باز‌کرده‌تنهایۍاز... ازبدۍهاۍخودت‌حرف‌بزنۍمایوس‌میشۍ حالت‌گرفتہ‌میشہ‌تو‌حق‌ندارۍحالت‌گرفتہ باشہ‌تو‌همیشہ‌باید‌پر‌انرژۍباشۍوقدرتمند برۍجلوپیش‌خدا‌ادم‌بره‌ازبدۍهاش‌بگہ‌خدا بہ‌آدم‌انرژۍمیده‌میگہ‌نازۍعب‌نداره‌اصلا‌یہ حس‌دیگه‌اۍداره‌سحر‌پامیشہ‌از‌بدۍهاۍ... خودش‌باخدا‌حرف‌میزنہ‌روزش‌مثل‌شیر‌ میمونہ.🚶🏻‍♂ "بہ‌خدا‌بگو‌انرژۍمیده"✨ • ° @Patoghemahdaviyoon
+منم‌‌جوونــم، منم‌غــرور‌دارم، منم‌شهوت‌دارم...🌪' شھیدی‌ڪه‌‌‌‌به‌او‌درخواست‌دوستــی‌‌‌حرام‌داده‌شد...‼️ #شهیـد‌مصطفـی‌کـاظـم‌زاده @Patoghemahdaviyoon🌱
استوری فرهاد مدیری پسر مهران مدیری پ.ن پدر تحریم میکند میگوید حتی یک فریم از فیلمهای منو حق ندارید پخش کنید پدر تحریم را برداشته و آثارش را حق صداوسیما میداند و مهر وطن پرستی ش بالا میزند به ساعاتی نمیگذره پسر پست پدر را کلا تکذیب میکند که واقعی نیست که واکنش اولش واقعی بوده که این واکنش پدرش تحت فشار بوده هر کسی رو با درجه ای تحت فشار میگذارن خلاصه که با اطلاع پدر یا بی اطلاع پدرش زد زیر میز و برگشت سر خونه اول نتیجه اخلاقی: سلبریتی جماعت با یک غوره سردیش میکنه با یک مویز گرمیش نه روی حرف حقش حساب باز کنیم نه روی حرف ناحقش شکایت باز کنیم نتیجه ای که بنده از این ماجرا گرفتم ❤️ اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅❅📀🖥📀❅┅┅ @BaSELEBRTY
قول‌مید؎‌‌! اگہ‌خوند؎‌‌!🙂 تویکۍ‌ازگروه‌هایــاڪانالاکہ‌! هستۍڪپۍ‌کنی‌‌! اللهـــــــــم!(: عجــــــل!(: لولیـڪ!(: الفـرج!(: اگہ‌پا؎قولت‌هستۍ کپی‌ڪن‌تاهمہ‌برا؎ظهور ‌حضرت‌مهد؎‹عج›دعاڪنن♥️!'
| پـٰاتـوق‌مهدویـون |
_ __
توضمانت‌نکنی‌درشب‌قبرم‌چه‌کنم ؟ بار‌عصیان‌مراجزتوکسی‌ضامن‌نیست:)💔 🌱|@Patoghemahdaviyoon
بخونید قشنگه✨ سلام من جوانی بودم که سال‌ها با رفتارم دل امام زمانم رو به درد آوردم😔و خیری برای خانواده‌ام نداشتم همش با رفقای ناباب و اینترنت و ... شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب زمانی که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بی‌نصیب نماندم و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمی‌دهند😞 تا یه روز تو یکی از گروه‌های چت یه آقایی پست‌های مذهبی میذاشت، مطالبش برام جالب بودند🤗 رفتم توی اون و مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم😐 دیدم که غرق در خون، بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش، افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچه‌های او باشند😟 و زیر آن عکس یه جمله‌ای نوشته شده بود: "می‌روم تا جوان ما نرود"✋🏼💔 ناخودآگاه اشکم سرازیر شد😭😭دلم شکست باورم نمی‌شد دارم گریه می‌کنم اونم من، کسی که غرق در گناه و شهواته، منه بی‌حیا و بی‌غیرت، منه چشم چرون هوس باز😔😔 از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نابابم شدم😠 دلم به هیچ کاری نمیرفت حتی موبایلم و دست نمی‌گرفتم🙂 تصمیم گرفتم برای اولین بار برم اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی می‌کردم، آرامشی که سال‌ها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکه‌های اجتماعی✋🏼💔 از امام جماعت خواستم کمکم کنه ایشان هم مثل یه پدر مهربان همه چیز به من یاد می‌داد😇 نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و... کتاب می‌خرید و به من هدیه میداد، منو در فعالیت‌های بسیج و مراسمات شرکت میداد✌️ توی محله معروف شدم و احترام ویژه‌ای کسب کردم توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای معرفی شدم نزدیکای امام حسین، یکی از خادمین که پیر بود به من گفت: دلم میخواد برم کربلا ولی نمی‌تونم، میشه شما به نیابت از من بری؟ پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم، زبونم قفل شده بود! من و کربلا؟ زیارت امام حسین؟💔 اشکم سرازیر شد😭 قبول کردم و باحال عجیبی رفتم🕊 هنوز باورم نشده که اومدم 🕌💔 پس از برگشت تصمیم گرفتم برم که با مخالفت‌های فامیل و دوستان مواجه شدم، اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمی‌گرفت قبول کرد✋🏼 حوزه قبول شدم و با کتاب‌های دینی انس گرفتم👌 در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو می‌کردم و حتی سراغ دوستان قدیمی ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام و با خدا آشتی بدم😍✋🏼 یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن😭منم گریه‌ام گرفت، تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه! گفتم بابا چی شده؟ گفت پسرم ازت ممنونم گفتم برای چی؟ گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم😔 تو رو می‌دیدیم با مرکبی از نور می‌بردن بهشت و ما رو می‌بردن و هر چه به تو اصرار می‌کردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من✋🏼 👈یه آقای نورانی✨آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین 🌸 و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی😔 پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه نیستی همه دوستت دارن❤️تو الان آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی به ما هم یاد بدی منم نماز و قرآن یادشون دادم و بعد از آن خواب، پدر و مادرم نمازخوان و مقید به دین شدند💔😍 چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم💍 یه روز توی خونشون دیدم که خیلی برام بود گریه‌ام گرفت😔 نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریه‌هام بلند و بلندتر شد😭😭 👈این همون عکسی بود که تو بود👉 خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟ مگه صاحب این عکس و میشناسی؟😊 و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم😔✋🏼 خودش و حتی مادرش هم گریه کردند😭😭😭 مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟ گفتم: نه گفت: این 😊 منم مات و مبهوت، دیوانه‌وار فقط گریه می‌کردم مگه میشه؟😳😭😭 آره شهیدی که منو هدایت کرد، آدمم کرد، آخر به عقد💍من درآورد💔😔 چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای اسم نوشتیم تابستون که شد و حوزه‌ها تعطیل شدند ما هم رفتیم خانمم باردار بود و با گریه گفت: وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی، پس چرا میخوای بری؟ همان جمله شهید یادم اومد و گفتم: میرم تا جوانان ایران بماند...🙂
'♥️𖥸 ჻ میل‌ِدیدار‌ِکسۍدردل‌من‌نیست‌کہ‌نیست جـزتُــواےشـٰاهِ‌دلَـم،ماهِ‌دلَـم،‌خُورشیـدم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥️¦⇠