eitaa logo
فلسفه ذهن
865 دنبال‌کننده
137 عکس
67 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
💠حدود یکماه پیش بود که بلیک لموین – از کارکنان شرکت گوگل – ادعای خودآگاه‌بودن LaMDA را مطرح کرد. وی در گزارش خود به توانایی بالای لامدا برای ارائه پاسخ‌های قانع‌کننده درباره احساسات و تجربیات درونی‌اش استناد کرده بود که به مخاطب نشان می‌دهد که زندگی درونی عمیق سرشار از تخیل، خودآگاهی و تفکر دارد. لامدا در چت با لموین، از نگرانی‌های خود درباره آینده و گذشته سخن گفته و این‌که کسب ادراکات، چه حس و حالی دارد. گوگل البته با فاصله کمی، به این گزارش واکنش نشان داد و ادعای لموین را رد کرد. 💠فارغ از واکنش شرکت گوگل به موضوع لامدا، ادعای تولید یا وجود در فلان روبات، همواره می‌تواند چالش‌برانگیز باشد. شاید محور سؤال‌ها البته بر مسئله (other minds) تمرکز یابد؛ این‌که از کجا و با چه معیاری می‌توان ادعای وجود جهان سابجکتیو و آگاهانه در موجودات دیگر را راستی‌آزمایی کرد؟ طی مناقشه اخیر بدنبال اساس و معیار این ادعا بودم که البته بنحوی ناامیدکننده بر «تمایزناپذیری زبانی» استوار می‌شد؛ یعنی پاسخ‌های زبانی لامدا درباره احساساتش، با پاسخ‌های یک عامل انسانی آگاه، غیرقابل تمایز دانسته شده بود. این در واقع همان معیار تورینگ در آزمون معروف تورینگ (1950) برای ماشین‌ تفکرکننده است. 💠کامپیوتر در صورتی را پاس می‌کرد که یک پرسش‌گر انسانی، پس از طرح چند سؤال مکتوب از کامپیوتر و عامل انسانی - که مشخص نباشد کدامیک، ارائه‌دهنده کدام پاسخ هستند - نتواند تشخیص دهد کدام پاسخ از سوی کامپیوتر و کدام از سوی انسان ارائه شده است. 💠البته برنامه‏نویسی برای یک کامپیوتر تا آزمونی چنین کاربردی را پاس کند، کار بسیار زیادی طلب می‏کند. چنین کامپیوتری نیاز دارد که توانایی‏های ذیل را دارا باشد: - پردازش زبان طبیعی (تا کامپیوتر را قادر به ارتباط با زبان انگلیسی بگرداند) - بازنمایی معرفت (تا کامپیوتر را قادر به ذخیره‏سازی چیزهایی که می‏داند و می‏شنود، بگرداند) - استدلال خودگردان (تا اطلاعات ذخیره‏شده را برای پاسخ به سؤالات و نتیجه‏گیری‏های جدید بکار گیرد) - یادگیری ماشین (تا با شرایط جدید، سازگار شود و الگوها را تشخیص و استخراج نماید). 💠اما از ده‌ها سال قبل، مناقشات متنوّعی درباره پیش‏فرض رفتارگرایانه موجود در این آزمون مطرح شده است. مثلاً آزمون فکری ند بلاک (1981) با نام عمّه برتا (Aunt Bertha) که استدلال می‌کرد رفتار یک ارگانیسم، تنها چیزی نیست که هوشمندی آن را تعیین می‏کند؛ بلکه منشاء و مکانیسم تولید این رفتار نیز موضوعیت دارد. 💠ممکن است ماشین با مراجعه به بانک بسیار عظیمی از دوگانه‌های پرسش و پاسخ، یا استفاده از الگوهای پاسخ درست، بتواند آزمون تورینگ را درباره پاسخ به سؤالاتی پیرامون احساسات و تفکراتش بخوبی پشت سر بگذارد. این اما در نهایت فقط یک دستگاه جستجوگر قدرتمند خواهد بود که ارتباطی با یک جهان درونی پدیداری و مولّد پاسخ‌های آگاهانه ندارد. اطلاعیه‌ای که شرکت گوگل درباره بررسی ادعای لموین منتشر کرد نیز بر همین نکته تأکید کرده است. 💠امروزه محقّقان هوش مصنوعی، تلاش‏های کمی برای پاس‏کردن آزمون تورینگ بخرج می‏دهند؛ زیرا اعتقاد دارند جستجو به دنبال "پرواز مصنوعی"، زمانی به موفّقیت رسید که برادران رایت و دیگران، تقلید از پرندگان را کنار گذاشتند و شروع به یادگیری درباره آیرودینامیک و بکارگیری تونل‏های بادی کردند. متون مهندسی فضانوردی، هدف از آن حوزه را این‏طور معرّفی نمی‏کنند که "بدنبال ساخت ماشین‏هایی هستند که دقیقاً مانند کبوترها پرواز می‏کنند و می‏توانند کبوترها را نیز فریب بدهند"! (Russell & Norvig, 2010, Artificial Intelligence, A Modern Approach, p. 3) 💠در واقع هنوز عمده استراتژی‌های تعریف و ساخت هوش مصنوعی حول معیارهایی رفتارمحور - چه رفتار شبیه انسان (که آزمون تورینگ نیز از این قبیل است) و چه رفتار ایده‌آل – شکل می‌گیرد و آن و جهان سابجکتیو (بعنوان منشاء و مولد این رفتارها و خروجی‌ها)، موضوعیت ندارد. مشکلی که البته در سایر حوزه‌های علوم شناختی نیز دیده می‌شود. این در حالیست که بنظر می‌رسد با تمرکز بر خود تجربه پدیداری و منشاء تولید واکنش‌ها، احتمال تولید آگاهی مصنوعی بنحوی واقعی وجود دارد. @PhilMind
✅ دومین مدرسه بین‌المللی خداباوری شریف، یکم تا شانزدهم شهریورماه 🟢 سه هفته سخنرانی و درسگفتار با حضور: لیندا زاگزبسکی، کارا ریچاردسون، جانیس چیک، ویلیام کریگ، تیموتی اکانر، رایان مولینز، الیور لیمن، آلفرد میلی، جان سندرز، پاول وینگارتنر، اندرو بیلی، برندن ریکاباو، سید حسن حسینی، ابراهیم آزادگان، سید نصیر موسویان، محمد لگنهاوزن، مهدی همازاده، محمدصالح زارع‌پور، نعیمه پورمحمدی. 📋 آخرین مهلت ثبت نام: ۲۵ مرداد 🔖 برای ثبت‌نام و کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمایید: 🌐 http://theismschool.philsci.sharif.ir/fa/خانه/
♻️ ممکن است کسی بگوید دستگاهی دارای است که بتواند برای انجام کارهایی شبیه تقسیم 231 بر 42 استفاده شود؛ یعنی کارهایی که انجام آن‏ها توسّط انسان، مستلزم هوش است. داشتن هوش به این معنا را «هوش کاری» (task intelligence) می‏نامیم. حتّی ماشین حساب‏ها هم می‏توانند دارای هوش کاری تلقی شوند. هوش کاری مصنوعی، مناقشه برانگیز نبوده و حتّی آکوئیناس و دکارت هم دلیلی برای ردّ آن ندارند. ♻️ اما باید توجّه داشته باشیم که ماشین حساب‏ها "نمی‏دانند" جواب مسائل ریاضیاتی چیست و نمی‌دانند که در حال انجام عملیات ریاضی‏اند. لذا بوضوح شایسته نیست که از دارابودن «هوش کاری»، ادّعاهای بزرگتر: دارابودن «هوش اشیاء» را نتیجه بگیریم. پرسش‏های مناقشه‏برانگیز معاصر از امکان هوش مصنوعی اشیاء و رویکردهای مختلف برای طراحی آن، سؤال می‏پرسند. در واقع تمایز هوش کاری/اشیاء روشن می‌سازد که چالش‏های فلسفی عموماً متوجه ادعاهایی هستند که می‏گویند یک دستگاه می‏تواند خودش اصالتاً هوشمند باشد و حالات شناختی خاص خودش را داشته باشد و این به هوش شیء مربوط می‌شود و نه هوش کاری. ♻️ در تعقیب همین تفکیک بین هوش کاری و هوش اشیاء، خوبست توجه نماییم که رفتار هوشمندانه،‌ هدفمند است و بر گونه‏ای از اهداف دلالت دارد. و دشوار است تصوّر کنیم عملی هدفمند باشد، مگر آن‏که احساسات بدنی خوشایند و ناخوشایند، هیجانات، نشاط یا افسردگی، مشروط بر این عمل را داشته باشد. مسلّماً هیچ‏کدام از اصطلاحات مذکور بوسیله موجوداتی که نمی‏توانند در چنین حالاتی قرار بگیرند، فهمیده نمی‌شود. این‏ها حالات آگاهانه‏اند. بدین ترتیب می‏توان گفت هوش مصنوعی، مستلزم است. ولی از آن‏جا که اکثر رویکردها به هوش مصنوعی معطوف به تولید آگاهی نیست، می‏توان در موفقیت رویکردهای معمول به هوش مصنوعی، تردید داشت. ♻️ اجازه دهید بین اهداف و اهداف* تمایز بگذاریم: اهداف* شبیه اهداف‏اند، جز آن‏که مستلزم آگاهی و حالات درونی نیستند؛ یعنی اهداف*، صرفاً کارکرد حالاتی را دارند که رفتارها از طریق آن‏ها سازمان‏دهی می‏شوند. هدف* ‏یک ماشین شطرنج‏باز، اینست که برنده بازی بشود و موفقیت با این استاندارد، احتمالاً موفقیتی برای هوش مصنوعیِ کاری (task AI) ‌تلقّی خواهد شد؛ حتّی اگر هیچ‏کس احساس سرافرازی در هنگام برد یا احساس سرشکستگی در هنگام باخت را برای ماشین‏ها در نظر نداشته باشد. برای مثال یک روبات که بتواند خرید از سوپر مارکت (شامل جداکردن میوه‏های رسیده از خام، انطباق با تغییرات برنامه حرکت اتوبوس‏ها، تأخیرات مربوط به آب و هوا، و ...) را انجام بدهد، بنحوی مقبول دارای هوش مصنوعی بحساب خواهد آمد؛ بدون آن‏که هیچ‏گونه حالت آگاهانه یا احساسات پدیداری را در هنگام انجام موفق کارها برای او مفروض گرفته باشیم. ♻️ داشتن از داشتن حالات و رویدادهای درونی حکایت دارد که ابژه‏های جهان خارج را «بازنمایی می‏کنند»؛ حال آن‌که حیث التفاتی* ممکن است بدون این حالات درونی و فهم سابجکتیو از معانی، تعریف و تولید بشود. فهم سابجکتیو از معانی و نیز حالات هیجانی و عاطفی مترتب بر انجام کارها، مستلزم یک جهان درونی و جنبه پدیداری در روبات‌هاست که معمولا با خلط بین هوش کاری و هوش اشیاء، نادیده گرفته می‌شود. @PhilMind
📚 📗کتاب علم‌النفس فلسفی که تقریر درس‌گفتارهای آیت‌الله فیاضی است، از سوی انتشارات مؤسسه امام خمینی در ۶۰۸ صفحه بچاپ رسیده است. 📕درس ۱ و ۲ به تعریف نفس (از منظر افلاطون، ارسطو، بوعلی، و متأخران مسلمان) و تعریف اختصاص یافته است. درس ۳ تا ۱۱ تحت عنوان کلی انواع نفس، به مباحثی همچون تمییز نفوس نباتی و حیوانی و انسانی، کثرت و تشریح قوای نفس، وحدت نفس با قوا، کثرت و اختلاف نوعی نفوس، و ... می‌پردازد. در دروس ۱۲ تا ۱۵، مبحث و انواع تجرد و ادله تجرد نفس و بررسی دیدگاه‌های مادی‌انگار محوریت دارد. حرکت و تغیر نفس در درس ۱۶ و دیدگاه در درس ۱۷ بررسی می‌شود. دروس ۱۸ تا ۲۳، ادله عقلی و نقلی قدم یا را موضوع بحث قرار داده و دروس ۲۴ تا ۲۷ به بحث تناسخ پرداخته است. دروس انتهایی (تا درس ۳۲) نیز به جاودانگی و سعادت نفس اختصاص دارد. 📒 از مزایای کتاب اینست که توسط یکی از اساتید شناخته‌شده ارائه و در قالب درسنامه (همراه با پرسش‌ها و چکیده و منابع مطالعات بیشتر برای هر درس) تدوین شده است. 📘 البته این کتاب نیز - همچون بسیاری دیگر از تألیفات فلسفه اسلامی در این حوزه - با تصویر بسندگی و تمامیت تبیین‌ها و براهین قدیمی برای پاسخگویی به مسائل معاصر رابطه نفس بدن و مباحث ماتریالیستی ذهن و علوم شناختی تقریر شده است. اما به هرحال بمنظور آشنایی با اصول و مبانی مباحث رایج نفس در فلسفه اسلامی و استفاده در پژوهش‌های بازسازی و به‌روزرسانی، جزو منابع قابل ارجاع بشمار می‌رود. @PhilMind
🔶همه روان‌دار انگاری () بعنوان گزینه‌ای در مقابل () مطرح شد؛ دو گزینه‌ای که برخی فیلسوفان اعتقاد دارند اگر بخواهیم را جدی بگیریم، در انتخاب بین یکی از این‌دو خواهیم ماند (Heil, John, 2022, Philosophy of Mind, p. 223). ابتدا نوظهورگرایی، آگاهی را پدیده‌ای برآمده از تجمیع خاصی از ذرات و عناصر فیزیکی معرفی می‌کرد که قبلاً در این اجزای پایه‌ای وجود نداشت. همه‌روان‌دار انگاری در مقابل، اندیشه وجود ویژگی‌های آگاهانه در همان اجزای سطح پایه را مطرح کرد. طبق این دیدگاه دیگر آگاهی قرار نیست از طریق فرآیندی رازآمیز ایجاد شود و ظهور یابد؛ بلکه از ابتدا در همان سطح بنیادین جهان وجود دارد. 🔷اما نسخه خام اوّلیه با چالش‌های مهمی مانند مواجه شد و نسخه‌های بعدی که برای رهایی از این چالش ارائه شد، عملاً به همان چارچوب نوظهورگرایانه بازگردانده شد. مسئله ترکیب (combination problem) درواقع پرسش از این است که چگونه تعدادی تجربه جداگانه در عناصر و اجزای مختلف می‌توانند ترکیب شده و منجر به یک تجربه واحد متمایز در سطح کلان بشوند؟ فاعلیت‌های چندگانه‌ای که در چند حقیقت خردپدیداری وجود دارند، چگونه در فاعل واحدی (مثل یک انسان دارنده تجربه کلان پدیداری) وحدت پیدا می‌کند؟ نسبت فاعل‌های چندگانه با فاعل واحد بعد از ترکیب، چگونه خواهد بود؟ (See: Chalmers, 2015, Panpsychism and Panprotopsychism, p. 266) 🔶یکی از راهکارها برای فرار از این مشکل، نسخه نوظهورگرایانه از همه روان‌دار انگاری است. طبق این دیدگاه، ویژگی‌های کلان پدیداری بنحوی قوی از ویژگی‌های خرد پدیداری ظهور می‌یابد. بدین ترتیب، ویژگی‌های کلان پدیداری، ویژگی‌هایی کاملا بدیع و متفاوت از ویژگی‌های خرد پدیداری و غیر قابل تحویل به آن‌ها هستند؛ بلکه حقایق کلان پدیداری را نیز باید بمثابه ویژگی‌های وجود‌شناختی بنیادین در نظر گرفت. (Chalmers, 2017, The Combination Problem for Panpsychism, pp.191-193) 🔷نسخه همه‌روان‌دار انگاری مقوم‌پدیداری (protophenomenal) که ویژگی درونی ذرات بنیادین را پدیداری و دارای تجربه خُرد نمی‌داند و ویژگی کلان پدیداری را برآمده از چینش و تجمیع ویژگی‌های درونی در یک ساختار مناسب می‌داند نیز تا حد زیادی به نسخه نوظهورگرایانه از همه‌روان‌دار انگاری شبیه است. به بیان چالمرز وقتی ویژگی‌های مقوم پدیداری با ترکیب خاصی کنار هم قرار بگیرند، ویژگی کلان پدیداری بر آن سوپروین (supervene) می‌شود. رابطه ، همان رابطه‎‌ای است که در تبیین نوظهورگرایی استفاده می‌شود. بدین ترتیب بنظر می‌رسد تفاوتی اساسی بین نوظهورگرایی و نسخه‌های مقبول‌تر همه روان‌دارانگاری – که مبتلا به مسئله ترکیب نیستند – وجود ندارد. @PhilMind
💥طبق نظر صدرالمتألهین، باید جسمانی باشد که در مسیر تحریکات جزئی و ادراکات جزئی، به استکمال می‏رسد و اشتداد در وجود می‏یابد. در واقع نفس در از ادنی مراتب وجودش آغاز می‏کند و اولین صورتی که پس از صورت جسمانی می‌یابد، صورت نباتی است. پس از آن نفس به صورت حیوانی می‌رسد و توانایی حرکات ارادی و درک جزئیات را پیدا می‌کند. پس از صورت حیوانی نیز صورت انسانی قرار دارد که درک عقلانی، نشانه حضور این ساحت جدید از وجود است و به حسب ذات خود، مجرّد و غیر مادّی است. (ر.ک: اسفار، ج8، صص80-78) 💥علی‌رغم برخی تفاوت‌های مهم، ولی در عین حال دیدگاه فوق را می‌توان در چارچوب قرار داد. چراکه در هرحال طبق صدرایی، سطوحی از حالات ذهنی و ویژگی‌های پیچیده از سطح مادون جهش کرده و ظهور می‌یابد تا این‌که به سطحی فرامادّی می‌رسد. این سطح غیرفیزیکی براساس پیچیدگی و ترکیب خاصی که در سطح فیزیکی وجود داشته برآمده و در واقع ظرفیت و پتانسیل پیدایش سطح نوظهوریافته، در سطح مادون فراهم و زمینه‌سازی شده است. 💥این چارچوب کلی دیدگاهی است که در قالب و نیز تبلور یافته است. بلکه می‌توان گفت کلیت رویکرد مستلزم وجود قوه و پتانسیل ظهور صورت نفسانی از سطح مادون است که طرفداران نفس غیرفیزیکی، آن را در قالب نوظهوریافتگی قوی تبیین خواهند کرد. این همان کاری است که صدرا انجام داد و انحراف بوعلی و فیلسوفان مشاء از این اقتضای هایلومورفیستی را گوشزد کرد. وجود قوه و استعداد در ماده، اقتضای پیدایش صورت از همان ماده پیشین (حدوث جسمانی) را دارد؛ نه این‌که سطح غیرفیزیکی نفس از جایی دیگر به بدن ملحق شود. 💥در پست قبل دیدیم که هرچند بعنوان بدیل و جایگزین برای نوظهورگرایی مطرح شد، اما نسخه‌های مقبول‌تر آن به چارچوب نوظهورگرایی بازگشت می‌کنند. در این‌جا نیز اشاره کردیم که دیدگاه قابلیت بازخوانی در چارچوب نوظهورگرایی قوی را داراست. این بدان معناست که اشکالات فیزیکالیستی علیه نوظهورگرایی – بویژه نوظهورگرایی قوی – امکان بازسازی در برابر پنسایکیزم و نیز در مقابل را دارد. بنابراین ضروری بنظر می‌رسد که برای حل ابهامات و چالش‌های پیش روی نوظهورگرایی، تلاش جدی‌تری از سوی حامیان پنسایکیزم و نیز طرفداران صورت گیرد. @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥این👆بخشی از گفتگوی سبحاش کاک - رییس دپارتمان علوم کامپیوتر دانشگاه اوکلاهاما آمریکا - است که ۱۰ روز قبل منتشر شده و اینجا ترجمه کرده‌ایم. 🔥کاک بعنوان متخصص توضیح می‌دهد که چرا متد محاسباتی (هرچقدر هم حجیم و پیچیده بشود)، نمی‌تواند به تولید بینجامد. او البته را در قالب ماشین‌های بیولوژیک (که احتمالا در آینده جایگزین روش ساخت ماشین‌های غیر بیولوژیک فعلی خواهد شد)، امکان‌پذیر می‌داند. هرچند براساس دیدگاه اعتقاد دارد آگاهی ماشین‌های بیولوژیک (از جمله ) در سطحی غیرفیزیکی از سطح بیولوژیک جهش می‌کند و ظهور می‌یابد. 🔥توضیحاتی که کاک در مورد تعارض دستورالعمل‌های منطقی علوم کامپیوتر با جنبه‌های جمع‌الاضدادی آگاهی می‌دهد، بیانی دیگر از استدلال معروف حس عمومی/ مسئله چارچوب از هیوبرت است که می‌گفت تجربه آگاهانه جنبه‌ای پیشامفهومی دارد که فراچنگ گزاره‌ها و دستورالعمل‌های نمی‌آید. @PhilMind
🌕 در این مرحله (که تئوری‌های تقلیل‌گرا به بن‌بست رسیده‌اند)، برخی وسوسه شده‌اند که تسلیم بشوند و معتقدند ما هرگز نظریه‌ای برای تبیین نخواهیم داشت. بعنوان مثال، مک‌گین استدلال می‌کند که برای ذهن محدود ما بسیار سخت است و ما از نظر شناختی نسبت به این پدیده بسته هستیم. دیگرانی هم استدلال کرده‌اند که تجربه آگاهانه بکلی خارج از قلمرو تئوری‌های علمی قرار می‌گیرد. 🌖 بنظر من این بدبینی زودهنگام است. این‌جا جای تسلیم‌شدن نیست؛ بلکه جایی است که مسئله جالب می‌شود. هنگامی که روش‎های ساده تبیین منتفی هستند، باید بدنبال تبیین‌های جایگزین برآییم. با توجه به این‌که با شکست مواجه ‌شده، تبیین غیرتحویل‌گرا انتخاب طبیعی خواهد بود. 🌗 اگرچه معلوم شده که تعداد قابل توجهی از پدیده‌ها کاملاً در قالب هویاتی ساده‌تر از خودشان قابل تبیین هستند، اما این امر کلی نیست. در گهگاه اتفاق می‌افتد که یک هویت باید بنحوی بنیادین در نظر گرفته شود. در قالب چیزهای ساده‌تر توضیح داده نمی‌شوند. در عوض، آن‌ها را بعنوان پایه در نظر می‌گیرند و نظریه‌ای درباره چگونگی ارتباط آن‌ها با هرچیز دیگر در جهان ارائه می‌دهند. 🌑 بعنوان مثال در قرن نوزدهم مشخص شد که فرآیندهای الکترومغناطیسی را نمی‌توان بر حسب فرآیندهای کاملاً مکانیکی که نظریه‌های قبلی فیزیکی به کار می‌گرفتند، تبیین کرد. بنابراین ماکسول و دیگران بار الکترومغناطیسی و نیروهای الکترومغناطیسی را بعنوان مؤلفه‌های بنیادین جدید از یک نظریه فیزیکی معرفی کردند. برای تبیین الکترومغناطیس، وجودشناسی فیزیک باید گسترش می‌یافت. ویژگی‌های اساسی جدید و قوانین اساسی جدیدی برای ارائه یک تلقی رضایت‌بخش از این پدیده لازم بود. 🌓 خصیصه‌های دیگری که نظریه فیزیکی آن‌ها را بعنوان بنیادین درنظر می‌گیرد، شامل جرم و فضا-زمان است. هیچ تلاشی برای تبیین این خصیصه‌ها در قالب چیزهای ساده‌تر صورت نگرفته است. این مسئله البته امکان ارائه نظریه‌ای درباره جرم یا فضا-زمان را رد نمی‌کند. تئوری پیچیده‌ای در مورد چگونگی ارتباط بین این خصیصه‌ها و قوانین اساسی آن‌ها وجود دارد. این نظریه برای تبیین بسیاری از پدیده‌های شناخته‌شده‌ی سطح بالاتر ناظر به جرم و فضا – زمان، مورد استفاده قرار می‌گیرد. 🌔 پیشنهاد من اینست که یک نظریه درباره باید را بعنوان پدیده‌ای بنیادین در نظر بگیرد. می‌دانیم که "یک نظریه درباره آگاهی باید چیزی بنیادین را به هستی‌شناسی ما بیفزاید؛ زیرا همه‌چیز در نظریه‌های فیزیکی با فقدان آگاهی هم سازگار است". ممکن است برخی خصیصه‌های کاملاً جدید و غیرفیزیکی را اضافه کنیم که تجربه از آن ناشی می‌شود، ولی سخت است که ببینیم چنین خصیصه‌هایی چگونه خواهند بود. به احتمال زیاد، ما خودِ تجربه را بعنوان یک خصیصه بنیادین در جهان، و در کنار جرم و بارالکتریکی و فضا-زمان لحاظ خواهیم کرد. اگر تجربه را بنحوی بنیادین در نظر بگیریم، آن‌گاه می‌توانیم به سراغ برساختن نظریه‌ای درباره تجربه برویم. 🌕 جایی که یک ویژگی بنیادین وجود دارد، قوانین بنیادین هم وجود خواهد داشت. یک نظریه غیر تحویل‌گرا درباره تجربه، اصول جدیدی را به قوانین بنیادین طبیعت اضافه می‌کند. این اصول اساسی در نهایت بار تبیینی را در نظریه آگاهی بر دوش می‌کشند. Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, pp. 16-17. @PhilMind
بمناسبت یکم شهریور؛ زادروز ⛳️ توسعه مباحث مربوط به نفس در آثار ابن‌سینا تا حدی است که او را در این‌باره رکورددار کرده است. وی علاوه بر ابواب مرتبط با نفس در کتب مبسوط و معروف خود (شفا و اشارات)، رساله‏های متعدد اختصاصی در باب نفس و ماهیّت آن نگاشته است. شاید یکی از دلایل این توجّه خاص، پیشه‏ی طبابت بود که او را هرچه بیشتر در مورد رابطه نفس و بدن به تأمّل وامی‏داشت. ⛳️ برخی ادلّه و براهین شیخ‏الرئیس بر وجود نفس و تجرد آن، تا قرن‏ها پس از وی، حتّی در متون فلسفی غرب – و ‏بویژه فیلسوفان اسکولاستیک - نیز راه یافت و همچنان نیز در پارادایم ، نفوذ و اعتبار دارد. پوشیده نیست که بسیاری از براهینی که بعدها توسّط فیلسوفان بزرگی از جمله صدرالمتألهین اقامه گردید، برگرفته از مکتوبات ابن‌سیناست. ⛳️ غالب متکلمان و فقیهان مسلمان هم‌عصر بوعلی و سده‌های پیشین او، نفس را دارای هویتی جسمانی می‌دانستند (برخی جسم لطیف و برخی هم جسم عنصری مادی) و بر این اعتقاد، ادله عقلی و نقلی اقامه می‌کردند. شیخ‌الرئیس اما با طرح استدلال‌هایی، نفس را مجرد - با حدوث و بقای غیرمادی - معرفی کرد. البته نفس نباتی و حیوانی از نگاه وی، مادی هستند؛ اما نفس ناطقه انسانی در عین تجرّد، حادث است. ⛳️ طبق دیدگاه سینوی آن‏گاه که ترکیب عناصر طبیعی جنین به حدّی از اعتدال برسد، نفس هم بدان تعلّق می‏گیرد. چه این‏که – مطابق طبیعیات قدیم - عناصر مادی (که تشکیل‏دهنده بدن هستند)، در غایت تضاد با هم‏اند. کیفیت غالب در هریک از عناصر مادّی چهارگانه با هم متنافرند و بالطبع از یکدیگر می‏گریزند و قبول حیات نمی‏کنند. مگر آن‏که به سبب اختلاط، از شدّت همدیگر بکاهند و در ترکیب حاصل، به حدّی از اعتدال برسند و همه اجزاء بنحوی یکسان‏تر در محصول ممتزَج که «مزاج» نام دارد، ترکیب شوند و زمینه برای متناسب با آن، از منشاء روحانی (عقل فعّال) فراهم آید. ⛳️ به بیان امروزی، سطحی از پیچیدگی در ترکیب مادی جنین/ بدن، سبب پیدایش جوهر ذهنی غیرفیزیکی از منشائی غیرفیزیکی می‌شود که با آن بدن فیزیکی در ارتباط است. این اتفاق البته بعدها در نظر ، به تغییر کرد؛ یعنی سطحی از پیچیدگی در ترکیب جنین، سبب پیدایش سطح ذهنی غیرفیزیکی از همان سطح فیزیکی می‌شود. این که – همانند ابن‌سینا - نفس غیرفیزیکی را دارای جوهری مستقل و منشاء مستقل بدانند و نقش بدن صرفاً زمینه پیدایش آن باشد، چارچوب کلاسیک را شکل می‌دهد. و این که – همچون ملاصدرا – نفس غیرفیزیکی را دارای جوهر یکپارچه با بدن و دارای منشاء فیزیکی (برخاسته و جهش‌یافته از سطح فیزیولوژیک) بدانند، به چارچوب نودوئالیستی نزدیک می‌شود. @PhilMind
🔷کوخ در مقاله "یک نظریه پیچیده درباره آگاهی" (2009) و کتاب «آگاهی» (2012)، ادعای اصلی تئوری را این‌طور خلاصه کرده: یک سیستم در صورتی آگاه است که دارای خاصیتی به نام Φ (فی) باشد، که معیاری برای اندازه‌گیری «اطلاعات یکپارچه‌شده»ی سیستم است. 🔶فی مربوط به وابستگی متقابل بین بخش‌های مختلف سیستم است. کوخ در مورد ، فی را معادل «هم افزایی» (Synergy) در سیستم می‌داند؛ یعنی درجه‌ای که یک سیستم «بیش از مجموع اجزای آن»، در آن درجه قرار دارد. (این مفهوم پایه‌ای نظریه : بود). فی می‌تواند ویژگی‌ای از هر نوع - بیولوژیک یا غیر بیولوژیک - باشد. 🔷واژه کلیدی دیگر در نظریه IIT، تعبیر "ساختار مفهومی" است؛ تقریباً یعنی روشی که یک سیستم خاص در یک لحظه خاص، اطلاعات را بدان روش جمع‌بندی و پردازش می‎‌کند. ساختار مفهومی - که می‌تواند بمثابه یک فلوچارت تصور شود - را تعین می‌بخشد؛ بلکه همان تجربه آگاهانه است. کیفیت و محتوای تجربه آگاهانه بوسیله شکل این ساختار مفهومی مشخص می‌شود. این ساختار مفهومی سیستم در هر لحظه، از مقدار ماکسیمم Φ در آن سیستم (در آن لحظه) ناشی می‌شود. 🔶مطابق IIT بسیاری از اجزای – مثل نورون، آمیگدال، قشر بینایی و ... - ممکن است Φ غیر صفر و در نتیجه ذهنی کوچک داشته باشند. اما از آنجایی که Φ کل مغز از Φ هریک از اجزای آن فراتر می‌رود، آگاهی مغز، مینی ذهن‌های اجزای آن را سرکوب یا حذف می کند (Exclusion). این برای رد اشکالی شبیه «مسئله ترکیب» در است که مغز را با مجموعه‌ای آشفته از آگاهی‌ها و ذهن‌های کوچک اجزای آن مواجه نسازد. 🔷ولی این سرکوب یا حذف، هیچ توضیح و تبیینی ندارد و بنحوی معجزه‌وار اتفاق می‌افتد؛ خصوصاً آن‌که نه فقط مجموعه آشفته‌ای از تجربیات اجزای مغز، بلکه مجموعه‌‌ای از فاعل‌های تجربیات کوچک هم مطرح است و معلوم نیست چطور این مجموعه فاعلان و درک‌کنندگان تجربیات در سطح اجزا به یکباره تبدیل به یک فاعل واحد تجربه کلان مغز می‌شوند. تمام این فرآیند ابهام‌آمیز با مفهومی مبهم و بی‌دلیل (حذف: ) رفع و رجوع شده است. 🔶بگذریم که اشکال اساسی – و اساساً هر تئوری فیزیکال درباره تجربه آگاهانه – در این‌جا نیز خودنمایی می‌کند؛ این‌که پردازش پیچیده اطلاعات چرا و چطور به تجربه آگاهی می‌انجامد؟ چرا تمام این فرآیند بدون تجربه آگاهانه قابل انجام نیست؟ بقول جان سرل، نظریات آگاهی مبتنی بر اطلاعات، مبتلا به اشکال دور هستند؛ یعنی بدنبال تبیین آگاهی از طریق مفهومی اطلاعات-محور برمی‌آیند که آگاهی را پیش‌فرض گرفته است. @PhilMind
با توجه به اینکه همه محتواهای کانال فلسفه ذهن کاملا تولیدی و اختصاصی هستند، بسیار ممنون می‌شویم جهت حفظ مالکیت فکری و حمایت از کار تولیدی، نقل مطالب همراه با ذکر منبع باشد. همچنین لطف می‌فرمایید اگر کانال را به گروه‌ها و افرادی که احتمالا علاقمند به این قبیل مباحث هستند، معرفی بفرمایید. با تشکر فراوان 🌹 @PhilMind
هدایت شده از فلسفه ذهن
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را در کانال فلسفه ذهن ببینید: @PhilMind همراه با ترجمه کلیپهای آکادمیک و بخشهایی از مناظرات علمی مرتبط و معرفی منابع فارسی و انگلیسی و ...
📚 📒 کتاب «روح، ذهن و مغز؛ از دکارت تا علوم شناختی» به قلم پائولو پچره – استاد فلسفه دانشگاه رم – در 140 صفحه و توسط انتشارات اسپرینگر (سال 2020) به چاپ رسیده است. 📕 نویسنده انگیزه‌ها و استدلال‌های را در فصل 1 بررسی می‌کند و از نتایج این فصل در سایر مباحث کتاب درباره پیشرفت‌های نوروفیزیولوژیک ادراک حسی و شناخت، محدودیت‌ها و ظرفیت‌های این پیشرفت‌ها، زمینه‌های متغیر فلسفی-تجربی در توصیف ذهن و آگاهی، و ... بهره می‌گیرد. 📙فصل 2 بر راه‌حل‌های جایگزین قرن هفدهمی برای ارتباط روح با تصویر مکانیکی از جهان تمرکز می‌کند (اسپینوزا، لایب‌نیتز، مالبرانش، هابز) که بستر ظهور برخی تئوری‌های مهم فلسفی مدرن درباره بودند. در فصل 3، تفاسیری مکانیکی از فرآیندهای ذهنی که توسط برخی فیلسوفان و دانشمندان ارائه شده، بررسی گردیده و فصل 4، کانت و سنت کانتی در و محوریت دارد. 📘در فصل 5 نیز مفهوم و حالات ناآگاه در قرن نوزدهم به بحث گذاشته شده است. درواقع زمینه‌های پیشرفت فیزیولوژی بسمت یک دانش مستقل و مونیسم‌های فلسفی (از تا ) در این دوره شکل می‌گیرند و نیز صورت‌بندی اولیه از آنچه امروز آگاهی نامیده می‌شود. 📗مولف در فصل 6، مروری بر مباحث معاصر (در دو حوزه و ) ارائه می‌کند که بندرت در گزارش‌های استاندارد از ظهور در دهه 1950 بیان شده است. بطور خاص شکاف بین شواهد تجربی و تفاسیر فلسفی که مناقشات مداومی را در تحقیقات مشترک ذهن و مغز ایجاد کرده است. @PhilMind
پرسش یکی از مخاطبان عزیز کانال👆 و پاسخ به ایشان👇
⭕️ عمدتا با یکسری تکنیک‌ها و یافته‌های تجربی سروکار دارد و فی‌نفسه فارغ از رویکرد متافیزیکی است. بعنوان مثال در بدنبال کشف ساختارهای نورونی و کارکردهای نواحی مختلف هستیم. ⭕️ این‌که شبکه‌های عصبی از چه مواد و ساختاری تشکیل شده و چطور تخلیه انرژی و شلیک‌های الکتریکی در شبکه اتصالات نورونی برقرار می‌شود و کدام پروتئین‌ها به چه نحو انتقال پیام را به سیناپس‌ها انجام می‌دهند و هر ناحیه مغز عهده‌دار کدام کارکرد شناختی است و ... بخودیِ خود نه فیزیکالیستی است و نه دوئالیستی. بلکه این تحلیل‌های پسینی فیلسوفان و دانشمندان است که بر روی یافته‌های فوق سوار می‌شود و هریک در چارچوب پیش‌فرض‌ها و اولویت‌های وجودشناختی ایشان، رنگ و بوی تبیین متافیزیکی می‌گیرد. ⭕️ به نظر می‌رسد این نکته تقریبا درباره تمام علوم تجربی صدق می‌کند. بدین‌ترتیب سخن از الحادی یا الهیاتی بودن چنین دانشی، مقرون به صواب نیست. کما این‌که هدف‌گذاری تحصیل یا تحقیق در علوم شناختی با نگاه فلسفه اسلامی یا فیزیکالیستی، دقیق به نظر نمی‌رسد. ⭕️ دوستانی که تمایل به مطالعات آکادمیک و جدی در علوم شناختی دارند، قاعدتا باید کمر همت به تحصیل روش‌ها و یافته‌های این علم نوظهور و در عین حال پردامنه ببندند و به سطح تخصص کافی در این زمینه دست یابند. این‌که پس از آن با چه رویکرد متافیزیکی و برای چه هدفی، این یافته‌ها را تحلیل و استفاده می‌کنند، خللی به ضرورت فعلی وارد نمی‌آورد. ⭕️ و ذکر این نکته نیز جا دارد که هر تحلیل و تبیین متافیزیکی از یافته‌های تجربی باید محققانه و جامع‌نگر باشد. مع‌الاسف مشاهده می‌شود که برخی استنادات فلسفی به شواهد تجربی در یا یا ...، بصورت ناقص یا گزینشی انجام می‌گیرد تا در تقویت و تأیید آموزه‌ای متافیزیکی (فیزیکالیستی یا دوئالیستی) به کار آید. ⭕️ این نحوه استناد شاید بطور موقت در میان مخاطبان ناآشنا با ادبیات بحث موفق باشد. اما دانش‌پژوهان آشنا با این حوزه تخصصی به خوبی رویکرد غیرعلمی چنین تحلیل‌هایی را تشخیص می‌دهند و سایر مخاطبان نیز به تدریج از آن مطلع خواهند شد. بنابراین هرتلاش فلسفی در زمینه تحلیل دستاوردهای علوم شناختی نیازمند آشنایی کامل با تمام یافته‌های مرتبط با موضوع و ارائه‌ای متواضعانه همراه با دیسیپلین علمی است. @PhilMind
💥آنچه از پردازش اطلاعات متناظر با (اطلاع) در دانسته شده، در واقع آن دسته از محتواهای اطلاعاتی است که برای کنترل سرتاسری در دسترس سیستم است. مستقیما گزارش‌پذیر و در دسترس کنترل رفتار و تصمیم‌گیری و ... . 💥مفهوم awareness بدین‌ترتیب یک مفهوم کاملا کارکردی (functional) است. این در حالی‌ست که (/هشیاری) با حس و حال درونی و تجربه پدیداری سروکار دارد. مثلا شخص در اثر (visual perception) محیط، یکسری اطلاعات درباره ابژه‌های اطراف دریافت می‌کند و نحوه تعاملات و رفتارش را براساس این داده‌های دریافتی تنظیم می‌کند. اما علاوه بر این جنبه‌های کارکردی، او یک حس و حال سابجکتیو هم از مشاهده سبزی چمنزار و آبی آسمان و ... تجربه می‌کند. 💥در همین مثال ادراک بصری، مجموعه‌ای از پردازش اطلاعات مرتبط با شباهت‌ها و تفاوت‌های ادراکات، ساختار هندسی میدان بصری و ابژه روبرو، شدت نسبی ادراک، مکان ادراک و ... در نواحی مختلف اتفاق می‌افتد که در واقع خصیصه‌های ساختاری ادراک بصری است. این اطلاعات بنحوی گسترده در دسترس شخص و قابل گزارش شفاهی توسط اوست. 💥ولی اگر تمام این فرآیندهای در مغز آن شخص و محتواهای گزارش‌پذیر متناظر با آن‌ها در اختیار ما قرار گیرد، نمی‌توانیم ماهیت پدیداری تجربه او را درک کنیم. چراکه تمام ویژگی‌های تجربه ادراک رنگ‌ها، از سنخ ویژگی‌های ساختاری نیستند. به یاد بیاوریم که در نمونه‌های طیف معکوس (شخصی که مثلا رنگ زرد را آبی و آبی را زرد می‌بیند)، تمام این ویژگی‌های ساختاری یکسان است. او موز رسیده را آبی می‌بیند، اما در قیاس با انسان‌های نرمال، همان مکان ادراک و ساختار هندسی ابژه و میدان و شدت نسبی ادراک و ... مشابه را دارد. 💥این در واقع بیان دیگری از آزمایش فکری اتاق مری است که مری - دانشمند خبره نوروساینس - تمام عمرش را در اتاقی سیاه و سفید گذرانده و تمام حقایق نوروفیزیولوژیک درباره ادراک بصری را بخوبی می‌داند. اما پس از بیرون آمدن از این اتاق و اولین مواجهه با چمنزار سبز، درک جدیدی از مشاهده سبزی دارد که از طریق فرآیندهای عصب‌شناختی و مفاهیم ساختاری/کارکردی قابل درک نبود. 💥این البته غیرمنتظره نیست. دانش روزافزون بشر درباره حالات ذهنی، یک معرفت سوم‌شخص و ابجکتیو از یک حقیقت اول‌شخص و سابجکتیو است. متد اساسا راهی فراتر از awareness - که مربوط به جنبه‌های کارکردی و قابل مشاهده سوم‌شخص است - ندارد. این یافته‌ها کاملا سودمند و قابل استفاده در عرصه‌های مختلف انسانی و فنی است. اما در نهایت باید به خاطر داشت که تقلیل Consciousness به awareness یا جایگزین کردن اولی با دومی، کمکی به حل آگاهی نمی‌کند. @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻ویدیو درباره خصوصی‌بودن صحبت می‌کند و به نمونه‌های هم ارجاع می‌دهد که مثلا قرمز را سبز می‌بینند و بالعکس. طیف معکوس عموما بعنوان مثالی علیه استفاده می‌شود که ورودی‌ دیتاها از محیط و خروجی رفتاری و گفتاری یکسان است، اما همچنان تجربه درونی از رنگ متفاوت باقی می‌ماند. 🔻توضیحاتی که ویدیو درباره غیرمفهومی‌بودن رنگ‌ها یا تجربه درد ارائه می‌کند، بمعنای دسترسی‌ناپذیری تجربه پدیداری برای گزارشات شفاهی است. برخی فیزیکالیستهای تقلیل‌گرا مانند خصیصه غیرمفهومی‌بودن را دلیل ویژگی‌هایی از این‌دست دانسته‌اند. هرچند بین غیرمفهومی‌بودن ویژگی و پدیداری‌بودنِ بازنمایی آن همچنان برقرار مانده که: چرا و چطور اولی به دومی منجر می‌شود؟ 🔻برخی دیگر مانند ویژگی‌های پدیداری را هم مفاهیمی توصیف‌پذیر و قابل انتقال به یکدیگر می‌دانند. به اعتقاد ایشان ناتوانی زبانی ما مانع تحقق چنین هدفی‌ست و یک زبان قدرتمند و توصیف کافی و وافی (ولو در حد میلیون‌ها کلمه) خواهد توانست حتی یک شخص کورمادرزاد را از کیفیت ادراک بصری رنگ‌های مختلف آگاه سازد. دیدگاهی که البته بنظر می‌رسد ناشی از نادیده‌گرفتن ماهیت تجربه پدیداری‌ست. @PhilMind
🎙وبینار : 🔺🔺بازگشت همه روان‌انگاری به نوظهورگرایی؛ چالش مشترک دو ایده متعارض معاصر درباره آگاهی🔺🔺 🎤سخنران : دکتر مهدی همازاده ⏰زمان:‌ چهارشنبه 23 شهریور 1401 ساعت 18 چکیده: همه روان‌انگاری (پنسایکیزم) به عنوان جایگزینی برای نوظهورگرایی (ایمرجنتیزم) پیشنهاد شد تا آگاهی را نه برآمده و حاصل پیچیدگی سطوح پایین، بلکه حقیقتی بنیادین و پایه در جهان بداند و از این رهگذر، بر چالش‌های پیش‌روی نوظهورگرایی فائق آید. من در این سخنرانی ابتدا رویکرد نوظهورگرایی و دو نسخه ضعیف و قوی آن را توضیح می‌دهم و به نقد و بررسی آن از منظر فیزیکالیزم می‌پردازم. سپس با تبیین رویکرد همه روان‌انگاری و تطوار نسخه‌های آن طی دهه‌های اخیر، سعی می‌کنم نشان دهم نسخه‌های معقول‌تر همه روان‌انگاری - که مبتلا به مسئله ترکیب نیستند - با چالش اصلی نوظهورگرایی مواجه می‌شوند و عملا ذیل همان چارچوب قرار می‌گیرند. همچنین ضمن اشاره به دیدگاه حدوث جسمانی ملاصدرا، مشابهت اساسی آن با نوظهور گرایی قوی و چالش مشترک آن با دو ایده فوق را توضیح خواهم داد. 🔻🔻اطلاعات بیشتر : http://scs.ipm.ac.ir/talk.jsp
IPM_Dr. Homazadeh.mp3
28.05M
صوت ارائه بحث با عنوان «بازگشت پنسایکیزم به ایمرجنتیزم؛ چالش مشترک دو تئوری متعارض معاصر درباره آگاهی»، دکتر همازاده، پژوهشگاه IPM، چهارشنبه 23 شهریور 1401 @PhilMind
🚩 شواهدی قوی وجود دارد که در یک سیستم بیولوژیک شبیه ما،‌ بر یک پایه‌ی متشکّل از کالبدشناسی (آناتومی)، شیمی و میدان‏های الکتریکی گسترش می‏یابد. اما سیستم‏های کامپیوتری برای مشارکت و حمایت از فرآیندهای شناختی ما «برنامه‏نویسی» می‏شوند و داده‏های ورودی براساس توانمندی ما در فهم معنای اطلاعات مختلف، سازمان‏دهی می‏شوند. ما این داده‏ها را با استفاده از لگاریتم‏ها و فرمول‏های منطقی و ریاضیاتی و علمی پردازش می‏کنیم؛‌ لگاریتم‏ها و فرمول‏هایی که برای توصیف درک شناختی ما از جهان بیرون و درون،‌ توسعه داده شده‏اند. 🚩 عوامل مختلفی، توانایی خلق سیستم‏هایی با – که قابل مقایسه و سازگار با آگاهی بیولوژیکی ما باشد – را محدود می‏سازد؛ مثلاً: 1⃣ سیستم ادراک حسّی ما، اطلاعات را با استفاده از مودالیته‏های حسّی بیولوژیکی در انسان،‌ یکپارچه می‏سازد. در نتیجه سیستم‏های را وا می‏داریم با ما در محدودیت‏های این مودالیته‏های حسّی شریک شوند. 2⃣ در حال حاضر تعامل با این سیستم‏ها، مقیّد به ظرفیت‏های حرکتی و ادراکی ماست. 3⃣ سیستم‏های کامپیوتری از طریق سوئیچ‌کردن‏های الکترونیکی، قدرت‏های الکتریکی، و بر پایه تراشه‏ها کار می‏کنند؛ یعنی کاملاً متفاوت از شیوه‏های چارچوب سه‏گانه بیولوژی آناتومی و الکتروفیزیولوژیک و شیمی. 4⃣ سیستم‏های کامپیوتری با استفاده از سطوح بسیار پیچیده و سنگین پردازش موازی اطلاعات کار می‏کنند. 5⃣ سیستم‏های کامپیوتری با بکارگیری منطق‏های ریاضیاتی، برنامه‏نویسی می‏شوند. ولی مشخّص نیست که سیستم‏های پردازش بیولوژیک انسانی، بر هیچ شکلی از گونه‏های منطقی استوار باشد. 🚩 یکی از اعتراضات مهم که امثال جان سرل بر مدل‌های محاسباتی و رایج در تولید سیستم‌های هوش مصنوعی داشتند، این بود که نوروفیزیولوژی و بیوشیمی را نادیده می‌گیرند و صرفاً بر فرآیندهای پردازش اطلاعات تمرکز می‌کنند. 🚩 هرچند همان‌طور که پگل و کریستین (2017) توضیح داده‌اند، سیستم‏های هوش مصنوعی در توسعه‏های اخیر، جایگزینی معدنی از اجزای بیولوژیک آگاهی،‌ شبکه‏های مصنوعی عصبی بجای نورون‏های سلولی، قدرت الکتریکی بجای نوروشیمیایی،‌ و منطق فازی منعطف بجای دستورالعمل‏های برنامه‏نویسی براساس پروتئین و DNA را بکار می‏گیرند. آیا می‌توان منتظر چشم‌انداز جدیدی از تولید بود؟ @PhilMind
فلسفه ذهن
💥ند بلاک – استاد دانشگاه نیویورک و از پیشگامان #فلسفه_ذهن – در برابر دیدگاه #توهم_گرایی امثال #دانیل
🌕 یکی از بحث برانگیزترین موضوعات در و ، تفسیر مشاهده شده برای تبیین آگاهی‌ست. استانیسلاس دهاین، یکی از دانشمندان برجسته در این حوزه، چهار "امضا" برای در تعریف می کند: یک محرک آگاهانه به فعال‌سازی شدید نورونی می انجامد که آن هم باعث جرقه ناگهانی مدارهای آهیانه ای و پیش پیشانی مغز می شود. دوم، در EEG دسترسی آگاهانه با یک موج آهسته به نام موج P3 همراه است که تا یک سوم ثانیه پس از محرک ظهور می یابد. سوم، جرقه آگاهانه همچنین باعث شلیک متأخر و ناگهانی نوسانات با فرکانس بالا می شود. در نهایت، بسیاری از نواحی مغز، پیام‌های دو جهته و همگام را در فواصل طولانی در کورتکس مغز مبادله می‌کنند. بنابراین یک شبکه مغزی سرتاسری شکل می‌گیرد (Dehaene, 2014, Consciousness and the Brain, Viking-Penguin, Ch. 4) 🌕 در پاسخ به دهاین برخی منتقدان اشاره کرده‌اند که چنین همبسته‌های تجربی برای تبیین حضور تجربه آگاهانه کافی نیست. به گفته کوخ، دهاین مشخص نمی کند چه نوع داده ای که در چه سیستمی تبادل می یابد، باعث ایجاد تجربه آگاهانه در موجودات بیولوژیک یا مصنوعی می شود (Koch, "In the Playing Ground of Consciousness", Science, 343 (6170), p. 487. 🌕 همچنین ند بلاک و دیگران استدلال می کنند که می تواند بدون دسترسی شناختی بالفعل وجود داشته باشد و در نتیجه مدل دهاین محدودیت دارد. دهاین در مقابل بر روی (جنبه های کارکردی آگاهی که در دسترس هدایت های رفتاری است: access consciousness) تمرکز می کند و تصور که متمایز از آگاهی دسترسی باشد را بسیار گمراه‌ کننده و نوعی گام نهادن در یک شیب لغزنده به سوی می داند (Dehaene, 2014, Ch. 7). استدلالی که در واقع بر فرضیات پارادایمی و ترجیحات متافیزیکی تکیه دارد. 🌕 قبلاً درباره تفکیک جنبه پدیدارانه آگاهی از جنبه کارکردی و شناختیِ آن مباحثی را منتشر کرده ایم. ند بلاک با تعابیر آگاهی پدیداری در مقابل آگاهی دسترسی از این تمایز یاد می کند و فلاناگان با تعابیر حساسیت تجربه ای در مقابل حساسیت اطلاعاتی و چالمرز نیز با تعابیر آگاهی پدیداری در برابر آگاهی روان شناختی. 🌕 ندبلاک در ویدیویی که ریپلای کرده ام، برخی شواهد از در توضیح این تمایز بیان می دارد. می توان گفت تقلیل جنبه پدیداری آگاهی به جنبه کارکردی، رایج ترین و ساده ترین استراتژی برخی از دانشمندان برای پاک کردن صورت آگاهی است که دیوید چالمرز در مکتوبات خود به تفصیل درباره این مسئله و این استراتژی سخن گفته است. @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥کروزول - از پیشتازان - به آزمون "اتاق چینی" جان سرل پاسخ می‌دهد👆 (توضیح این آزمون در پست‌های قبلی آمده که قابل جستجوست). 💥سرل البته فهم زبان را بمعنای سابجکتیو آن برای کامپیوترها نفی می‌کند و نه بمعنای کارکردی. به بیان وی نمادها برای ماشین‌های محاسباتی فقط یکسری شکل هستند. فهم هر نمادی وابسته به مشاهده‌گر است و فهم نمادها توسّط ماشین، نمی‌تواند موکول به برنامه‌نویسی دیگر باشد و این تسلسل ادامه یابد. 💥سرل خود در سال 1980 تعدادی اشکال به استدلال خویش، مطرح کرده که یکی از آن‏ها همین پاسخی‌ست که کروزول در اینجا (سال 2016) داده است: «جواب سیستم‏ها». ممکن است دور سیستم – شامل فرد داخل اتاق و کتاب راهنما و ... – یک خط بکشیم و بگوییم کلّ سیستم است که پرسش‏ها را درک می‏کند. این پاسخ می‏خواهد بگوید فقط یک بخش خاص از سیستم (مانند مرد داخل اتاق چینی) زبان را نمی‏‎فهمد؛ بلکه این کلیّت سیستم اتاق چینی است که درک زبان بدو منتسب می‏شود. 💥جواب سرل اینست که فرض کنید شخص این کتابچه را کاملاً به خاطر سپرده باشد و برنامه را با مراجعه به حافظه خویش، اجرا نماید. در نتیجه کل سیستم دیگر با بدن شخص، یکسان است و او (بمثابه کل سیستم) هنوز چینی را نفهمیده است. (See: Searle, 1980, "Minds, Brains, and Programs) 💥همچنین او خود تصریح دارد که در صدد نفی بمثابه یک ویژگی نوظهوریافته نیست. ادّعای محاسباتی که سرل هدف گرفته، اینست که صِرف پیاده‏سازی برنامه درست در ماشین، دربردارنده حالات ذهنی خواهد بود. (See: Searle, 1997, pp. 12-13) او خود حامی آگاهی از مغز است. @PhilMid
◾️جان سرل دلیل نادیده گرفتن «واقعیت امر ذهنی» (reality of the mental) را از جمله در اثر تمایل اوّلیه برای تقلیل مسائل فلسفی به پرسش‌های تکنیکی محاسبات (computation) می‌داند. (See: Searle, "Analytic Philosophy and Mental Phenomena", pp.421-423) او البته در عین اینکه مخالف چنین تقلیلی است و مشکلات تجربی و حتّی مفهومی در توصیف را می‌پذیرد و آن را «بنحوی باورنکردنی پیچیده» می‌نامد، اما «ماهیت منطقی این نوع رابطه» را باعث این می‌بیند که بتوان نتیجه گرفت حالات فیزیکی و ذهنی در جوهر واحد مغز وجود دارند. (Searle, 1983, Intentionality, Cambridge University Press, p.267) ◾️اما مشخص نیست چرا در نظر سرل اگر رابطه‌ای منطقی و ریاضیاتی بین امر بدنی و امر ذهنی وجود داشته باشد، حتماً باید این دو در یک جوهر واحد وجود داشته باشند؟ آیا اگر امر ذهنی را غیر فیزیکی فرض کنیم، امکان ارتباطی منطقی و ریاضیاتی با جهان فیزیکی منتفی است؟ به نظر می‌رسد قائلین به انواع و حتی – که امر ذهنی را در قالب «ویژگی‌های غیر فیزیکی» متعلق به یک «جوهر فیزیکی» توصیف می‌کند – هم قوانینی مشخص و فرمولیزه برای تبیین ارتباط بین ذهن و بدن را لازم می‌دانند؛ ولو این‌که قوانین مذکور از سنخ قوانین پایه‌ای و غیر قابل تقلیل به / اشتقاق از قوانین فیزیکی باشند. ◾️برود – نوظهورگرای انگلیسی – با تعبیر قوانین فراترتیبی (trans-ordinal laws) از این قوانین یاد می‌کند و چالمرز با تعبیر اصول پایه‌ای روان–فیزیک. این قوانین یا اصول پایه‌ای به ما می‌گویند که تجربه ذهنی چطور به خصوصیات فیزیکی جهان وابسته است؟ به بیان چالمرز اصول «روان-فیزیکی» با قوانین فیزیکی مداخله نخواهند داشت؛ چراکه به نظر می‌رسد قوانین فیزیکی قبلاً یک سیستم بسته را شکل داده‌اند. اما مکملی برای یک نظریه فیزیکی خواهند بود. یک نظریه فیزیکی، نظریه‌ای درباره فرآیندهای فیزیکی بدست می‌دهد و یک نظریه روان-فیزیکی به ما می‌گوید که این فرآیندها چطور منجر به بروز تجربه می‌شوند و در نتیجه، عناصری برای ساختن یک پل تبیینی در اختیارمان قرار می‌دهد. ◾️البته قوانین/اصول مذکور همچنان از سوی طرفداران یا یا ارائه نشده و چه بسا به عنوان شکاف معرفت‌شناختی باقی بماند، اما واضح به نظر می‌رسد که همین مقدار به معنای تأیید ارتباط قانونی و منطقی بین ذهن و بدن از سوی این دست نظریه‌پردازان است. شاید سرل عدم کشف و معرفی چنین قوانینی را به عنوان شاهدی بر عدم وجود آن‌ها بداند، ولی در این صورت طرف مقابل نیز عدم کشف و معرفی توصیفی تجربی و مفهومی از ذهن فیزیکالیستی را به عنوان شاهدی بر عدم وجود آن قلمداد خواهد کرد. @PhilMind