🕒 مباحث ذیل #فلسفه_هوش_مصنوعی را میتوان به دو حوزه کلّی تفکیک کرد:
1) موضوعات مربوط به #اخلاق_هوش_مصنوعی (مانند مسئولیت پیامد تصمیمات و رفتار #هوش_مصنوعی، حق مالکیت خلاقیتهای هنری یا علمی هوش مصنوعی، تأثیر روباتها بر تعاملات بشری، جواز و نحوه محدودکردن هوش مصنوعی، جواز پاداش و تنبیه روباتها، ...) که بیشتر در حوزه $فلسفه_اخلاق قرار میگیرند.
2) موضوعات مربوط به «وجودشناسی هوش مصنوعی» یا #متافیزیک_هوش_مصنوعی (مانند امکان بالقوهی #آگاهی_ماشین، چشمانداز #هوش_مصنوعی_قوی، ماهیت و حیطهی #آگاهی_مصنوعی، میزان قابلیت رویکرد کلاسیک محاسباتی و رویکردهای #پیوندگرایی و #بدن_مندی در تولید #آگاهی_پدیداری، ...) که عمدتاً در حوزه #فلسفه_ذهن بررسی میشوند.
🕓 برخی مهندسان و پژوهشگران فنّی هوش مصنوعی اما علاقه چندانی به دسته دوم مباحث فوق ندارند و در بین مباحث فلسفی هوش مصنوعی، دسته نخست را به دلیل آنکه اوّلاً کاربردیتر مییابند و ثانیاً توانایی هوش مصنوعی و امکان تحقّق چشماندازهای آتی را به چالش نمیکشد، ترجیح میدهند.
ضمن اینکه برخی چشماندازهای معاصر هوش مصنوعی نیز از وعدههای دهه 60 و 70 میلادی مبنی بر تولید شخص (person) با تمام حالات آگاهانه و ویژگیهای پدیداری کوتاه آمده و بعضاً تحقّق اهدافی صرفاً کاربردی و جزئی را دنبال میکنند.
🕔 این اتفاق البته در میان محققان و مهندسان هوش مصنوعی در داخل کشورمان بنحوی شایعتر و جدیتر وجود دارد و تعاملات بینارشتهای فلسفی – فنّی که بین برخی دپارتمانها و دانشمندان غربی در حوزه هوش مصنوعی مشاهده میشود در کشور ما تقریباً هیچ نمونهای (ولو تقلیلیافته) ندارد.
🕕 هندبوک هوش مصنوعی که چاپ اوّل آن در سال 2015 توسط انتشارات دانشگاه کمبریج به چاپ رسیده و اساتید مطرح بینالمللی در فصول مختلف آن قلم زدهاند، چهار فصل کلّی دارد که فصل اول آن به «بنیادهای فلسفی» و «چالشهای فلسفی» میپردازد و فصول تکنیکال بعدی نیز مکرّراً در لابلای مباحث GOFAI و پیوندگرایی و بدنمندی و #حیات_مصنوعی (Artificial Life) و حتی #یادگیری_ماشین، به مسائل فلسفی ارجاع میدهد و تأملاتی دوطرفه را پیش روی مخاطب میگذارد. (See: The Handbook of Artificial Intelligence, 2015, Cambridge University Press)
درباره ضرورت توجه به مباحث وجودشناسی هوش مصنوعی لااقل از دو منظر میتوان سخن گفت که در پستهای آینده بدانها اشاره خواهد شد.
@PhilMind
11.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔐 ند بلاک یافتههای #علوم_اعصاب در کشف همبستههای نورونی را برای تبیین #آگاهی_پدیداری کافی نمیداند. چرا که بنظر وی هیچیک از مفاهیم نورولوژیک یا محاسباتی که اکنون در دسترس ماست، ظرفیت تبیین #تجربه_پدیداری (مانند درد داشتن یا لذت تماشای دریا) را ندارند.
🔐 وی درباره یافتههای عصبشناختی فرانسیس کرِک و کریستوف کوخ میگوید هیچکس قادر نیست پیشنویسی برای تبیین چگونگی ارتباط این نوسانات عصبی با آگاهی پدیداری ارائه دهد:
«چرا باید نوسان آگاهی پدیداری، بین ۳۵ تا ۷۵ هرتز باشد؛ و نه ۵ هرتز یا ۱۰۰ هرتز؟ بعلاوه، چگونه یک نوسان خاص (مثلاً ۴۰ هرتز)، تبیین میکند که چرا یک حالت آگاهانه خاص، به شیوهای خاص ادراک میشود و نه به گونهای دیگر؟ فعلاً در علم عصب – فیزیولوژی چیزی در دست نیست تا کلیدی برای پاسخگویی به این سؤالات باشد.» (Block, 2007, Consciousness, Function, and Representation, MIT Press, pp. 129-130.)
🔐 او همانند بسیاری دیگر، از این فاصله بزرگ میان اکتشافات #نوروساینس با تبیین حالات پدیداری، به #شکاف_تبیینی یاد میکند.
🔐 کریپکی برای توضیح تفاوت اینهمانی "آب و ساختار H2O" با "حالات پدیداری و همبسته نورونی" میگوید:
اگر حالت ذهنی M (مثلاً درد) = حالت نورونی N (مثلاً شلیک عصب c)، این رابطه ضرورتاً (در تمام جهانهای ممکن) صادق است.
ولی جهانهای ممکنی (با قوانین طبیعی متفاوت) تصورپذیر است که درد با حالت عصبی دیگری همبسته باشد.
در حالیکه مایع سیرابکننده با ساختار مولکولی XYZ در آن جهان ممکن، دیگر آب نیست و آب همواره با H2O اینهمان است.
پس درد همان شلیک عصب c نیست.
@PhilMind
32.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼 #همه_روان_دار_انگاری (Panpsychism)، #آگاهی را بمثابه ویژگی درونی #ذرات_بنیادین جهان در نظر میگیرد که از دسترس دانش فیزیک خارج است؛ زیرا فیزیک تنها میتواند به بررسی ویژگیهای بیرونی و ارتباطی اشیاء (جرم و شتاب و چگالی و ...) بپردازد.
🍁 ویژگیهای درونی/ذاتی ذرات بنیادین، «زمینهساز» #آگاهی_پدیداری در سطح کلان است. در رابطه «زمینهسازی» اجزاء برای کل، وجود اجزاء به تنهایی کافی نیست؛ بلکه باید در شرایط و آرایش مناسبی هم قرار گرفته باشند تا یک کل مشخص را ایجاد نمایند.
🌾 نسخهای از همه رواندار انگاری که آگاهی در سطح کلان را «تشکیلیافته» (Constituted) از جمع ویژگی آگاهی در ذرات پایه میداند، بطور جدی با #مسئله_ترکیب (Combination Problem) مواجه است: چگونه ترکیب چند تجربه جداگانه در اجزاء فاعلی مختلف میتواند به یک تجربه واحد متمایز در یک فاعل کلان متمایز بینجامد؟
🌿 نسخه همه رواندار انگاری نوخاسته (Emergent) برای حل این مسئله پیشنهاد شده که ویژگی پدیداری کلان را بعنوان یک ویژگی سطح بالاتر، برآمده از آرایش و پیچیدگی خاصی در ذرات بنیادین تبیین میکند.
در نوخاستگی قوی - برخلاف نوخاستگی ضعیف - ویژگی سطح بالاتر قابل تحویل و تبیین و پیشبینی بر اساس ویژگیهای سطح خُرد نیست.
☘ البته نسخههای مقومپدیداری (ProtoPhenomenal) از همه رواندار انگاری هم ارائه شده که سعی در برطرف کرد اشکالات دارد.
در این ویدیو👆 صحبتهای جان سرل و دیوید چالمرز (از مخالفان و پیشروان همه رواندار انگاری) را زیرنویس کردهایم.
@PhilMind
🎈 طبق دیدگاه #دانیل_دنت در کتاب Consciousness Explained، آگاه بودن تماماً عبارتست از اجرای یکدست برنامه یا برنامههای خاص در یک ماشین موازی که در طبیعت به تکامل رسیده است.
مهم است توجّه داشته باشیم از آنجا که دنت، اساسا وجود #کوالیا و #آگاهی_پدیداری را انکار میکند، نیازی به استدلال بیشتر برای حمایت از #هوش_مصنوعی_قوی نمیبیند.
🎈 دنت در برابر استدلال #امکان_زامبی (که میگوید: المثناهای فیزیکی ما که فاقد حس درونی و آگاهی پدیداری باشند، بنحوی منسجم تصورپذیرند و در نتیجه امکان وقوعی دارند، پس آگاهی فراتر از فیزیک است)، تصریح دارد که امکان ندارد چنین زامبیهایی وجود داشته باشند. به بیان او، هر ماشینی - صرفنظر از آنکه از چه موادی درست شده - اگر دقیقاً شبیه ما رفتار میکند، پس باید همانطور که درباره ما صادق است، دارای آگاهی نیز باشد.
🎈 شاید به نظر برسد او دارد ادّعا میکند زامبیهای به قدر کافی پیچیده، در حقیقت زامبی نیستند؛ بلکه حالات آگاهانه درونی را دقیقاً شبیه ما دارند. اما این قطعاً ادّعای او نیست. در واقع دیدگاه وی اینست که ما هم زامبی هستیم و هیچ تفاوتی بین ما و ماشینهای فاقد حالات آگاهانه وجود ندارد.
🎈 به اعتقاد او درد نام یک احساس نیست؛ بلکه خیالات عقیممانده و امیدهای شکستخورده است و این ایده که زامبیها «رنج میبرند»، هیچ تفاوتی با رنج آگاهانه ما ندارد.
🎈 نکته استدلال #اتاق_چینی از سوی #جان_سرل این بود که نحو برنامه برای محتوای معناشناختی موجود در ذهن انسان چینی زبان، کافی نیست.
سرل میپرسد: چرا دنت با استدلال آنگونه که من طرح کردهام، مواجه نمیشود؟ چرا او به ما نمیگوید کدامیک از سه مقدّمه استدلال اتاق چینی را ردّ میکند؟
این مقدّمهها خیلی پیچیده نیستند:
الف) برنامههای محاسباتی بر اساس نحو هستند،
ب) ذهنها دارای محتوای معناشناختی هستند،
ج) نحو فینفسه، معادل با یا کافی برای محتوای معناشناختی نیست.
🎈 سرل اعتقاد دارد پاسخ روشن است؛ دنت استدلال صوری را دنبال نمیکند، زیرا در آن حالت باید بپذیرد که مقدّمه دوم را ردّ میکند. او براساس فرضیهاش مجبور است انکار کند که اذهان دارای محتوای ذاتی معناشناختی هستند. (See: Searle, J., 1997, The Mystery of Consciousness, pp. 106-109)
🎈 اکثر کسانی که از هوش مصنوعی قوی دفاع میکنند، فکر میکنند که کامپیوترها هم مانند ما دارای محتوای ذهنیاند و به اشتباه، دنت را نیز همراه خویش میانگارند. حال آنکه دنت فکر نمیکند کامپیوترها دارای محتوای ذهنی باشند؛ زیرا او فکر نمیکند که اساساً چیزی به نام محتوای ذهنی وجود داشته باشد.
🎈 در واقع بدنبال اشکالاتی که به دیدگاههای تقلیلگرایانه در باب ذهن و #آگاهی مطرح شد، دنت و همراهان او دیدگاه #حذف_گرایی (#eliminativism) را برای حذف صورت مسئله آگاهی مطرح کردند که البته در میان فیلسوفان با اقبال چندانی مواجه نشده است. این دیدگاه اساسا وجود چیزی بنام کوالیا یا حالات پدیداری سابجکتیو را در حد توهم میداند و در نتیجه نیازی هم برای تبیینش نمیبیند؛ البته توهمی که برای عبور از مراحل تکامل زیستشناختی، کارآمد بوده است.
@PhilMind
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ #دانیل_دنت در این گفتگو👆 دیدگاهش درباره توهمی بودن تجربیات درونی (#کوالیا) و حتی فاعل تجربهکننده (بمثابه یک شخصیت) را توضیح میدهد. این دیدگاه که در ادبیات فلسفه ذهن با عنوان #حذف_گرایی شناخته میشود، پس از اشکالاتی که در برابر تئوریهای #فیزیکالیسم تحویلگرا اقامه شد، مطرح گردید و در واقع صورت مسئله #آگاهی_پدیداری را حذف میکند.
✳️ از جمله چالشهای پیشروی حذفگرایی اما اینست که باید بین دوگونه "توهم" در مورد حالات پدیداری تفکیک کرد:
ت۱) عدم تطابق محتوای تجربه سابجکتیو با ابژه بازنماییشونده (مثل احساس خارش در کف پایی که قطع شده است و ...)
ت۲) عدم وجود محتوای تجربه (بازنماییکننده)
✳️ دیدگاه دنت صراحتا از سنخ ت۲ است و وجود هرگونه احساس پدیداری را انکار میکند. اما مثالهایی که بعضا برای تایید دیدگاهش میآورد (مانند ماهیت رنگ)، از سنخ ت۱ است.
اینکه تجربه و احساس درونی ما، چیزی را بازنمایی میکند که واقعیت ندارد، متفاوت است با این که خود همان تجربه و احساس درونی هم وجود نداشته باشد.
✳️ اگر تلقی ت۲ را بپذیریم، ناچار باید به این چالش پاسخ بدهیم که خود این توهم نیز یک حالت آگاهانه پدیداری است و اگر برای تبیین آن نیز به توهمی دیگر متوسل شویم، این تسلسل باطل ادامه خواهد یافت.
باید توجه داشت امر سابجکتیو ذاتا چیزیست که بنحو اولشخص ادراک میشود و ادعای عدم وجود آن (در عین اینکه دارد بنحو اولشخص ادراک میشود)، انکار ذات در عین وجود آنست.
@PhilMind
⛱ یکی از چالشهای پیش روی دیدگاه #پنسایکیزم (#همه_روان_دار_انگاری) آنست که – لااقل طبق یک برداشت رایج از آن – همه اشیاء جهان را دارای #آگاهی میداند و پذیرش این نکته که صخره و خاک و دریا هم حس و حال درونی دارند، بسیار غیرشهودی و بعید مینماید.
به نظر چالمرز البته این اشکال چندان جدّی نیست و همه تئوریهای مربوط به آگاهی تا حدّی عجیب و غریب هستند. (Chalmers, 2015, Panpsychism and Panprotopsychism, p. 247)
⛱ در یک قرائت ضعیف از پنسایکیزم، تنها برخی انواع هویات بنیادین فیزیک (مانند کوارکها و فوتونها) ذهنمندی دارند.
یک نسخه جایگزین هم البته یگانهانگاری مقومپدیداری (protophenomenal) است که از ویژگیهای مقومپدیداری سخن میگوید: ویژگیهایی که هرکدام به تنهایی نه فیزیکیاند و نه پدیداری؛ ولی وقتی مجموعا و به شیوهای خاص در یک سیستم قرار بگیرند میتوانند ویژگیهای پدیداری یا فیزیکی را بسازند. (ibid, 259)
⛱ بنابراین اگر مثلاً سنگ دارای آگاهی و #تجربه_پدیداری نیست، بخاطر آنست که آن دسته ویژگیهای مقومپدیداری که زمینهساز ویژگیهای فیزیکی و ساختاری سنگ هستند، بنحوی با هم ترکیب نشدهاند که منجر به پیدایش ویژگیهای پدیداری بشود. (Alter & Nagasawa, 2015, Consciousness in the Physical World, Oxford University Press, p. 433)
⛱ یک مزیت یگانهانگاری مقومپدیداری نسبت به یگانهانگاری پدیداری آنست که نسخه یگانهانگاری پدیداری از پنسایکیزم، تکتک ذرات بنیادین را دارای ویژگی مستقل پدیداری میدانست و با #مسئله_ترکیب مواجه میشد: اینکه چطور ترکیب هزاران کیفیت پدیداری و هزاران فاعل پدیداری، منجر به شکلگیری یک کیفیت کلان پدیداری واحد و یک فاعل پدیداری یکتا میشود؟ (وقتی هر ذره دارای تجربه پدیداری مستقل باشد، از آنجا که تجربه پدیداری بدون فاعل معنا ندارد، پس تعداد بسیار زیادی فاعل پدیداری هم در لایه بنیادین هر تجربه کلان پدیداری، حاضر خواهد بود.)
⛱ حال اما نسخه مقومپدیداری، تک تک ویژگیهای مقومپدیداری را دارای تجربه پدیداری نمیداند و صرفاً از نوع خاصی از چینش و ترکیب آنهاست که ویژگی کلان پدیداری پدید میآید.
⛱ البته یک اشکال مهم در برابر نسخه مقومپدیداری همان اشکال رایج در برابر غالب تئوریهای فیزیکالیستی است؛ اینکه تمام حقایق سطح فیزیکی با عدم ویژگی پدیداری هم تصورپذیر است.
#امکان_زامبی فلسفی در جهانی با قوانینی متفاوت از جهان ما وجود دارد که دقیقاً همین ویژگیهای مقومپدیداری و نوع چینش و ترکیب آنها در من را دارا باشد، اما حالات پدیداری من را نداشته باشد. پس این ویژگیها و نوع چینش آنها برای ایجاد #آگاهی_پدیداری کافی نیست.
@PhilMind
🥇 #آگاهی بمعنای #تجربه_پدیداری، اساسا سابجکتیو و درونیست و در نتیجه قائم به شخص. این ماهیت آگاهی پدیداریست.
دستکاری ماشینیٍ دادهها در تحقق جنبههای کارکردی و بیرونی آگاهی جواب میدهد. مثلا ورود دادهها از محیط و پردازش آنها و سپس خروجیهای رفتاری و گفتاری متناسب آن. اما اینها هیچکدام معادل و حتی مستلزم جنبه تجربهایٍ درونی نیست.
🥈استدلالهای مختلفی در اینباره در ادبیات بحث فلسفی ارائه شده و بین این دو جنبه آگاهی تفکیک کردهاند. فلاناگان (۱۹۹۲) با تعابیر «حساسیت تجربهای: experiential sensitivity» در برابر «حساسیت اطلاعاتی: informational sensitivity» و ند بلاک (۱۹۹۴) با تعابیر «آگاهی پدیداری: phenomenal consciousness» در برابر «آگاهی دسترسی: access consciousness» از این دو جنبه یاد میکنند.
برخی فیلسوفان ذهن ضمن تأکید بر ضرورت عدم خلط بین آنها، استدلال میکنند که چرا جنبه دوم (جنبههای کارکردی) نمیتواند معادل و حتی برآورندهی جنبه اول (جنبه پدیداری) باشد.
🥉 سخن دریفوس آنست که آگاهی بمعنای #آگاهی_پدیداری/ تجربه درونی (که همان مسئله دشوار: hard problem نام دارد)، از طریق فرآیندهای محاسباتی قابل تحصیل نیست.
حتی خود «اذعان» روبات یا هر موجود دیگر به دارابودن جنبه درونی و پدیداری، باز هم یک «رفتار بیرونی»ست و ذیل جنبه کارکردی / اطلاعاتی قرار میگیرد.
🏅حال این مسئلهای دیگر است که جنبه پدیداری را چطور میتوان ردیابی و verify کرد؟ اما دریفوس از سخن معمول فیلسوفان ذهن هم فراتر میرود.
یعنی ادعای او این نیست که روباتها برآورنده جنبههای رفتاری و کارکردی آگاهی هستند و این برای رسیدن به جنبه پدیداری و تجربهایٍ آگاهی کافی نیست. بلکه بیش از این، میگوید حتی همان جنبه رفتاری و واکنشهای بیرونی هیجانی و عاطفی هم بدرستی در رویکردهای فعلی ساخت #هوش_مصنوعی، امکان تحقق کامل ندارند. چرا که همین واکنشها هم در انسانها مبتنی بر تجربه درونی شکل میگیرند.
در واقع او در تحقق #هوش_مصنوعی_ضعیف هم (تا چه رسد به #هوش_مصنوعی_قوی) تردید میکند.
🎖 این که ساینس از منظر سومشخص به پدیدههای آبجکتیو میپردازد ولی آگاهی، منظری سابجکتیو و اولشخص دارد که به دور از دسترس علم تجربی باقی میماند، سخن خیلیهاست؛ چه در میان فیلسوفان و چه نوروساینتیستها.
دریفوس علاوه بر اینها میگوید واکنشها و رفتارهای عاطفی بجا هم در عامل انسانی، مبتنی بر common sense و تجربه درونیست و نه مبتنی بر دستورالعملها.
🎗دریفوس میگوید این واکنشها یک نوع معرفت مهارتی (know how) است و نه یک نوع معرفت گزارهای (know that) تا قابل برنامهنویسی یا مدلسازی باشد.
میگوید اصلا واکنشهای فارغ از کانتکست نداریم که شما یکسری ورودی را در یکسری کانتکست خاص در دوران کارورزی برای روبات تمرین دهید و بعد در کانتکستهای جدید انتظار داشته باشید با مراجعه به خروجی همان تمرینها، پاسخ مناسب را بیابد و اجرا نماید.
میگوید اصلا تشخیص «همسنخی و همنوعی» بین ورودیهای دریافتی از محیط/ کانتکست جدید با ورودیهای فلان محیط/کانتکست دوران کارورزی، بر چه ملاک و معیاری استوار میشود؟ در حالیکه در انسانها براساس شهود پدیداری اتفاق میافتد.
@PhilMind
18.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥ند بلاک – استاد دانشگاه نیویورک و از پیشگامان #فلسفه_ذهن – در برابر دیدگاه #توهم_گرایی امثال #دانیل_دنت استدلال میکند. استدلال او بر تفکیک بین آگاهی دسترس (Access Consciousness) و آگاهی پدیداری (Phenomenal Consciousness) استوار است و نمونههایی را مثال میزند که جنبه دسترسی و اطلاعاتی آگاهی بدون جنبه پدیداری آن در سیستم بینایی وجود دارد و بالعکس.
💥تلاش بلاک بر اینست که نشان دهد دیدگاه دنت درباره یک نوع دانستن تمام مصادیق #آگاهی اشتباه است و چیزی بیش از جنبههای اطلاعاتی آگاهی که در کارکردهای شناختی بکار میآید هم وجود دارد. چیزی که همان جنبه پدیداری و تجربهای آگاهی است و برخی فیلسوفان دیگر نیز مانند دیوید چالمرز با تفکیک آگاهی پدیداری و آگاهی روانشناختی، و فلاناگان با تفکیک حساسیت تجربهای و حساسیت اطلاعاتی، بدان پرداختهاند.
💥در واقع استراتژی بلاک اینست که با ارجاع به آزمایشات و اکتشافات #نوروساینس، تمایز موارد پردازش اطلاعات و کارکردهای شناختیِ آگاهی که فاقد #کوالیا هستند و موارد پدیداری سابجکتیو بدون کارکرد شناختی را مقابل #حذف_گرایی دنت بگذارد تا بگوید #آگاهی_پدیداری، نوعی متفاوت از پردازش اطلاعات (و نه درجهای شدیدتر از آن) است.
@PhilMind
درباره #حیث_التفاتی: #intentionality
🌕 این ادعا را در نظر بگیرید: «هوای امروز در شمال کشور، بارانی است». من میتوانم حالات ذهنی مختلفی نسبت به ادعای مذکور داشته باشم. ممکن است "باور داشته باشم" که هوای امروز شمال، بارانیست. یا "امید داشته باشم" که هوای امروز شمال، بارانیست. یا "ترس داشته باشیم" که هوای امروز شمال، بارانیست. یا "تردید داشته باشم" که هوای امروز شمال، بارانیست. و ...
🌕 باورها، امیدها، ترسها، تردیدها، میلها و ... حالاتی ذهنی هستند که در ادبیات #فلسفه_ذهن به نام #گرایشات_گزارهای (propositional attitudes) شناخته میشوند؛ زیرا دربردارنده یک گرایش خاص ذهنی ما بسوی یک محتوا/گزاره خاص هستند.
🌕 حال یک گرایش گزارهای خاص، مثلا "باور" به این جملات را در نظر بگیرید: باور به اینکه «فلسفه، مادر علوم است». و باور به اینکه «پذیرش یک دیدگاه علمی بدون توجه به مبانی و پیامدهای فلسفی آن، سادهانگاری رایجی است». و باور به اینکه «فلسفه در مراکز آکادمیک علوم شناختی ایران، مهجور است». هر باوری و از جمله اینها که ذکر شد، "بازنمودی" هستند؛ یعنی رویدادها یا اموری را از جهان بازنمایی (represent) میکنند.
🌕 در واقع تمامی گرایشات گزارهای، حالاتی بازنمودیاند. فیلسوفان ذهن به این بازنمودگرایی یا دربارگی، حیث التفاتی میگویند. حالاتی ذهنی که محتوای آنها، درباره اموری از جهان است، یا آن امور را بازنمایی میکند (این امور میتوانند انتزاعی یا حتی توهمی هم باشند).
حیث التفاتی بدین معنا یک اصطلاح خاص تکنیکال به شمار میرود و ارتباطی با #قصدمندی یا چیزی شبیه آن ندارد.
🌕 #بازنمودگرایی ( #representationalism) یا #التفات_گرایی ( #intentionalism) در ۲۵ سال اخیر، پرطرفدارترین تئوری #فیزیکالیسم برای تبیین #آگاهی / #تجربه_پدیداری بوده است. در این دیدگاه، حالات پدیداری (مانند غم و شادی و درد و ...) نیز علاوه بر گرایشات گزارهای، یک محتوای خاص را بازنمایی میکنند و حس پدیداری سابجکتیو، حاصل یا معادل این بازنمایی است.
بدین ترتیب تمامی حالات ذهنی، حالاتی التفاتی خواهند بود و #پدیدارشناسی به حیث التفاتی تحویل برده میشود. در نتیجه، هر نظریهای که درباره حیث التفاتی داشته باشید، برای تبیین مسئله #آگاهی_پدیداری هم بکار میرود.
🌕 فرض کنید من یک حس و حال پدیداری از مشاهده چمنزار سرسبز روبروی خویش دارم. حالت پدیداری #ادراک_بصری من، ویژگی فیزیکی رنگ و شکل چمنزار روبرویم را بازنمایی میکند که آن را محتوای بازنمودی یا ویژگی C مینامیم. طبق نسخه بازنمودگرایی تقلیلگرا، #ویژگی_پدیداری ادراک سبزی چمنزار، همان ویژگی بازنماییکردنِ ویژگی C (به شیوهای خاص) است.
یا ویژگی پدیداری درد، همان ویژگی بازنماییکردنِ آسیبِ بافتی بدن (به شیوهای خاص) است. و ...
@PhilMind
فلسفه ذهن
💥ند بلاک – استاد دانشگاه نیویورک و از پیشگامان #فلسفه_ذهن – در برابر دیدگاه #توهم_گرایی امثال #دانیل
🌕 یکی از بحث برانگیزترین موضوعات در #فلسفه_علوم_شناختی و #فلسفه_ذهن، تفسیر #همبسته_های_عصبی مشاهده شده برای تبیین آگاهیست.
استانیسلاس دهاین، یکی از دانشمندان برجسته در این حوزه، چهار "امضا" برای #آگاهی در #مغز تعریف می کند: یک محرک آگاهانه به فعالسازی شدید نورونی می انجامد که آن هم باعث جرقه ناگهانی مدارهای آهیانه ای و پیش پیشانی مغز می شود. دوم، در EEG دسترسی آگاهانه با یک موج آهسته به نام موج P3 همراه است که تا یک سوم ثانیه پس از محرک ظهور می یابد. سوم، جرقه آگاهانه همچنین باعث شلیک متأخر و ناگهانی نوسانات با فرکانس بالا می شود. در نهایت، بسیاری از نواحی مغز، پیامهای دو جهته و همگام را در فواصل طولانی در کورتکس مغز مبادله میکنند. بنابراین یک شبکه مغزی سرتاسری شکل میگیرد (Dehaene, 2014, Consciousness and the Brain, Viking-Penguin, Ch. 4)
🌕 در پاسخ به دهاین برخی منتقدان اشاره کردهاند که چنین همبستههای تجربی برای تبیین حضور تجربه آگاهانه کافی نیست. به گفته کوخ، دهاین مشخص نمی کند چه نوع داده ای که در چه سیستمی تبادل می یابد، باعث ایجاد تجربه آگاهانه در موجودات بیولوژیک یا مصنوعی می شود (Koch, "In the Playing Ground of Consciousness", Science, 343 (6170), p. 487.
🌕 همچنین ند بلاک و دیگران استدلال می کنند که #تجربه_آگاهانه می تواند بدون دسترسی شناختی بالفعل وجود داشته باشد و در نتیجه مدل دهاین محدودیت دارد.
دهاین در مقابل بر روی #آگاهی_دسترسی (جنبه های کارکردی آگاهی که در دسترس هدایت های رفتاری است: access consciousness) تمرکز می کند و تصور #آگاهی_پدیداری که متمایز از آگاهی دسترسی باشد را بسیار گمراه کننده و نوعی گام نهادن در یک شیب لغزنده به سوی #دوگانه_انگاری می داند (Dehaene, 2014, Ch. 7). استدلالی که در واقع بر فرضیات پارادایمی و ترجیحات متافیزیکی تکیه دارد.
🌕 قبلاً درباره تفکیک جنبه پدیدارانه آگاهی از جنبه کارکردی و شناختیِ آن مباحثی را منتشر کرده ایم. ند بلاک با تعابیر آگاهی پدیداری در مقابل آگاهی دسترسی از این تمایز یاد می کند و فلاناگان با تعابیر حساسیت تجربه ای در مقابل حساسیت اطلاعاتی و چالمرز نیز با تعابیر آگاهی پدیداری در برابر آگاهی روان شناختی.
🌕 ندبلاک در ویدیویی که ریپلای کرده ام، برخی شواهد از #نوروساینس در توضیح این تمایز بیان می دارد.
می توان گفت تقلیل جنبه پدیداری آگاهی به جنبه کارکردی، رایج ترین و ساده ترین استراتژی برخی از دانشمندان #علوم_اعصاب برای پاک کردن صورت #مسئله_دشوار آگاهی است که دیوید چالمرز در مکتوبات خود به تفصیل درباره این مسئله و این استراتژی سخن گفته است.
@PhilMind
⭕️ #دانیل_دنت استدلال #اتاق_چینی جان سرل – که برای اثبات عدم #حیث_التفاتی یا معناشناسی در روباتها ارائه شده – را غیر معتبر میداند؛ نه از این لحاظ که وجود حیث التفاتی و #آگاهی از معنا را در #هوش_مصنوعی قبول دارد؛ بلکه از این جهت که اساساً قائل به وجود چنین چیزی حتی در مورد انسانها هم نیست.
⭕️ وی در پاسخ به آزمون اتاق چینی میگوید اصل مسئله برای سرل، آگاهی از معناست و در واقع به منظر اولشخص فرد حاضر در اتاق چینی تکیه دارد.
او سرل را متهم میکند که بین دو ادّعا خلط کرده است: ادّعای اشتقاقناپذیری معنا از نحو/ساختار نمادها، و ادّعای اشتقاقناپذیری آگاهی معنا از نحو. در نتیجه ایده درک اصیل زبان یا معناشناسی، از ایده آگاهی قابل تفکیک نیست. به بیان دنت، او امکان معناشناسی غیرآگاهانه را مدّنظر قرار نمیدهد.
⭕️ دنت توجه میدهد که نحو یا ساختار سمبلها در زبان کامپیوتر را نه به صورت برنامه اجرانشده (و اصطلاحاً روی طاقچه)، بلکه به صورت نحوِ در حال اجرای بدنمند در یک ماشین متناسب سریع در نظر بگیریم. او میگوید این ساختار نمادها برای تحقق معنا کافی است و این تنها نوع معناشناسی است که وجود دارد.
⭕️ در نهایت یکی از مهمترین دلالتهای استدلال دنت اینست که فرض سرل در استدلالش اشتباه است که ذهنها را دارای محتوا میداند؛ چرا که «چیزی به عنوان "حیث التفاتی درونی" وجود ندارد، به ویژه اگر به صورت ویژگیای لحاظ شود که شخص بدان آگاهی و دسترسی خصوصی دارد». (See: Dennett, 1998, The Intentional Stance, The MIT Press, pp. 335-337.)
⭕️ قبلاً پستهایی در کانال منتشر کردیم که استدلالهایی به سود جنبه پدیداری برای حیث التفاتی ارائه میکرد. حتی بسیاری از فیلسوفانی که وجود #آگاهی_پدیداری در مورد حالات التفاتی را نفی میکنند نیز دسترسی سابجکتیو به محتوای این حالات را قبول دارند.
سرل خود توضیح داده بود که معناشناسی اساسا با آگاهی شخص مفسر از نمادها (کلمات زبان) پیوند خورده و در واقع، اشتقاق معناشناسی از یکسری حرکات بدنمند فاقد آگاهی سابجکتیو از محتوا، یک تعریف کارکردگرایانه رادیکال از حیث التفاتی است.
⭕️ #حذف_گرایی دنت درباره آگاهی در واقع علاوه بر آنکه به شدت غیرشهودی است، خودشکن هم به نظر میرسد؛ چراکه طبق دیدگاه دنت، ادعای حذفگرایانه نیز نوعی محتوای توهمآمیز ذهنی خواهد بود. ضمن اینکه پذیرش و باور به توهمیبودن محتوای تفکرات و باورها و امیدها و امیال – که نقشی حیاتی در بقای ما دارند - میتواند علیه روند انتخاب طبیعی برای بقای گونهی انسانی عمل نماید و این خلاف کارکردی است که دنت برای ذهنمندی ترسیم میکند.
@PhilMind
❓#هوش_مصنوعی از یک ایده جذاب در کنفرانس کالج دارموث (۱۹۵۶) آغاز گردید: #مغز میتواند بمثابه یک پردازشگر اطلاعات لحاظ شود.
دیدگاه #پردازش_اطلاعات چشمانداز جدیدی را درباره مغز ایجاد کرد و شبکههای نورونی را بمثابه دستگاههایی مطرح ساخت که قادر به حفظ و انتقال اطلاعات هستند.
❓در نتیجه پرسش مهندسان هوش مصنوعی این شد که مغزهای زنده به چه نوعی از پردازش اطلاعات نیاز دارند تا رفتارهای هوشمندانه عجیبی که ما معمولاً در ارگانیسمها میبینیم را بروز دهند؟
مثلاً چه ساختارها و فرآیندهای اطلاعاتی لازم است تا چهره یک شخص را در کسری از ثانیه بیرون بکشد؟ چه نوعی از پردازش اطلاعات ضرورت دارد تا یک جمله زبان طبیعی را با تمام ابهامات و ساختار نحوی پیچیدهاش، تجزیه و تفسیر کند؟ طرحی برای دستیابی به یک عملکرد تعاملی پیچیده، چگونه برنامهریزی و چطور اجرا و تنظیم میشود؟
❓در ابتدا اینگونه تصوّر میشد که شاید برخی اصول ساده و عمومی – مانند معادلات نیوتن – وجود داشته باشد که تمامی جنبههای هوش را تبیین کند. اما بتدریج آشکار گردید که هوش با حجم سنگینی از اطلاعات بشدت پیچیده و پردازشهای چندلایه سروکار دارد.
❓البته با این وجود، بسیاری از محقّقان هوش مصنوعی در رشتههای فلسفه، #نوروساینس و روانشناسی اعتقاد ندارند که چنین حجمی از پیچیدگی برای دستیابی به هوش مصنوعی، ضرورت داشته باشد. آنها امیدوار به برخی میانبرها هستند که عملکرد سخت سیستم بینایی امروز – با استفاده از تعداد بسیار زیاد الگوریتمها و محاسبات سنگین جهت فیلتر و بخشبندی و جمعآوردن جریانهای ورودی و تنظیم آنها - را دور بزند.
یا مثلاً برخی از آنها اعتقاد دارند پردازشهای زبانی نمیتوانند پیچیده باشند؛ چون توسّط مغزهای ما بدون زحمت و با سرعت عالی انجام میگیرد.
❓در مقابل برخی مهندسان هوش مصنوعی بر موضوعیت پردازشهای پیچیده اصرار دارند و میگویند شاید ما به زمان بیشتری نیاز داشته باشیم تا همگان بر این تمرکز کنند که فرآیندهای پیچیده پردازش اطلاعات، چگونه میتوانند باشند (بجای آنکه استدلال کنند آیا فرآیند پردازش اطلاعات با مطالعات هوش مرتبط هست یا نه).
❓در برابر دیدگاههای اطلاعاتی، جان سرل – فیلسوف شناختهشده - یک تمایز مهم بین نیروهای علّی سیستم عصبی برای تولید حالات ذهنی با نیروهای علّی سیستم عصبی برای تولید روابط ورودی – خروجی را برجسته میسازد.
او اوّلی را نیروهای علّی پایین به بالای مغز مینامد و درباره غلطبودن این ایده که دومی برای ذهنمندی موضوعیت دارد، استدلال میآورد. وجود علیّت ورودی – خروجی، #روبات را قادر به کارکردهای عملی در جهان میگرداند. چنین روباتی میتواند یکسری رفتارها و کارکردهای شبیه انسان را از خود به نمایش بگذارد.
اما به تعبیر سرل، اینها دلالتی بر وجود علیّت پایین به بالا – که حالات ذهنی را ایجاد میکند – ندارد. بلکه یک روبات موفّق میتواند بکلّی زامبی (فاقد حالات درونی) باشد.
❓بدینترتیب برخلاف نگرشهای کارکردگرایانه که صرفا بر پردازش اطلاعات ورودی و خروجی تمرکز کرده و ماده سازنده پردازشگر سیستم را فاقد اهمیت میداند، نوظهورگرایانی مانند سرل برای بیوشیمی مغز و ساختار شکلدهنده آن موضوعیت قائلاند که علت بروز #آگاهی در سطحی #نوظهوریافته میشود.
❓هرچند که بنظر میرسد علاوه بر ساختار نوروبیولوژیک، الگوی پردازشهای اطلاعاتی نیز در ظهور #آگاهی_پدیداری دخالت دارد و نوظهورگرایان باید بسمت دیدگاههایی بروند که ظهور و جهش آگاهی را بر پایهای مرکب از ساختار پردازشگر و الگوی پردازش تعریف میکند؛ چه مانند سرل این آگاهی نوظهوریافته را همچنان پدیدهای فیزیکی در نظر بگیریم (نوظهوریافتگی ضعیف) یا پدیدهای غیر فیزیکی (نوظهوریافتگی قوی).
@PhilMind