گفتگو با سایت انصاف نیوز در پرونده «زندگی پس از زندگی» درباره امکان و نحوه استفاده از تجربیات نزدیک به مرگ در مباحث فلسفی مربوط به ماهیت ذهن، و ملاحظات ترویج الهیاتی این تجربیات:
http://www.ensafnews.com/297180/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 ما ادراک ثابتی از #هویت_شخصی خود در طول عمرمان داریم، حال آنکه بدنمان با گذر زمان دچار تغییرات کلی شده و پس از چندسال تمام سلولهایش تجدید میشوند. پس هویت شخصی باید چیزی غیر از بدن باشد.
این خلاصه استدلالی دوئالیستی و مشهور علیه #فیزیکالیسم است.
🌀 فیزیکالیستها در پاسخ بر ارگانیک بودن بدن تأکید دارند که به کل وجود آن از تولد تا مرگ، وحدت و استمرار میبخشد.
به بیان ایشان، #اینهمانی نفس با بدن بمعنای اینهمانی نفس با تکّه زمانی خاصی از بدن نیست؛ بلکه بمعنای اینهمانی با ارگانیسم بسطیافته در طول زمان است و وحدت آن نیز با اتصال فیزیولوژیک حفظ میشود. (See: Kim, 2010, Philosophy of Mind, 3rd edition, p.26)
🌀 این ویدیو👆 یک آزمون فکری و یک دیدگاه فیزیکالیستی در تبیین هویت شخصی ارائه میکند که شبیه استدلال فوق است.
🌀 البته دیدگاه #ملاصدرا درباره #حرکت_جوهری نفس نیز بنحوی با اشکال هویت شخصی مواجه بوده و پاسخی مشابه (اتصال وجودی برمبنای اصالت وجود) ارائه میدهد.
#دوئالیسم کلاسیک دوجوهری (سینوی - دکارتی) اما بدلیل تبیین نفس بعنوان جوهر مستقل ثابت، اشکال هویت شخصی را علیه #مادیانگاری مطرح میکرد.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
#بازنمودگرایی ۶
🔮 برخی مانند دیوید روزنتال و پیتر کراثِرز، بازنمودگرایی مرتبه بالاتر (Higher Order Representationalism: HOR) را مطرح كردهاند كه مطابق آن، #آگاهی_پديداري از طریق حالات مرتبه بالاتر (تفکّر مرتبه بالاتر Higher Order Thought: HOT ، یا تجربه مرتبه بالاتر Higher Order Experience: HOE ، یا...) توضيح داده ميشود.
ایده کلّی بازنمودگرایی مرتبه بالاتر این است: چیزی که یک حالت ذهنی را آگاهانه میسازد، این است که آن حالت ذهني، موضوع یک بازنمایی درجه بالاتر قرار دارد.
📌 در ادبیات بحث، اشکالات متعدّدی علیه نظریات بازنمودگرایانه مرتبه بالاتر مطرح شده؛ از جمله انتقادات به نظریه تفکّر مرتبه بالاتر (HOT) این است که احتمالِ داشتن مهارت ادراکی لازم برای تفکّر مرتبه بالاتر در بسیاری از حیوانات وجود ندارد و در نتیجه باید حالت ذهنی آگاهانه را در مورد حیوانات و اطفال انسانی، انکار کنیم. جالب این که کراثرز (1998) - یکی از برجستهترین تئوریسینهای HOT - نتیجه حاصل از انتقاد مذکور را پذیرفته که حیوانات و اطفال انسانی، فاقد حالات ذهنی آگاهانه هستند (Gennaro, 2004, Higher-Order Theories of Consciousness, p.6.)
📌 یک اشکال مطرح دیگر این است که چرا توانایی اندیشیدن درباره حالات ذهنی، باید شرط لازم برای آگاهبودن باشد؟ چرا باید توانایی احساس درد، نیازمند توانایی تفکّر درباره درد باشد؟ (Seager, 2004, "A cold look at HOT theory", p.255.) بنظر میرسد مشکل اساسی اینجاست که نظریه HOT، «آگاهی پدیداری» را با «اطلاع» یکی میگیرد؛ در حالیکه در دسترسبودن حالات ذهنی، #مسئله_دشوار آگاهی نیست؛ بلکه بحث بر سر #تجربه_پدیداری است.
📌 اشکال دیگری که در برابر نظریات HOT مطرح گردیده، برخاسته از توصیفناپذیری تجربه پدیداری است. حال آنکه تفکّر مرتبه بالا درباره یک محتوای بازنمودی، قابل توصیف مفهومی است و نمیتواند معادل تجربه پدیداری فرض شود. به قول ویلیام لایکن: «چه چیزی شبیه تجربه پدیداریِ دیدن نارنجیِ پرتقالی است؟ ما چنین چیزی را نمیتوانیم در قالب کلمات، توصیف کنیم. تئوری HOT، هیچ تبیینی از توصیفناپذیریِ این تجربه ندارد.» (Lycan, 2004, "The superiority of HOP to HOT", pp.108-109.)
📍 در برابر نظریه تجربه مرتبه بالاتر (HOE) نیز از جمله اشکالات این است که نظریه مذکور توضیح نمیدهد چه تضمینی برای بازنمایی صحیح از حالت ذهنی مرتبه اوّل وجود دارد؟
📍 اما اشکال اساسی علیه نظریه مرتبه بالای تجربه، این است که حالت ذهنی پدیداری را با بازنمایی پدیداری تبیین میکند؛ در حالیکه تبیین چیزی نباید مستلزم استفاده از همان چیز باشد. در واقع، کاری که طرفداران این تئوری انجام میدهند، شیفتدادن مجهول به یک پلّه بالاتر است و این با تعریف و معلومساختن آن کاملاً فرق دارد. به تعبیر کریِگل، اگر آگاهی من از تجربهام از آسمان، در یک بازنمایی جداگانه زمینهسازی شده باشد، خود آن آگاهی دوّم، باید یا آگاهانه باشد و یا ناآگاهانه. ولی یک بازنمایی ناآگاهانه نمیتواند چنین کاری را انجام دهد، و بازنمایی آگاهانه هم به تسلسل قهقرایی منجر میشود. [چون برای آگاهانه بودن آن، مجدّداً نیازمند یک بازنمایی مستقل دیگر هستیم و ...] (Kriegel, 2005, “Naturalizing Subjective Character”, p.28.)
🧲 به هرحال مقبولیت و استحکام نظریات مرتبه بالاتر در برابر اشکالات مذکور، آنقدر نبود که کوچ و اقبال فیلسوفان به سمت این نظریات را برانگیزد و همچنان بخش اعظم فیلسوفان حامی بازنمودگرایی (به معناي عام كلمه)، سعی در ترمیم و تقویت بازنمودگرایی مرتبه اوّل دارند که #خصیصه_پدیداری تجربه را متعلّق و حاصل همان سطحی میداند که بازنمایی ویژگی بیرونی اتّفاق میافتد.
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📒 «آکوئیناس و فلسفه ذهن» نوشته آنتونی کنی با ترجمه دکتر علی سنایی (عضو هیئت علمی دانشگاه سمنان) در سال ۱۳۹۴ به بازار نشر عرضه شده است.
📙 کنی، فیلسوف تحلیلی معاصر و استاد بازنشسته دانشگاه آکسفورد، در حوزه فلسفه ذهن و فلسفه مدرسی (اسکولاستیک) تخصص دارد و بطور خاص بر روی اندیشههای #توماس_آکوئیناس کار کرده است.
📘 او در این کتاب سعی میکند با مراجعه به آثار #آکوئیناس - و بویژه "جامع علم کلام" - مهمترین مسائل #علمالنفس تومائی را با ادبیاتی روان برای مخاطب شرح دهد.
📗 آنتونی کنی با توجه به تسلطی که بر مباحث فلسفه ذهن معاصر دارد، گاه در تبیین #علم_النفس آکوئیناس به مباحث معاصر نقب میزند و دیالوگی بین این دو برقرار میسازد.
📕 کتاب در ۲۴۰ صفحه و ۱۲ فصل و توسط نشر علم به چاپ رسیده که عناوین فصول، به شرح زیر است:
فصل اول: چرا آکوئیناس بخوانیم
فصل دوم: ذهن و متافیزیک
فصل سوم: ادراک حسی و خیال
فصل چهارم: ماهیت عقل
فصل پنجم: میل و اراده
فصل ششم: آزادی و اراده
فصل هفتم: حس، خیال، عقل
فصل هشتم: کلیات اندیشه
فصل نهم: معرفت و جزئیات
فصل دهم: خودآگاهی
فصل یازدهم: ماهیت نفس
فصل دوازدهم: ذهن و بدن
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
♓ استدلال مشهور به استحاله #انطباع_کبیر_در_صغیر براساس تلقّی خاصی از دیدگاه مادیگرایانه در باب نفس، طراحی شده است. این استدلال بطور ساده و خلاصه میگوید: ما در ادراکات بصری رایج، تصاویری را مشاهده میکنیم که بارها از بدنمان بزرگتر هستند؛ مانند #ادراک_حسی کوه و دریا و ... . این تصاویر ذهنی غیر از وجود خارجی کوه و دریاست و در درون ما وجود دارند و ادراک میشوند.
حال اگر نفس همان بدن یا مغز باشد، کوه و دریا با آن عظمت باید در جایی به مراتب کوچکتر (مغز یا بدن) وجود داشته باشند که همان انطباع کبیر در صغیر است و محال میباشد.
♒ همانگونه که مشاهده میشود، استدلال فوق بر این تلقّی از دیدگاه مادّیانگارانه استوار است که صور #ادراک_بصری را منطبع و مرتسم در #مغز یا بدن میداند و در نتیجه، انطباق مکانی را لازم میشمرد.
ولی لااقل در دوران معاصر، «هیچکدام» از تئوریهای فیزیکالیستی چنین دیدگاهی ندارند.
♎ نزدیکترین نظریه فیزیکالیستی به تلقی مذکور، #اینهمانی ذهن و مغز است که میگوید هر حالت ذهنی با یک حالت نورونی، اینهمان است؛ مثلا حالت ادراک حسی کوه، اینهمان است با حالت شلیک نورونی c.
مطابق این نظریه، خود تصویر کوه در مغز ترسیم نشده یا انطباع نمییابد؛ بلکه یک شلیک نورونی خاص در لوب پسسری مغز، حالت ادراک بصری کوه را ایجاد میکند که یک #حالت_پدیداری و حس درونی است؛ نه این که تصویر آن کوه در جایی از مغز یا بدن نشسته باشد.
♐ سایر تئوریهای فیزیکالیستی موجود که اساسا از این هم فراتر میروند و مثلا آن شلیک نورونی خاص را موجب بازنمایی ویژگی بیرونی کوه (در نظریه #بازنمودگرایی برونگرا) میدانند و ... .
♉ استدلال استحاله انطباع کبیر در صغیر به ادراک حسی و نه مفهومی از مناظر وسیع ارجاع میدهد که مستلزم حس درک بزرگی آنها به نحوی پدیداری است؛ نه اینکه بزرگی کوه و دریا از طریق مقایسه ابعاد و توصیفات و ... بصورتی مفهومی فهمیده شود.
♈ اما تئوریهای فیزیکالیستی هم بدین نکته التفاتی دارند و دقیقا همین ادراک حسی پدیداری را با یک مجموعه خاص از شلیکهای نورونی اینهمان میدانند یا اعتقاد دارند از طریق این شلیکهای نورونی خاص، ایجاد و بازنمایی میشود.
♋ از دیدگاه #فیزیکالیسم و #علوم_شناختی، یک حس درونی پدیداری از ادراک بصری، الزاما بمعنای وجود آن تصویر با همه ابعادش در درون ما نیست و اساسا مکانیسم ایجاد احساسات درونی میتواند بسیار پیچیدهتر از اینها باشد.
ضمن اینکه با کشف حقایقی مانند میدانها و انرژیها و ... در فیزیک، دیگر تلقی نوع خاص مکانمندی مادی که مستلزم انطباق یا تماس مکانی باشد، تنها گزینه مکانمندی نیست.
♏️ بنظر میرسد بخش مهمی از براهین #تجرد_نفس، بر مبنای تلقی خاصی از #ماتریالیسم - که احتمالا در دوران بوعلی وجود داشته - صورتبندی شده و امروزه با توجه به دستاوردهای #علوم_اعصاب شناختی و تغییرات اساسی دیدگاههای فیزیکالیستی و تنوع و پیچیدگی آنها، نیاز به تغییر و تحول جدی دارند.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
🟥 قبل از #سهروردی، فیلسوفان مشّاء، صور خیالی را بصورت عرَض منطبع و جایگرفته در مغز توضیح میدادند. محلّ #قوه_خیال نیز در نظر ایشان، بخشی از مغز بود و فقط قوّه عقل، تجرّد داشت.
🟧 سهروردی اما مادّیبودن صور خیالی را بیمعنا خوانده و طرح عالَم مثال/خیال را پیشنهاد کرد که پایینتر از عالَم مُثل، جای دارد و فوق عالَم مادّی است. از نظر او، #عالم_مثال نه مادّی محض است و نه مجرّد محض؛ بلکه اوصافی از هر دو طرف را داراست.
🟨 چنین سطح مستقلی از عالم در مکاتب فلسفی پیش از سهروردی سابقه نداشت و اولینبار توسط وی از #عرفان به متن #فلسفه آورده و برایش استدلال شد.
مثال/خیال منفصل از یک طرف، منشاء و مبداء صور حسّی در عالَم طبیعت معرفی شده و حقیقت و اصل هر آنچه در عالَم مادّه است، در عالَم مثال تحقّق دارد و از طرف دیگر، صور مثالی، مظهر و محلّ تجلّی صور عقلی است و هر آنچه در عالَم عقول و مجردات است، مرتبهی ضعیف و رقیقهی آن در عالَم مثال تحقّق دارد. (کربن، هانری، ارض ملکوت، ترجمه سیّدضیاءالدّین دهشیری، 1374، ص19)
🟩 به بیان قطبالدّین شیرازی: «این عالَم از آن حیث که مادّی نیست، قویتر از مادّه و از آن حیث که دارای مقدار و صورت کمّی (بُعد و جسمانیت) است، ضعیفتر از عقول (مجردات) خواهد بود.» (شرح حکمه الاشراق، 1383، ص470)
🟦 سهروردی بعد از تثبیت عالَم مثال، برخی از تجربیات ذهنی مانند خیال و خواب (رؤیای صادقه) و برزخ پس از مرگ و مکاشفات اهل شهود و اطّلاع بر مغیبات (ذهنخوانی و آیندهبینی و ...) را در قالب ادراک حقایق و تمثلات صوری مرتبط با عالَم مثال، تبیین کرده است.
🟪 از دیدگاه او، ما علاوه بر بدن مادی، یک #بدن_مثالی هم داریم و افزون بر حواسّ ظاهری، از چشم مثالی و گوش مثالی و مانند آن نیز برخورداریم؛ صور مثالی مجرّد را با چشم مادّی نمیتوان دید، صداهای مثالی را با گوش ظاهری نمیتوان شنید، رایحههای مثالی را با حسّ بویایی مادّی درنمیتوان یافت و صور مثالی ملموس را هم با بدن مادّی لمس نمیتوان کرد.
🟫 همچنین بنظر وی اگر شرایطی بر #ادراک_حسی ظاهری حاکم است، لزوماً همان شرایط در ادراک حواس مثالی حاکم نیست. مثلاً در ادراک بصری مادّی اگر مقابل هم قرار گرفتن چشم و شیء مادّی شرط است، در ادراک بصری مثالی اینچنین نیست. در شنیدن مادّی اگر مثلا تموّج هوا شرط است، در شنیدن از عالَم مثال، اینگونه نیست. (ن.ک: سهروردی، مجموعه مصنّفات، ج2 (حکمۀ الاشراق)، صص135-134)
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 دونالد هافمن - استاد #علوم_شناختی دانشگاه کالیفرنیا، ایروین - در این گفتگو از #مسئله_دشوار آگاهی میگوید و نه فقط در عمل (in practice) ، بلکه علیالاصول (in principle) هم یافتن راه حلی برای این مسئله را با رویکرد #علوم_اعصاب_شناختی ناممکن میبیند.
این در برابر اعتقاد بسیاری از پژوهشگران علوم شناختی است که حل و فصل مسئله دشوار آگاهی را به چشمانداز سالها و دهههای آینده این علم ارجاع میدهند.
🔻 محققانی مانند دونالد هافمن و دیوید چالمرز اما بر این باورند که رویکرد سومشخص کشف همبستههای نورونی، هرچند بسیار ارزشمند و دارای کاربردهای علمی است، اما نمیتواند گزینهای برای حل مسئله #آگاهی_پدیداری و جنبه اولشخص تجربیات درونی، پیش روی ما بگذارد و این مانع با گذر زمان و اکتشافات بیشتر مرتفع نمیشود.
🔻 این در واقع بیانی علمی-تجربی از آزمون فکری اتاق مری است که فرنک جکسون مطرح کرده. مری، دانشمند فرضی علوم اعصاب که تمام واقعیتهای علمی و مغزی مربوط به ادراکات حسی را با تمام جزئیات میداند، اما تمام عمرش را در یک اتاق سیاه و سفید زندگی کرده و تجربهای از مواجهه با رنگها نداشته است.
حال به یکباره و پس از سالها از اتاق بیرون آورده میشود و در برابر چمنزار سبز قرار میگیرد. چیزی که او اکنون از ادراک بصری رنگ سبزی احساس میکند، علاوه بر تمام دانش پیشین او درباره این ادراک است. بنابراین چیزی بیش از واقعیتهای سومشخص و ابجکتیو (همبستههای نورونی و ...) درباره #ادراک_حسی وجود دارد که در علوم اعصاب مورد بررسی قرار نمیگیرد.
@PhilMind
#معرفی_کتاب
📚 هندبوک دانشگاه کمبریج با موضوع «هوش مصنوعی» که چاپ اول آن در سال ۲۰۱۴ و ۴۳۰ صفحه منتشر شده را میتوان از بهترین منابع مقدماتی این حوزه بشمار آورد.
📕 کتاب در مقدمه تأکید دارد که مخاطب را نه فقط پژوهشگران #هوش_مصنوعی و #علوم_شناختی، بلکه فیلسوفان و دانشپژوهان علوم انسانی نیز در نظر گرفته است.
ضمن اینکه سطح مباحث در حد متوسط حفظ شده تا برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی و پژوهشگران تازهوارد به این عرصه مفید باشد.
📘 هر فصل توسط یکی از محققان پیشرو آن مبحث نوشته شده و بدینترتیب نویسندگان را مجموعهای از اساتید مطرح دانشگاههای آمریکا و انگلستان و ... شکل میدهند.
📗 فصل اول به مباحث بنیادین در سه بخش تاریخچه، بنیادهای فلسفی، و چالشهای فلسفی اختصاص دارد که برای علاقمندان به فلسفه هوش مصنوعی توصیه میشود.
📙 فصل دوم به سه بخش رویکرد دیجیتال سنتی (GOFAI)، پیوندگرایی (شبکههای نورونی)، و شناخت بدنمند میپردازد که برای درک مباحث تئوریک هوش مصنوعی ضروری است.
📒 فصل سوم بر یادگیری ماشین (در شش بخش) تمرکز دارد و بالاخره فصل چهارم را امتداد مباحث در حیات مصنوعی و اخلاق هوش مصنوعی شکل میدهد.
@PhilMind
💥 در تاریخ #فلسفه_غرب جدید، مهمترین دیدگاه دوئالیستی، همان نظریه «تأثیر متقابل» بوده است که توسّط رنه #دکارت در اثر مهمش، «تأمّلات در فلسفه اولی» ارائه گردید.
☄ هرچند که پیشینه این اعتقاد در مکتوبات فلسفی، به نظریه #افلاطون باز میگردد. طبق دیدگاه او، هرکدام از ما یک #روح دارد که بسیط، الهی، تغییرناپذیر و غیر همسنخ با بدنمان است؛ بدنهایی که مرکّبشده از اجزاء و #فناپذیر هستند.
☄ در واقع، قبل از آنکه ما در این جهان متولّد شویم، روحمان در حالتی خالص و غیربدنمند، وجودی پیشینی داشتهاند.
این ایده، علّت آنکه هریک از ما دارای #آگاهی و عقلانیت هستیم را تبیین میکند. به بیان دقیقتر، هرکدام از ما «دارای» یک روح نیستیم؛ بلکه هرکدام از ما یکی از همین روحها هستیم. این نگرش است که چه بسا همچنان بصورت دیدگاه عامیانه بین مردم دیندار رواج دارد.
💥 دکارت هرچند در صدد اثبات #روح_مجرد بسیط #فناناپذیر بر میآمد، ولی مانند #بوعلی و برخلاف افلاطون، نفس را #حادث به همراه بدن (و نه #قدیم و ازلی) میدانست؛ #ابن_سینا به این مطلب تصریح داشت و از ظاهر برخی سخنان دکارت نیز همین دیدگاه برداشت میشود.
مثلاً در رساله گفتار در روش به کار بردن عقل، پس از آنکه به کارکردهای مختص به بدن اشاره میکند و آن را بین انسان و سایر حیوانات مشترک میداند، به صفت یا کارکرد «اندیشیدن» میپردازد که فقط در انسانها یافت میشود. آنگاه میافزاید: «من فرض کردهام که خداوند، نفس ناطقه را خلق میکند و آن را به شیوهای خاص که توضیح دادهام، به بدن ملحق میسازد». (Descartes, 2006, p.39.)
💥 دیدگاه شیخالرئیس و دکارت در اینباره، گونهای تبعیت از ایده ارسطویی درباره حادث بودن نفس است که در مقابل نظریه افلاطونی پیرامون ازلی بودن نفس قرار داشت.
💥 ابنسینا و فیلسوفان مشّاء، نفس را حادث به همراه بدن مادّی معرّفی میکنند. این البته با ماهیّت روحانیبودن نفس در نگاه ایشان، منافات ندارد و در نتیجه نفس، #روحانیة_الحدوث و روحانیة البقاء خواهد بود.
بدین ترتیب، تعلّق به یک بدن خاص هم جزو عوارض و ملحقّات ذات روحانی نفس تلقّی میشود. شیخ اشراق نیز در آثار خویش، در چارچوب همین دیدگاه سخن گفته است.
🔥 در واقع قول به "حدوث" روحانی نفس، ناشی از اشکالاتی بود که "ازلیت" نفس روحانی را به چالش میکشید.
هرچند که #حدوث_روحانی نفس نیز بعدها توسّط منتقدین بوعلی و بویژه خواجه طوسی و صدرالمتألّهین، با اشکالات مهمّی مواجه گشت و دیدگاه #حدوث_جسمانی نفس مطرح گردید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بحث_مقدماتی
در این کلیپ👆 توضیحاتی درباره تقسیمبندی حالات ذهنی ارائه کرده و بر این اساس، به تمایز بین حالات پدیداری/ #آگاهی_پدیداری با حالات گزارهای/ #آگاهی_دسترس پرداختهام.
در نهایت شرح دادهام که #مسئله_دشوار در ادبیات #فیزیکالیسم به چه جنبهای از ذهنمندی مربوط میشود.
@PhilMind
🕒 مباحث ذیل #فلسفه_هوش_مصنوعی را میتوان به دو حوزه کلّی تفکیک کرد:
1) موضوعات مربوط به #اخلاق_هوش_مصنوعی (مانند مسئولیت پیامد تصمیمات و رفتار #هوش_مصنوعی، حق مالکیت خلاقیتهای هنری یا علمی هوش مصنوعی، تأثیر روباتها بر تعاملات بشری، جواز و نحوه محدودکردن هوش مصنوعی، جواز پاداش و تنبیه روباتها، ...) که بیشتر در حوزه $فلسفه_اخلاق قرار میگیرند.
2) موضوعات مربوط به «وجودشناسی هوش مصنوعی» یا #متافیزیک_هوش_مصنوعی (مانند امکان بالقوهی #آگاهی_ماشین، چشمانداز #هوش_مصنوعی_قوی، ماهیت و حیطهی #آگاهی_مصنوعی، میزان قابلیت رویکرد کلاسیک محاسباتی و رویکردهای #پیوندگرایی و #بدن_مندی در تولید #آگاهی_پدیداری، ...) که عمدتاً در حوزه #فلسفه_ذهن بررسی میشوند.
🕓 برخی مهندسان و پژوهشگران فنّی هوش مصنوعی اما علاقه چندانی به دسته دوم مباحث فوق ندارند و در بین مباحث فلسفی هوش مصنوعی، دسته نخست را به دلیل آنکه اوّلاً کاربردیتر مییابند و ثانیاً توانایی هوش مصنوعی و امکان تحقّق چشماندازهای آتی را به چالش نمیکشد، ترجیح میدهند.
ضمن اینکه برخی چشماندازهای معاصر هوش مصنوعی نیز از وعدههای دهه 60 و 70 میلادی مبنی بر تولید شخص (person) با تمام حالات آگاهانه و ویژگیهای پدیداری کوتاه آمده و بعضاً تحقّق اهدافی صرفاً کاربردی و جزئی را دنبال میکنند.
🕔 این اتفاق البته در میان محققان و مهندسان هوش مصنوعی در داخل کشورمان بنحوی شایعتر و جدیتر وجود دارد و تعاملات بینارشتهای فلسفی – فنّی که بین برخی دپارتمانها و دانشمندان غربی در حوزه هوش مصنوعی مشاهده میشود در کشور ما تقریباً هیچ نمونهای (ولو تقلیلیافته) ندارد.
🕕 هندبوک هوش مصنوعی که چاپ اوّل آن در سال 2015 توسط انتشارات دانشگاه کمبریج به چاپ رسیده و اساتید مطرح بینالمللی در فصول مختلف آن قلم زدهاند، چهار فصل کلّی دارد که فصل اول آن به «بنیادهای فلسفی» و «چالشهای فلسفی» میپردازد و فصول تکنیکال بعدی نیز مکرّراً در لابلای مباحث GOFAI و پیوندگرایی و بدنمندی و #حیات_مصنوعی (Artificial Life) و حتی #یادگیری_ماشین، به مسائل فلسفی ارجاع میدهد و تأملاتی دوطرفه را پیش روی مخاطب میگذارد. (See: The Handbook of Artificial Intelligence, 2015, Cambridge University Press)
درباره ضرورت توجه به مباحث وجودشناسی هوش مصنوعی لااقل از دو منظر میتوان سخن گفت که در پستهای آینده بدانها اشاره خواهد شد.
@PhilMind
🔍 درباره یکی بودن ذهن و بدن
↔️ نظریه "اینهمانی نوعی"، از جمله نظریات فیزیکالیستی بود که در پی یافتههای #علوم_اعصاب شناختی، به منظور تبیین #ماهیت_ذهن و رابطه آن با بدن ارائه شد.
اینهمانی نوعی، یک تئوری تحویلگرایانه است که میخواهد نشان دهد هر ویژگی/حالت ذهنی در واقع با یک ویژگی/حالت فیزیکی یکی است و در نتیجه، ذهن یک امر صرفاّ مادی و فیزیکی است.
🔁 همبستهبودن حالات نورونی با #حالات_ذهنی، طرفداران این دیدگاه را بر آن داشت تا اینهمانی ذهن و بدن را بعنوان #بهترین_تبیین برای این همبستگی معرفی نمایند.
🔄 در واقع، علوم اعصاب نشان داد که یک رابطه همبستگی بین حالت ذهنی الف (مثلا درد) و حالت مغزی ب (مثلا شلیک عصب ج) وجود دارد. در اینجا "تبیینخواه" عبارتست از:
رابطهی همبستگی «حالت ذهنی الف رخ میدهد، اگر و تنها اگر حالت مغزی ب اتفاق بیفتد».
و "تبیینگر" عبارتست از: «الف = ب».
#⃣ به این استدلال انتقاداتی وارد شده، از جمله اینکه مشکل استنتاج منطقی بین تبیینخواه و تبیینگر وجود دارد و نمیتوان با گامهای منطقی از اولی به دومی رسید. (See: Kim, 2005, Physicalism or Something Near Enough, p. 135.)
🔀 و از جمله اینکه گزارههای اینهمانی، گزارههایی منطقاّ ضروریاند؛ یعنی اینهمانی الف با ب (که مستلزم همبستگی آنها هم هست)، باید در تمام جهانهای ممکن، صادق باشد. در حالی که جهانهای ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت از قوانین طبیعی جهان ما قابل تصور است که در آنها الف بدون ب رخ میدهد و بالعکس. (See: Kripke, 1980, Naming and Necessity.)
مکلافلین - از فیلسوفان لیدر تئوری اینهمانی - انتقاد فوق را پذیرفته و اذعان دارد یک دفاع خوب از اینهمانی نوعی، نیازمند پاسخی مناسب به کریپکی است.
🔃 و از جمله اینکه برای تبیین نظمهای بدون استثناء در جهان، به قوانین ضروری در علوم متوسل میشویم. یعنی میگوییم بهترین تبیین برای همبستگی رخداد بین الف و ب اینست که «یک قانون ضروری وجود داشته باشد که الف رخ میدهد، اگر و تنها اگر ب اتفاق بیفتد».
حال پرسش اینست که چرا از #قوانین_طبیعی و ضروری بین حالت ذهنی الف و حالت مغزی ب فراتر رفته و اینهمانی آنها مطرح شده است؟
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✴️ این کلیپ با ترجمه اختصاصی، درباره نگاهی توضیح میدهد که #آگاهی را قابل تبیین یا تعریف با واقعیتهای بنیادینتر نمیداند؛ بلکه برای آن هم یک جایگاه بنیادین در جهان قائل است.
✴️ به اعتقاد برتراند #راسل و برخی دیگر از فیلسوفان (که امروزه در حال جلب توجهات آکادمیک است)، علم #فیزیک صرفاً ویژگیهای بیرونی و نسبی اشیاء را آشکار میسازد؛ اما چیزی درباره ویژگیهای درونی و ماهیت ذاتی اشیاء نمیگوید و نمیتواند بگوید.
✴️ راسل این دیدگاه را مطرح کرد که اصلاً در دنیای واقعی، فقط یک سنخ رویداد وجود دارد که گاه بصورت فیزیکی و گاه بصورت ذهنی انعکاس مییابد.
بدین ترتیب نوعی #یگانهانگاری (#مونیسم) مطرح شد که ویژگیها/حقایق غیرفیزیکی را نیز به رسمیت میشناخت و ذهن را با این قبیل ویژگیها تبیین میکرد.
✴️ #یگانهانگاری_راسلی البته در نسخه خام خود (یگانهانگاری خنثی) طرفداران چندانی ندارد؛ اما نسخههای به روز شده آن - از جمله یگانهانگاری راسلی پدیداری (Phenomenal Russelian Monism) - که توسط دیوید #چالمرز ارائه شده و مبنای نظریه #همه_روان_انگاری (Panpsychism) قرار گرفت، توجهات و حمایتهای روزافزونی برانگیخت.
@PhilMind
🔥 مدرسه تابستانی فلسفه ذهن 🔥
🗓 دوشنبه ۸ شهریور
🕚 ساعت ۱۳-۱۱: کلیات حالات ذهنی و رویکردهای فلسفی
دکتر همتیمقدم (دانشگاه علوم و تحقیقات)
🕑 ساعت ۱۶-۱۴: دوگانهانگاری جوهری و رفتارگرایی
دکتر ساداتمنصوری (پژوهشکده علوم شناختی)
🕓 ساعت ۱۸-۱۶: نظریات اینهمانی
دکتر لهراسبی (پژوهشکده علوم شناختی)
🗓 سهشنبه ۹ شهریور
🕚 ساعت ۱۳-۱۱: نظریات کارکردگرایی
دکتر غیاثوند (دانشگاه خوارزمی)
🕑 ساعت ۱۶-۱۴: نظریات محاسباتی و بدنمندی
دکتر همازاده (پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی)
🕓 ساعت ۱۸-۱۶: فلسفه اسلامی و مسئله ذهن-بدن
دکتر ذاکری (دانشگاه تهران)
🗓 چهارشنبه ۱۰ شهریور
🕚 ساعت ۱۳-۱۱: علیت ذهنی
دکتر همازاده (پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی)
🕑 ساعت ۱۶-۱۴: حیث التفاتی؛ برونگرایی و درونگرایی
دکتر محمود مروارید(IPM)
🕓 ساعت ۱۸-۱۶ مسئله دشوار آگاهی و استدلال تصورپذیری
دکتر محمود مروارید(IPM)
🗓 پنجشنبه ۱۱ شهریور
🕚 ساعت ۱۳-۱۱: استدلال معرفت
دکتر ذاکری(دانشگاه تهران)
🕑 ساعت ۱۶-۱۴: دیدگاههای بازنمودگرایانه در باب آگاهی
دکتر قهار (پژوهشکده علوم شناختی)
🕓 ساعت ۱۸-۱۶: اراده آزاد
دکتر مهاجری(IPM)
💵 هزینه ثبتنام: ۸۰ هزار تومن
💠 میر سید شریف در حواشی حکمۀ العین به این نکته توجّه میداد که هر یک از نفس و بدن در دیدگاه #دوئالیسم کلاسیک، تحت یک جنس جداگانه قرار میگیرند (یکی جوهر مجرّد و دیگری جوهر مادی) و در نتیجه وقوع ترکیب و اتحاد حقیقی بین آنها امکان ندارد.
💠 #صدرالمتألهین در پاسخ به اشکال فوق، بر این نکته خاص خویش تأکید میکند که نفس را نمیتوان از ابتدا و در حین پیدایش، مجرّد محض دانست؛ بلکه از آنجا که صورت جسم طبیعی است و همراه با بدن، یک نوع مادّی تشکیل میدهد، حدوثی مادّی و ابتدائاً وجودی مادّی دارد.
💠 طبق دیدگاه صدرا تعلّق و تصرّف در بدن، امری ذاتی برای نفس است (چرا که نحوه وجود نفس اینچنین است) و نه امری عارضی برای آن.
حال آنکه طبق نظر بوعلی، تعلّق به بدن و تصرّف در آن، امری عارض بر ذات نفس مجرد بود. مؤسس #حکمت_متعالیه تأکید دارد که عرضی دانستن این صفت، با تعریف و تصویر ارسطویی نفس بعنوان صورت جسم طبیعی، منافات جدّی دارد.
💠 ضمن اینکه جوهر مجرد الذّات، ابتدائاً و ذاتاً تعلّقی به مادّه و بدن ندارد و محال است که «امر ذاتی» بعداً (در اثر ارتباط با بدن) زائل شود و چیزی که در ذات جوهر مجرد نبوده، بر آن عارض گردد.
💠 به بیان ملاصدرا:
« #بدن [و نه جسد] در تحقّق خویش، محتاج وجود مطلق نفس است و #نفس نیز از حیث تعیّن وجود شخصی و شکلگیری هویّت نفسیاش، محتاج بدن میباشد.» (اسفار اربعه، ج8، ص382)
💠 حال آنکه به تعبیر او، نظر بوعلی به این میانجامد که نسبت #نفس_مجرد با بدن مادّی، همانند نسبت سنگ در کنار انسان (بدون هیچگونه ارتباط ذاتی و الزامی) باشد. صدرالمتألّهین تأکید دارد که ابزاریّت بدن برای نفس، مانند ابزاریّت ارّه برای نجّار و کشتی برای ناخدا نیست که اگر بخواهد، آن را بهکار گیرد و اگر نخواهد، واگذارد. (ن.ک: همان، صص384-383)
💠 در نتیجه #ملاصدرا برای نفس انسانی در بدو پیدایش، حقیقتی صرفاً مادّی قائل شد که البته در میانه راه، به نوعی #تجرّد ناقص (#تجرد_مثالی) میانجامد.
روشن است که این تصویر از #نفس_ناطقه، کاملاً بر خلاف نظر #بوعلی میباشد. دوئالیسم سینوی، #تجرد_نفس را در همان لحظه #حدوث_نفس، تامّ و کامل میدانست و نفس را در زمره عقول مفارق قرار میداد.
شأن و رتبتی که طبق دیدگاه صدرایی، پس از #حرکت_جوهری و کسب کمالات وجودی، در حیات پس از #مرگ برای نفس حاصل میشود.
💠 در این دیدگاه، نفس دارای درجاتی است که ابتدا از مادّیترین مرتبه شروع میشود و تکوّن مییابد. به بیان دیگر حدوث نفس، صرفاً مادّی و جسمانی است که تدریجاً و در طول زمان با حرکت جوهری خویش، واجد جنبه مجرّد و کمالات ذومراتب آن میشود.
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 #همه_روان_دار_انگاری (#Panpsychism) دیدگاهی است که ذهنمندی را بنیاد جهان طبیعت و فراگیر در همهجا میداند. این دیدگاه در سنتهای فلسفی شرق و غرب دارای سابقهای طولانی است و اخیراً در فلسفه تحلیلی احیا شده است.
🔆 همه رواندار انگاری برای طرفدارانش یک راه میانهی جذاب بین #فیزیکالیسم از یک سو و #دوئالیسم از سوی دیگر است.
نگرانی در #دوگانه_انگاری این بود که تصویری کاملاً مجزا از ذهن و بدن ترسیم میکرد و درک نحوه تعامل متقابل ایندو را مشکل میساخت. #فیزیکالیسم هم یک دیدگاه ساده از جهان ارائه میداد که در ارائه تبیینی قانعکننده برای #آگاهی انسان و حیوان، با #مسئله_دشوار مواجه بود.
🔆 در این میان نظریاتی ارائه شد که سعی داشتند مزایای هریک از دو دیدگاه فوق را دارا باشند و نواقصشان را نیز جبران کنند.
همه رواندار انگاری از جمله این نظریات است که وعده یک فرضیه مقبول از ذهن انسان را در قالب چارچوبی کلان درباره طبیعت و کل جهان هستی میدهد.
🔆 این نظریه هرچند با توصیف قرآنی از وجود درک و آگاهی در هر آنچه روی زمین و آسمانهاست، سازگاری بیشتری دارد، اما دیدگاه رایج در #فلسفه_اسلامی، آگاهی را در حد انسان و حیوان مقید ساخته و آیات مذکور را تأویل میبرد.
🔆 البته همه رواندار انگاری نیز بموازات جلب نظر برخی فیلسوفان بزرگ و اقامه استدلال به سودش، انتقادات مختلفی را از سوی دیگر فیلسوفان برانگیخته است.
این فرضیه اما بیش از آنکه مستدل به براهین باشد، یک تصویر منسجم از جهان ارائه میدهد که در کنار سایر تصویرها از جهان، میتواند بعنوان یک کاندیدای نظری باقی بماند.
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📙 «درآمدی به نظام حکمت صدرائی» در ۳ جلد و به قلم عبدالرسول عبودیت از سال ۱۳۹۱ به بازار نشر عرضه شده است.
جلد سوم این مجموعه که به #انسان_شناسی فلسفی اختصاص دارد، آراء #ملاصدرا در باب #علم_النفس را گردآوری و تحلیل کرده است.
📗 نویسنده در جایجای کتاب، سیر تاریخی مباحث را از زمان #ابن_سینا و فلسفه مشاء پی میگیرد و در نهایت با بررسی آثار مختلف #حکمت_متعالیه به جمعبندی میرسد. این روش البته از آنجا که بسیاری از آراء صدرالمتألهین در باب نفس، سلباً یا ایجاباً ناظر به آراء بوعلیست، لازم و پرفایده مینماید.
📕 جلد سوم درآمدی به نظام حکمت صدرائی، در ۴۶۰ صفحه و ۱۱ فصل تنظیم شده که عناوین فصول عبارتند از:
مزاج، وجود نفس، چیستی نفس، تجرد نفس، قوای نفس، مراتب نفس، حدوث نفس، بدن و نفس، انفعال نفس، خلاصه انسانشناسی سینوی، خلاصه انسانشناسی صدرائی.
📘 از مزایای مهم کتاب اینست که نویسنده صاحبنظر آن، صرفاً در مقام گزارش دقیق و روان دیدگاه صدرا نشسته و در صدد دفاع یا نقد آن نیست. اشراف علمی و جامعیت تتبعات نویسنده، ماحصل را در زمره مهمترین منابع فارسی علمالنفس قرار داده است.
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔐 ند بلاک یافتههای #علوم_اعصاب در کشف همبستههای نورونی را برای تبیین #آگاهی_پدیداری کافی نمیداند. چرا که بنظر وی هیچیک از مفاهیم نورولوژیک یا محاسباتی که اکنون در دسترس ماست، ظرفیت تبیین #تجربه_پدیداری (مانند درد داشتن یا لذت تماشای دریا) را ندارند.
🔐 وی درباره یافتههای عصبشناختی فرانسیس کرِک و کریستوف کوخ میگوید هیچکس قادر نیست پیشنویسی برای تبیین چگونگی ارتباط این نوسانات عصبی با آگاهی پدیداری ارائه دهد:
«چرا باید نوسان آگاهی پدیداری، بین ۳۵ تا ۷۵ هرتز باشد؛ و نه ۵ هرتز یا ۱۰۰ هرتز؟ بعلاوه، چگونه یک نوسان خاص (مثلاً ۴۰ هرتز)، تبیین میکند که چرا یک حالت آگاهانه خاص، به شیوهای خاص ادراک میشود و نه به گونهای دیگر؟ فعلاً در علم عصب – فیزیولوژی چیزی در دست نیست تا کلیدی برای پاسخگویی به این سؤالات باشد.» (Block, 2007, Consciousness, Function, and Representation, MIT Press, pp. 129-130.)
🔐 او همانند بسیاری دیگر، از این فاصله بزرگ میان اکتشافات #نوروساینس با تبیین حالات پدیداری، به #شکاف_تبیینی یاد میکند.
🔐 کریپکی برای توضیح تفاوت اینهمانی "آب و ساختار H2O" با "حالات پدیداری و همبسته نورونی" میگوید:
اگر حالت ذهنی M (مثلاً درد) = حالت نورونی N (مثلاً شلیک عصب c)، این رابطه ضرورتاً (در تمام جهانهای ممکن) صادق است.
ولی جهانهای ممکنی (با قوانین طبیعی متفاوت) تصورپذیر است که درد با حالت عصبی دیگری همبسته باشد.
در حالیکه مایع سیرابکننده با ساختار مولکولی XYZ در آن جهان ممکن، دیگر آب نیست و آب همواره با H2O اینهمان است.
پس درد همان شلیک عصب c نیست.
@PhilMind
🖥 برخی مهندسان و پژوهشگران #هوش_مصنوعی علاقه چندانی به مباحث وجودشناختی AI ندارند و در بین مباحث #فلسفه_هوش_مصنوعی ، حداکثر مسائل #اخلاق_هوش_مصنوعی را بدلیل آنکه اوّلاً کاربردیتر مییابند و ثانیاً توانایی هوش مصنوعی و امکان تحقّق چشماندازهای آتی را به چالش نمیکشد، ترجیح میدهند.
🖥 این اتفاق البته در میان مهندسان #علوم_کامپیوتر در کشورمان بنحوی شایعتر و جدیتر وجود دارد و تعاملات بینارشتهای فلسفی – فنّی که بین برخی دپارتمانها و دانشمندان غربی در حوزه هوش مصنوعی مشاهده میشود در کشور ما تقریباً هیچ نمونهای (ولو تقلیلیافته) ندارد.
🎖درباره ضرورت توجه به متافیزیک هوش مصنوعی میتوان به تأثیر متقابل علمی و تئوریک اشاره کرد. تأملات فلسفی چه در زمانی که رویکرد کلاسیک دیجیتال در پی برنامهنویسیهای کامپیوتری بود و چه در زمانی که نظریات محاسباتی جدید در #پیوندگرایی یا تئوریهای #بدن_مندی به کار گرفته شد، در هر دو جنبه ارائه تئوریهای ایجابی برای ساخت هوش مصنوعی و هم در نقد و نقض آنها فعال بودهاند.
🎖نظریه محاسباتی کلاسیک ذهن (CCTM) که بعدها توسط فودور – فیلسوف ذهن دانشگاه راتگرز - با نظریه بازنمودگرایی تلفیق گردید، زمینه و پایه تولیدات فنّی و پژوهشهای دهه 70 پیرامون هوش مصنوعی را شکل داد.
کما اینکه تأملات و انتقادات امثال هابرت #دریفوس (درباره حسّ عمومی و مرتبط بودن) و #جان_سرل (درباره درک زبانی)، چالشهایی جدّی پیش روی تئوریها و تکنیکهای ساخت هوش مصنوعی قرار داد.
این تعاملات فلسفی – فنّی با زمستان هوش مصنوعی در دهه 80 و ورشکستگی کمپانیها تکمیل شد و دوره جدیدی را با تئوریهایی متفاوت رقم زد.
🎖در دوره جدید نیز تئوریهای پیوندگرایی و بدنمندی با چالشهایی جدی از سوی فیلسوفان مواجه بودهاند. دریفوس در دهه 70 و در مقاله پر ارجاع What Computers Can't Do استدلال میکرد که توانایی ما در تعامل با دیگران، یک نوع مهارت غیر توصیفی و تجربهای از سنخ دانستنِ چگونگی (know how) و دانستنِ گزارهای است که قابل تقلیل به کدگذاریهای گزارهای در برنامهنویسی نیست.
🎖او در سال 1999 و در کتاب What Computers Still Can't Do توانایی شبکههای نورونی پیوندگرا که بر پایه دستهبندی رفتارها برنامهریزی میشود را نیز به چالش کشید.
دستگاههای پیوندگرا قادر به تعمیم هستند و هرگاه با یک الگوی ورودی جدید - که از نوع الگوی تمرینشده قبلی است – مواجه میشوند، خروجیای مشابه تولید خواهند کرد. دریفوس و حامیانش اما اشکال مرتبط بودن را در اینجا نیز تکرار میکنند: «از یک نوع بودن» در دستهبندی و تعمیم رفتارها را چه چیزی مشخّص میکند؟
به اعتقاد اینها مدلسازی نمیتواند جلوی تعمیمهای ناجور و بیجا را بگیرد. کما اینکه اشکال اتاق چینی سرل درباره درک زبانی کامپیوترهای دیجیتال، در برابر شبکههای پیوندگرا نیز قابل بازسازی است و پاسخ روبات وی (Robot Reply) هم در برابر رویکرد بدنمندی.
🎖توجه به مباحث فلسفی هوش مصنوعی نه تنها اشکالات و نواقص نظریههای رایج در ساخت روباتها را گوشزد میکند، بلکه حتی میتواند به رویکردهای جدیدی در تولید #آگاهی_مصنوعی بینجامد. از جمله نظریه #حدوث_جسمانی آگاهی در #علم_النفس #ملاصدرا که زمینه را برای امکان و بلکه شیوه تولید #آگاهی در شبکههای نورونی مصنوعی متناسب با شبکههای نورونی طبیعی، فراهم میآورد.
@PhilMind