#شاعرانی_که_از_امام_حسین_جایزه_گرفتند؟
این قسمت 👈 #ابوالحسن_خلیعی
راهزن کاروان کربلا، کربلایی شد
💠ماجرای #خَلیعی، #شاعر برجسته اهل بیت (ع) از آن داستانهای پر فراز و نشیبی است که پایانی غافلگیرکننده دارد. داستان ابوالحسن جمالالدین علی بن عبدالعزیز بن ابی محمد الخلعی (یا خلیعی)» قبل از #تولدش شروع شد.
💠خانواده او اهل «موصل» و پدر و مادرش، #ناصبی بودند. ناصبیها با #اهل_بیت (ع) دشمنی داشتند و با نسبتدادن #دشنام و #ناسزا، به ساحت ایشان بیاحترامی میکردند. القصه، مادر خلیعی #نذر عجیبی کرد. از خدا خواست اگر به او #فرزند_پسری عنایت کند، به شکرانهاش، او را برای #راهزنی خواهد فرستاد!
❓ اما راهزنی از چه کسانی؟ نذر مادر خلیعی این بود که پسرش را برای راهزنی و آزار و اذیت و کشتن #زائران_امام_حسین (ع)، سر راه کاروان زائران کربلا بفرستد!
💠خداوند آرزوی مادر را برآورده کرد و پسر هم وقتی به سن جوانی رسید، پاشنههایش را ورکشید تا #نذر_مادر را ادا کند! خلیعی به مسیر تردد کاروان زائران امام حسین (ع) رفت و در #کمین نشست تا بهمحض ورودشان به آنها حمله کند.
💠 طولانی شدن انتظار اما باعث شد از خستگی چشمهایش سنگین شود. اینطور بود که #کاروان آمد و آن منطقه را با سر و صدای حرکت شترها و اسبها پشتسر گذاشت و حتی گرد و غبار کاروان بر سر و روی خلیعی هم نشست، اما او از خواب بیدار نشد.
💠اما بشنوید از #خواب_خلیعی. او در همان دقایق در عالم خواب، خود را در صحنه #قیامت و #حسابرسی میدید. فرمان رسید او را در #آتش بیندازند. در آتش افتاد اما نسوخت!
💠گرد و غباری بر #لباس و #بدنش بود که میان او و آتش، #حائل شده بود. خلیعی در همان #عالم_رؤیا فهمید این گرد و غبار حرکت #کاروان_زائران_کربلاست که بر تن و لباسش نشسته و او را از آتش #عذاب_الهی در امان نگهداشته است. بیدار شدن خلیعی، مساوی بود با #زندگی_جدیدش. توبه کرد و از همانجا راهی کربلا شد
#عشق_حسین_است_چها_میکند
#یااباعبدالله #توبه #زائران_کربلا
#نذر #خواب #آتش #راهزن #کربلا
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
#جواب_شیطان_از_خدا
😈 #شیطان به خدا عرض کرد: من چند فقره بحث و عرض دارم ولی از اظهار او می ترسم خطاب شد مترس و سئوال کن، عرض کرد:
☄من اعتراف و اقرار دارم بر اینکه خدای من قادر و عالم و حکیم است در افعال خود. او می دانست قبل از ایجاد من که چه می کنم چرا مرا خلق کرد؟
☄دوم: این که چرا مرا امر کردی بر طاعت و عبادت خود و حال آنکه از اطاعت من نفعی به تو نمی رسید و چیزی بر خدائی تو نمی افزود و از نافرمانی من چیزی از سلطنت و خدائی تو کم نمی شد.
☄سوم: اینکه من ملتزم به طاعت و معرفت شدم چرا مرا امر کردی به #سجده آدم؟
☄چهارم: این که چرا مرا به واسطه سجده نکردن لعنت کردی؟ و حال آنکه سالها بندگی کردم و به محض اینکه گفتم: غیر تو را سجده نمی کنم به من خشم کردی.
☄پنجم: اینکه چرا مرا در #بهشت راه دادی که آدم را فریب دهم و اغواء کنم.
☄ششم: اینکه #عداوت مرا با آدم می دانستی چرا مرا بر اولادش مسلط گردانیدی؟
☄هفتم: اینکه چرا تا #قیامت مهلت دادی؟ اگر مرا هلاک کرده بودی همه راحت بودند،
این هفت بحث را کرد و یک جواب شنید:
🌺 خطاب شد: ای شیطان، مرا #حکیم می دانی؟
شیطان گفت: بله.
خداوند فرمود: پس تمام این بحث های تو بی جا است.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
هدایت شده از 💕 ابر حریف بی رقیب 💕
🔍و اما این روایت در مورد پست قبل چه به جاست ...
🌿میفرمايد: وقتى به من رو آورديد و به جانب من آمديد، میدانيد به جانب چه كسى میاييد؟ اول: « غَفُورٌ رَّحِيمٌ » به جانب كسى رو میكنيد كه در نهايت آمرزش است و از رحمت خود به شما، كم نمیگذارد. میدانيد به جانب چه كسى رو كرده ايد؟ « أَرْحَمُ الرَّ حِمِينَ » از او مهربان تر كسى نيست.
🌿رسول خدا به طرف مدينه میامدند. خانمى چادرنشين، تنور را آتش كرده بود تا نان بپزد، شوهرش به صحرا رفته بود و او سرگرم كار بود، شعله آتش از تنور بالا میامد
🌿بچه آن زن تازه راه افتاده بود، به طرف تنور حركت كرد، مادر تا نگاهش به او افتاد، هر كارى داشت زمين گذاشت و خيز برداشت، بچه را در آغوش گرفت. اشک پيامبر ريخت. گفتند: آقا ! چرا گريه میكنيد؟ فرمود: وقتى كار و حال اين مادر را ديدم، گريه ام گرفت. میخواهم به شما بگويم: مهربانى خدا اگر صد قسمت باشد، يک قسمتش را بين تمام موجودات عالم پخش كرده است، نود و نه قسمت ديگرش را گذاشته تا در #قيامت پخش كند.
🌿 خدا را با مادر مقايسه نكنيد. محبت مادر در مقابل خدا هيچ است. وقتى شما به جانب خدا رو كنيد و اشک شما بريزد، رحمتش خيز بر مى دارد كه شما را بگيرد. اين «أرحم الراحمين » همان كسى است كه حضرت آسيه،حضرت يونس و گنهكاران را نجات داد.
📸عکس متعلق به سیلاب اخیر یمن
مادری تا آخرین لحظه ؛ آخرین نفس ؛ سنگرش را رها نکرده..
🌺🍃 ابرحریفی شو 👇
🆔 @Iranian_Central_Cloud