eitaa logo
فلسفه ذهن
866 دنبال‌کننده
137 عکس
67 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀 دوره‌ی اول سلسله‌ نشست‌های ماهانه فلسفه ذهن و علوم شناختی 👤 سخنرانان: سید حسین نصر، امیر صائمی، ابراهیم آزادگان، مهدی همازاده، ابوطالب صفدری، مریم فرحمند، جواد درویش، محمدحسن مرصعی 📅 زمان دقیق برگزاری هر نشست متعاقبا و به صورت مجزا اعلام خواهد شد. 📍مکان: جلساتِ حضوری در خانه اندیشه‌ورزان و در صورت مجازی بودن در اتاق مجازی اختصاص یافته برگزار می‌شوند. 🔺این نشست‌ها توسط موسسه حامی و خانه اندیشه‌ورزان و با حمایت ستاد علوم شناختی برگزار می‌شوند. ✔️حضور برای عموم آزاد و رایگان است.
⏳یکی از مباحث محوری در ، مسئله (Personal Identity) است که وحدت و ثبات شخصیت را با تغییرات در طول زمان به چالش می‌کشد. از جمله نکاتی که در این مسئله مورد علاقه بوده، تغییرات بدنی کامل و اثبات‌شده در طی زمانی نه چندان زیاد است که در عین حال، وحدت شخصیت را منتفی نمی‌سازد و در نتیجه این وحدت و ثبات، به جایی غیر از بدن تعلق دارد. ⏳اما دیدگاهی در درباره تغییر و حرکت در اشیاء وجود دارد که می‌تواند ارتباط وثیقی با این بحث داشته و پاسخی برای فراهم آورد. در نسبت بین اشیاء و تغییرات زمانی، یک دیدگاه سازگارتر با عرف در متافیزیک تحلیلی با عنوان (ثبات‌گرایی: ) وجود دارد که در تعارض با دیدگاه (تطورگرایی: ) قرار دارد. ⏳ثبات‌گرایی یا سه بعدی‌گرایی، فقط سه بعد برای اشیاء به رسمیت می‌شناسد و شیء O را بتمامه در بخش‌های زمانی مختلف از طول عمر و حضور آن، ثابت و برقرار می‌داند. در مقابل اما perdurantism یا چهاربعدی گرایی، بعد زمان را نیز علاوه بر سه بعد دیگر هر شیء، داخل در ذات و هویت آن شیء می‌انگارد. بر این اساس شیء بطور کامل در کل بازه زمانی طول عمرش، وجودی کِش‌دار دارد و مانند مکان (که در هر نقطه مکانی، بخشی از شیء حاضر است)، در هر نقطه از زمان نیز بخشی از شیء محقق می‌شود. هر دو دیدگاه را طرفداران زیادی پشتیبانی می‌کنند و نزاع دامنه‌دار بین آن‌ها ادامه دارد. ⏳ثبات‌گراها می‌گویند موضع ما شهودی است و Perdurantist ها مجبورند دلیل بیاورند. چون طبق دیدگاه آن‌ها، کامران در امروز، صرفا بخشی و پاره‌ای از کل کامران است و کاری که این بخش در امروز انجام می‌دهد، منتسب به بخش دیگر کامران در یک ماه آینده نیست و شما نمی‌توانید آن بخش را مجازات کنید! البته از سوی مقابل، Endurantist ها هم برای تبین ویژگی‌های موقت و متغیر اشیاء، دچار مشکل هستند؛ زیرا شیء حاضر در زمان t1 را همان شیء حاضر در زمان t2 می‌دانند؛ در حالی‌که برخی صفات درونی اشیاء تغییر می‌کنند. ⏳این بحث ارتباط نزدیکی با نزد دارد. به هرحال منازعه بین دو دیدگاه مذکور را می‌توان دنبال کرد؛ اما یکی از خط سیرهای استدلال فیزیکالیست‌ها در برابر استناد دوئالیست‌ها به وحدت و اینهمانی شخصی در طول زمان، تکیه بر همین چهاربعدی‌گرایی است که البته با برخی نگرش‌های معاصر فیزیک (مانند ) نیز سازگاری دارد. ⏳بر این اساس، وجود شخص بتمامه در طول عمر خویش، به نحو وجودی ارگانیک و کش‌دار محقق می‌شود و از زمان t1 تا tn ادامه دارد. تغییرات بدنی در طول زمان، بخش‌های مختلف زمانی این شخص را تشکیل می‌دهند و وحدت و ثبات آن به وجود واحد کش‌دار و چهاربعدی‌اش استناد می‌یابد. طبیعتاً طرفداران استدلال هویت شخصی در داخل کشور باید پاسخ‌های خود را در برابر به روزرسانی دیدگاه‌های مقابل، به روزرسانی کنند. @PhilMind
🌀موسسه حامی و خانه اندیشه‌ورزان با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی برگزار می‌کنند: 🔹ادراک بین‌الاذهانی و هنجارین ابژه‌ها: یک رویکرد پدیدارشناسانه ✅سخنران: ابوطالب صفدری، پژوهشگر پسادکتری فلسفه دانشگاه برمن آلمان 📅زمان: چهارشنبه ۱۰ خرداد، ساعت ۱۶ تا ۱۸ 📍مجازی 🔸برای ثبت‌نام و دریافت لینک نشست، نام و نام خانوادگی، رشته، مقطع تحصیلی خود و عنوان نشست را به شماره‌ی ۰۹۰۲۰۰۸۷۰۵۳ پیامک کنید. @haameeorg : تلگرام
🌕 قائل به بعنوان جوهری مستقل از بدن است که تقریباً همراه با بدن حادث شده و به وجود می‌آید. او برای ترجیح­ یافتن این پیدایش و ، آمادگی بدن (جنین) را شرط می‌داند. این وجه ترجیح از آن‌جا لازم است که جواهر غیر فیزیکی (ارواح) نسبت به عالم مادی و بطور خاص نسبت به بدن­ها، حالت یکسانی دارند. در نتیجه به عامل تعیین­ کننده­ ای نیاز داریم که نفس الف را به بدن ب مربوط سازد. 🌕 بوعلی در این‌جا از توضیحات برگرفته از طبیعیات قدیم مدد می‌جوید تا براساس آن‌چه «مزاج» می‌نامیده‌اند، این عامل تعیین‌کننده را تبیین کند. طبق دیدگاه طب قدیم، عناصر اربعه در تضاد کامل با یکدیگرند و باید در هر بدن به حدی از اعتدال برسند تا مزاج آن بدن شکل گرفته و آماده تعلق نفس مجرد گردد. البته مزاج بدن‌ها در این دیدگاه، از لحاظ درجه اعتدال و کیفیت) با همدیگر متفاوت‌اند و بدین ترتیب، هر بدن، نفس خاصی را طلب می­ کند. 🌕 با توجه به آن‌چه گفته شد، بدن از منظر سینوی تا قبل از نیل به مزاجی خاص که آماده و مستحق/مستلزم ارتباط با نفس غیر فیزیکی است، دارای و نیست. البته بلافاصله پس از حاصل‌شدن این مزاج در بدن، نفس مجرد نیز حادث می­ گردد و تدبیر بدن را در اختیار می­ گیرد. 🌕 براساس نگرش مرسوم در تراث اسلامی، نفس مجرد در حدود چهارماهگی جنین به وجود می­ آید. مشکلی که مطابق دیدگاه سینوی خودنمایی می‌کرده، این بوده که بدن را تا رسیدن به آستانه حدوث نفس (حوالی چهارماهگی)، چه چیزی / چه نفسی اداره می‌کند؟ 🌕 فخر رازی (شارح بوعلی) در پاسخ به این پرسش، نفس مادر را مدبّر جنین می­ داند. ولی بلافاصله این ابهام پیش آمده که پس از حدوث نفس جنین که تدبیر آن را بر عهده می­ گیرد، انتقال تدبیر بدن از نفس مادر (یا هر تدبیرکننده دیگر) به نفس فرزند، چگونه اتفاق می‌افتد؟ به نحو کلاسیک این اشکال با این پرسش مشهور آغاز می­ شود که «حافظ و مدبّر بدن قبل از حدوث نفس، چه بوده است»؟ 🌕 طرفداران نفس مجرد در که عموماً – به جز و تابعینش - از دوگانه­ انگاران محسوب می­ شوند، در تبیین لحظه پیدایش نفس دچار مشکلاتی شده­ اند و توضیحات ایشان نیز چشم‌انداز روشنی را پیش روی مخاطب نگذاشته است. 🌕 در واقع عدم سنخیت نفس غیر فیزیکی با بدن فیزیکی، معضل ارتباط و اثرگذاری این دو را فقط از بالا به پایین (از نفس به بدن) مطرح نمی‌کند؛ بلکه چگونگی تأثیر بدن بر نفس نیز مورد سؤال و اشکال قرار گرفته است. از جمله همین ابهام که بدن چگونه توانسته موجب حدوث نفس شود و اگر قادر به ایجاد چنین اثری در نفس شده، چرا نتواند موجب ابطال آن گردد؟  @PhilMind
💠 از فیلسوفان مهم در بحث () جان لاک است. او در کتاب جستاری در فهم انسانی (1961, Book II, Ch. 27)، فصل «در باب این‌همانی و تفاوت» این موضوع را مطرح کرده است. اهمیت مطالب جان لاک درباره این‌همانی شخصی و تأثیر او بر مباحث پس از خود به اندازه‌ای است که برخی نویسندگان ادعا کرده‌اند «در موضوع این‌همانی شخصی، همه نوشته‌های پس از لاک تنها پاورقی‌هایی بر اوست» (Noonan, p.24). 💠 در تلاش برای یافتن ملاکی برای این‌همانی شخصی بین فرد و جوهر تمایز قایل می‌شود و بر این باور است که در مسئله این‌همانی شخصی، سؤال «این است که چه چیزی شخص این‌همان ایجاد می‌کند، نه این که آیا جوهر واحدی وجود دارد که همواره در همین شخص می‌اندیشد یا خیر». 💠 وی بر اساس این تمایز، عامل این‌همانی در شخص را می‌داند: «ما برای یافتن این که این‌همانی شخصی از چه چیزی تشکیل می‌شود، باید بررسی کنیم که شخص بر چه چیزی دلالت می‌کند؛ من فکر می‌کنم، شخص بر یک موجود هوشمند و اندیشنده دلالت می‌کند که عقل و تفکر دارد و می‌تواند خودش را خودش بداند، یعنی یک چیز اندیشنده در زمان‌ها و مکان‌های متفاوت؛ و این بوسیله انجام می‌شود که از اندیشیدن جدایی‌ناپذیر است، و به نظر من ذاتیِ آن است: برای هر شخصی محال است که ادراک بکند بدون آن که ادراک بکند که ادراک می‌کند.» (Essay II, xxvii. 9) 💠 آگاهی شخص از خود تا هر جا امتداد پیدا کند، شخص او و در نتیجه این‌همانی شخصی او امتداد می‌یابد. طبق بیان جان لاک «تا جایی که این آگاهی بتواند به سمت عقب به هر رفتار یا اندیشه‌ای در گذشته بسط پیدا کند، تا آنجا این‌همانی آن شخص امتداد می‌یابد». با توجه به عبارات ذکر شده، ملاک برای این‌همانی شخصی به جان لاک نسبت داده شده است. در تعابیر خود لاک ذکری از حافظه به میان نیامده است و بنظر می‌رسد که تأمل در این عبارات سبب نسبت دادن ملاک حافظه به او بوده باشد. 💠 توماس رید معتقد بود که تنها راه فهم مقصود لاک این است که آگاهی در بیان او به معنای حافظه باشد: «آقای لاک باور ما به رفتارهای گذشته خود را به آگاهی نسبت می‌دهد، بدین نحو که گویا انسان می‌تواند از کارهایی که بیست سال پیش انجام داده است آگاه باشد. فهم معنای این محال است مگر آن که آگاهی به معنای حافظه باشد، تنها قوه‌ای که با آن ما شناخت بی‌واسطه از رفتارهای گذشته خود پیدا می‌کنیم.» (Reid, p. 277) 📚منابع: - Locke, J. (1894), An Essay Concerning Human Understanding, ed. Alexander Campbell Fraser, Clarendon Press. - Noonan, Harold W. (2003), Personal Identity, Taylor & Francis. - Reid, Thomas (2002), Essays on the intellectual powers of man, edited by Derek R. Brookes; Edinburgh University Press. 🖋️احمد لهراسبی @PhilMind
26.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎖دیوید چالمرز در این گفتگو👆(پاییز ۱۴۰۱) درباره و تبعات نظری آن صحبت می‌کند. 🎖او درباره آزمون دو شقه کردن مغز و عدم دسترسی حالات ذهنی مربوط به نیمکره راست مغز به حالات مربوط به نیمکره چپ و بالعکس، تفکیک جالبی بر اساس تمایز مشهور از مطرح می‌کند: تفکیک وحدت پدیداری از وحدت دسترسی. پاسخی که سعی دارد همچنان وحدت پدیداری آگاهی را محفوظ بدارد. 🎖اما نکته عجیب آنجاست که وحدت آگاهی را به تئوری گره می‌زند و توضیح نمی‌دهد چرا وحدت آگاهی نمی‌تواند با سایر نظریات سازگار باشد؟ 🎖او همچنین فاعلان تجربه را نیز براساس وحدت آگاهی، ویژگی‌های بنیادین جهان معرفی می‌کند. ولی در این‌جا هم اشاره‌ای به (combination problem) ندارد که اگر به ازای هر ذره، یک فاعل بنیادین تجربه وجود داشته باشد، چطور این‌همه فاعلان بی‌شمار در قالب یک فاعل و سوبژه واحد در می‌آیند و ما یک خود و فاعل واحد از تجربیات‌مان را ادراک می‌کنیم؟ @PhilMind
برابرنهاد مناسب واژه (نظریه یا رویكردی كه حالات ذهنی را فاقد تأثیر علّی می‌داند) 🟢 واژه epiphenomenalism را معمولاً به «» ترجمه می‌كنند. این برابرنهاد از لحاظ محتوایی بی‌ربط نیست، اما كاملاً بر واژۀ مزبور منطبق نیست و حتی ممكن است معنایی نادرست را افاده كند. 🔵 پی‌پدیده، نشانه‌ای ثانویه (Secondary symptom) است، و صرفاً اثری است كه در پی پدیدۀ واقعی حاصل می‌آید، چیزی شبیه شفق (Walter 2009). [شفق نور ضعیفی است که بعد از غروب یا پیش از طلوع، با بازتاب نور خورشید از لایه‌های بالای جو پدید می‌آید‌ و زمین را روشن می‌کند]. 🟡 واژۀ «epiphenomenalism» را، به‌مثابه عنوانی برای نظریۀ فلسفی دربارۀ ذهن، ویلیام جیمز در نقد دیدگاه توماس هنری هاكسلی وضع كرد (Walter 2009). هاكسلی بر آن بود كه رویدادهای ذهنی معلول رویدادهای فیزیكی‌اند، اما خود هیچ نقش علّی ندارند. چنان‌كه بخار-سوت، حاصل كاركرد موتور قطار است، ولی اثری بر كاركرد موتور ندارد، رویدادهای ذهنی نیز معلول‌های مكانیزم‌های نوروفیزیولوژیك‌اند ولی تأثیر علّی بر آنها ندارند (Huxley 1874, p240). 🟣 مسعود علیا در الفبای فلسفه (نایجل واربرتون) این واژه را به «نظریه پدیدار ثانوی» ترجمه كرده است كه بنابر توضیحات بالا، ترجمه دقیقی است. میثم محمدامینی در فقط استدلال، این واژه را «پی‌پدیدارگرایی» ترجمه كرده و امیر غلامی در مقدمه‌ای به فلسفه ذهن (جاناتان لو) در برابر epiphenomenon «پی‌پدیدار» را قرار داده است. پی‌پدیدارگرایی همان مفاد نظریه پدیدار ثانوی را دارد، اما برابرنهاد مناسب‌تری به نظر می‌رسد (به‌ویژه با توجه به معنای پیشوند epi -: این پیشوند به معنای شبیه نیست، بلكه به‌معنای «upon» یا «after» یا «over» به كار می‌رود). 🟠 واژه phenomenon را هم به «پدیدار» و هم به «پدیده» ترجمه كرده‌اند. در بافتار این بحث، می‌توان از تفاوتی كه گاه میان پدیده و پدیدار نهاده‌اند، چشم پوشید. نیز ترجمه دقیق phenomenal، «پدیداری» یا «پدیده‌ای» است (به صورت صفت نسبی). بر این اساس epiphenomenalism را باید «پی‌پدیداری‌گرایی» مثلاً ترجمه كرد. اما از این دقت نیز می‌توان صرف نظر كرد. 🔴 بنابراین «پی‌پدیدارگروی» (و دقیق‌تر: پی‌پدیداری‌گروی) برابرنهاد مناسبی برای واژه epiphenomenalism به نظر می‌رسد. 📚منابع: 📗 Walter, Sven (2009) Epiphenomenalism. In: Binder M.D., Hirokawa N., Windhorst U. (eds) Encyclopedia of Neuroscience. Springer, Berlin, Heidelberg. 📘 Huxley TH (1874) On the hypothesis that animals are automata, and its history. Fortn Rev 22:555–580. 📕 نايجل واربرتون، الفباي فلسفه، ترجمه مسعود عليا، نشر ققنوس 📙 مايكل بروس و استيون باربن، فقط استدلال، مهمترين 100 استدلال فلسفۀ غرب، ترجمه ميثم محمداميني، نشر نو. 📒 جاناتان لو، مقدمه‌اي بر فلسفۀ ذهن، ترجمه امير غلامي، نشر مركز. 🖊 رضا درگاهی فر
📚 📘ویراست دوم کامپنیون بلک‌ول درباره ، در سال 2017 و در 820 صفحه و 6 فصل بچاپ رسیده است. 📒فصل اوّل با عنوان «مسائل آگاهی» به تاریخچه رویکرد تجربی به آگاهی پرداخته و مسائل فلسفی آگاهی و را به قلم مایکل تای و دیوید چالمرز نقل کرده است. 📗فصل دوم تحت عنوان «اصالت و انتشار آگاهی»، موضوعاتی نظیر آگاهی در حیوانات و در نوزادان و را مرور می‌کند و فرگشت آگاهی و دیدگاه را مورد بررسی قرار می‌دهد. 📕فصل سوم عنوان «تنوعات تجربه آگاهانه» را انتخاب کرده و بر حالات آگاهی (شامل خواب و رؤیا)، آسیب‌های کلینیکی و تجربیات غیرمعمول، حالات تغییریافته آگاهی (ناشی از مواد مخدر)، عرفان و تصوف، ذهن آگاهی و ... تمرکز دارد. 📙فصل چهار با عنوان «برخی نظریه‌های معاصر آگاهی»، تئوری‌هایی نظیر GWT (فضای کاری سرتاسری)، IIT (یکپارچه‌سازی اطلاعات)، نظریه‌های سطح میانه، ، نظریه‌های مرتبه بالاتر، رویکردهای کوانتومی، رویکرد حذف‎‌گرایانه دنت، زیست‌شناختی، ، طبیعی‌گرایانه، پنسایکیزم فیزیکالیستی را به نقل از لیدرهای این نظریات بررسی می‌کند. 📘بخش 5 بر محور برخی موضوعات در (مانند استدلال‌های ضد مادی‌انگارانه، استدلال معرفت، نوعی، ، تأثیر علی آگاهی، آگاهی، ، ، شکل می‌گیرد. 📗فصل ششم (آخر) هم ذیل عنوان «موضوعات عمده در »، سرفصل‌هایی در آگاهی و نیز در آگاهی را مورد بحث قرار می‌دهد. @PhilMind
🌀موسسه حامی و خانه اندیشه‌ورزان با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی برگزار می‌کنند: 🔹نوروساینس به مثابه علم آگاهی؟ (Neuroscience as the science of consciousness?) ✅سخنران: دکتر مهدی همازاده (پژوهشکده علوم شناختی) 📅زمان: چهارشنبه ۲۴ خرداد ⏰ ساعت ۱۵ تا ۱۷ 📍مکان: چهار راه ولیعصر، قبل از خیابان برادران مظفر شمالی، خانه اندیشه‌ورزان ✔️حضور برای عموم آزاد و رایگان است. برای ثبت‌نام، فرم حضور در نشست را پر کنید. https://forms.gle/GCToAye16wGNsgKj7
📌 «انجمن علمی فلسفه » با همکاری «انجمن علمی فلسفه و حکمت اسلامی » و «انجمن علمی فلسفه » برگزار می‌کند: 🎙 دکتر مهدی همازاده 🔖 آشنایی با فلسفه ؛ پرسش‌های هوش مصنوعی ✅ متافیزیک هوش مصنوعی ✅ رویکردهای کلاسیک و مدرن در ساخت هوش مصنوعی و چالش‌های فلسفی آن ✅ نقبی به متافیزیک هوش مصنوعی از منظر حکمت متعالیه 📱لینک حضور به‌صورت : http://b2n.ir/h51160 🔑 به نشست: 22 ⏰ زمان: سه‌شنبه، ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۰ 📍 مکان: قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، سالن حکیم 🤝 به ما بپیوندید: @phdmoral
🔥 اولین کنفرانس بین‌المللی فلسفه ذهن در ایران، با حمایت ستاد توسعه علوم شناختی برگزار می‌شود. 💥 این همایش که با تشکیل شورای علمی از اساتید شناخته‌شده فلسفه ذهن و تعیین سرفصل‌های فراخوان و سفارش مقالات آغاز به کار کرده، در اوایل اسفند ۱۴۰۲ برگزار خواهد شد. 💥 ارسال مقاله کوتاه (۲۵۰۰-۲۰۰۰ کلمه) تا پایان مهرماه و از طریق ایمیل و نیز سایت اختصاصی www.philmind.ir امکان‌پذیر است. 🌗 همایش طی سه روز و در محل دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی برپا خواهد بود که روز اول به حوزه موضوعات «علم آگاهی»، روز دوم به حوزه «فلسفه آگاهی» و روز سوم به موضوعات «تاریخچه و جامعه‌شناسی آگاهی» اختصاص دارد. 🎙طبق برنامه‌ریزی انجام‌شده، اساتید مطرح داخلی و بین‌المللی در این همایش به ارائه مقاله خواهند پرداخت. 📣 علاقمندان برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توانند به سایت اختصاصی همایش (www.philmind.ir) مراجعه نمایند. در این سایت علاوه بر اطلاعات مربوط به همایش، بخش‌های محتوایی در قالب‌های متنوع یادداشت و کلیپ و معرفی منابع و ... نیز در دسترس مخاطبان قرار دارد که بطور منظم به روزرسانی خواهد شد. @PhilMind
🧠 آگاهی حتی وقتی انجام تمام کارکردهای مرتبط را تبیین کردیم، همچنان برقرار است. مثلاً برای تبیین کافیست توضیح بدهید چطور یک سیستم می‌تواند کارکرد تهیه گزارش از حالات درونی خود را انجام دهد. برای تبیین ، نیاز به توضیح این داریم که چطور یک سیستم می‌تواند اطلاعات درباره حالات درونی‌اش را در هدایت رفتارهای بعدی به کار گیرد. برای تبیین و ، لازم است توضیح دهیم که چطور فرآیندهای مرکزی یک سیستم می‌توانند اطلاعات را جمع‌آوری کرده و در تسهیل رفتارهای گوناگون مورد استفاده قرار دهند. 🧠 چطور انجام یک کارکرد را تبیین می‌کنیم؟ با مشخص کردن فرآیندی که آن کارکرد را به انجام می‌رساند. برای انجام این کار، و نوروفیزیولوژیک، کاملاً مکفی است. اگر به دنبال تبیینی با جزئیات عینی هستیم، می‌توانیم فرآیندهای عصبی مسئول انجام این کارکردها را مشخص سازیم. و اگر یک تبیین انتزاعی‌تر نیاز داریم، می‌توانیم فرآیندی در قالب تعابیر محاسباتی ارائه دهیم. در هر صورت یک تبیین کامل و قانع‌کننده به دست خواهد آمد. وقتی آن فرآیند عصبی یا محاسباتی را مشخص کردیم که کارکرد مثلاً گزارش شفاهی را به انجام می‌رساند، عمده کار تبیین گزارش‌پذیری به سرانجام رسیده است. 🧠 اما وقتی رویکرد فوق به می‌رسد، این دست تبیین‌ها هم به شکست می‌انجامد. البته جنبه پدیداری تجربه در بسیاری موارد با و جنبه‌های کارکردی نیز همراه است. مثلاً هنگام ، چرخه‌ای از پردازش اطلاعات و تعاملات کارکردی در و بدن ما وجود دارد. رویکرد برای تبیین ساختارها و کارکردها، حتما در تبیین این جنبه از کارآمدی دارد. ولی علاوه بر این، ما یک جنبه درونی و سابجکتیو هم در ادراک بصری فوق داریم که مثلاً همان کیفیت ادراک سبزی چمنزار و لذت سابجکتیو همراه با این ادراک است. به تعبیر تامس نیگل، چیزی وجود دارد که حس و حال بودن در این حالت آگاهانه است. شناسایی ساختارها و کارکردهای نوروبیولوژیک برای تبیین این جنبه از ادراک حسی، عمیقاً ناکافی و ناامیدکننده به نظر می‌رسد. 🧠 توانایی تمایزگذاری و واکنش به محرک‌های محیطی، یکپارچه‌سازی اطلاعات، گزارش‌پذیری حالات ذهنی، توانایی سیستم برای دسترسی به حالات درونی‌اش، تمرکز توجه، هدایت و کنترل ارادی رفتار، ... این‌ها همگی جنبه‌هایی مرتبط با هستند که با پردازش اطلاعات و شناسایی ساختارها و کارکردها قابل توضیح‌اند. از این‌رو آن‌ها را مسائل آسان آگاهی نامیده‌اند. اما که با جنبه اول‌شخص احساسات و هیجانات و ... سروکار دارد، با این متدولوژی تحقیقاتی رام‌شدنی به نظر نمی‎‌رسد و شاید احاله به پیشرفت‌های آتی هم بی‌معنا باشد. مادام که متدولوژی تحقیقات ما بر روی کشف ساختارهای نورونی مرتبط و کارکردهای مغزی-بدنی تمرکز دارد، دشوار است که تصور کنیم به تبیین راه خواهد یافت. 📚 برگرفته از کتاب The Character of Consciousness نوشته @PhilMind
ویراست دوم کتاب «این فلسفه ذهن است، یک درآمد» در 288 صفحه و 17 فصل در 2023 به چاپ رسیده است. 📒 نويسنده در فصول اول تا ششم به چیستی ذهن و حالات ذهنی، و نظريات اصلي در ، مانند ، ، ، مسئله و و برخي مفاهيم ديگر پرداخته است. 📕 عنوان فصل هفتم، ماشین‌های متفکر است. در این فصل درباره اینکه ماشین آیا اساساً می‌تواند بیندیشد و نیز درباره ، ، استدلال جان سرل و برخی مباحث دیگر سخن به میان آمده است. سپس در فصل هشتم از بحث شده است. 📘 فصل نهم درباره مسئله بسیار مهم است، شامل انواع نظریه‌ها درباره تعامل میان ذهن و بدن و مشکل و نظریه . 📒 فصل دهم را بررسی می‌کند و فصل يازدهم دربارۀ ، تصور ذهنی و عاطفه است. 📕مسائل بسيار مهم ، و و در فصول دوازدهم تا چهاردهم مطرح شده‌اند. 📙 در فصل پانزدهم نویسنده درباره ، و سخن گفته است. 📘 فصل شانزدهم را مطرح می‌کند که از بحث‌های جدید در است. 📕 فصل هفدهم (آخر) به مباحثی آینده‌نگرانه پرداخته است، مانند ، انسان‌های تقویت‌شده ، و . 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind
♦️فراخوان ستاد علوم شناختی برای ترجمه منابع منتخب فلسفه ذهن👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥برخی مدافعان درباره ، را هم از قبیل حیات می‌دانند. تا مدتها طرفداران () قائل به روح حیوانی یا چیزی شبیه آن، بعنوان وجه تمایز موجودات زنده و غیر زنده بودند. که از پیشروان (توهمی بودن جنبه کیفی آگاهی) است هم بر چنین تشابهی تأکید دارد👆 💥اما فارق مهمی که در این قیاس وجود دارد، کارکردی بودن ماهیت حیات است؛ حیات موجود زنده را کارکردهایی مانند تولید مثل و رشد و تغذیه و ... شکل می‌دهد و اساسا حیات، چیزی ورای این کارکردها نیست. آگاهی اما علاوه بر جنبه کارکردی، یک‌ جنبه کیفی و پدیداری هم دارد که در منظر سابجکتیو و اول‌شخص، تجربه می‌شود. 💥مثلا یا فقط در دریافت و محیط، ، هدایت و و ... خلاصه نمی‌شود. بلکه علاوه بر این‌ها - که با عنوان () یا می‌شناسیم - یک جنبه کیفی و درونی هم دارد: () 💥هر تلاش علمی که بدنبال تقلیل/ تبیین دومی به/ با اولی باشد، صرفا صورت را پاک می‌کند. @PhilMind
♦️از جمله استدلال‌ها در برابر ملاک حافظه برای این‌همانی شخصی (و هر ملاک روانی دیگر)، آزمایش فکری‌ای است که برنارد ویلیامز مطرح کرده است. هدف از این آزمایش فکری نشان دادن ناکافی بودن ملاک روانی برای و در نتیجه اثبات لازم بودن ملاک بدنی برای آنست. ♦️در این آزمایش فکری چنین فرض می‌شود که یک فرد خاص - مثلاً چارلز - یک روز صبح به صورتی کاملاً دگرگون شده از خواب بیدار می‌شود: شخصیت او کاملاً تغییر کرده و مهارت‌ها، معلومات و خاطرات او نیز کاملاً متفاوت با مهارت‌ها، معلومات و خاطراتی است که پیش از دگرگونی داشت. همچنین فرض کنید که شخصیت جدید او تا آنجا که قابل تشخیص است، دقیقاً شبیه یک شخصیت تاریخی - مثلاً گای فاوکس - است؛ یعنی خصایص شخصیتی، مهارت‌ها و دانش او دقیقاً شبیه خصایص شخصیتی، مهارت‌ها و دانشی باشد که دربارۀ فاوکس می‌دانیم و آن ادعاهای راجع به خاطرات او که قابل راستی‌آزمایی است «بر الگوی زندگی فاوکس مطابق با معلومات مورخان منطبق است»، و بقیۀ خاطرات او که قابل راستی‌آزمایی نیستند «معقول بوده، توضیحاتی دربارۀ واقعیت‌های توضیح داده نشده فراهم می‌آورند و غیره». ♦️در چنین وضعیتی ادعا شده است که ما بدون تردید وسوسه می‌شویم چارلز را با فاوکس یکی بدانیم و بگوییم که فاوکس به نوعی در بدن چارلز دوباره به زندگی برگشته است. استدلال این طور ادامه پیدا می‌کند که ولی خوب است به دلیل ذیل در برابر این وسوسه مقاومت کنیم: اگر دگرگونی وصف شده می‌تواند در چارلز واقع شود، در این صورت دقیقاً تغییری مشابه منطقاً می‌تواند در برادرش رابرت رخ دهد. و در این احتمال، اگر ما بتوانیم چارلز را با فاوکس یکی بدانیم، همچنین می‌توانیم رابرت را با فاوکس یکی بدانیم. ولی این یکی دانستن‌های متکثر به نتایج زشتی می‌انجامد، از جمله این که باید بتوان به درستی گفت که رابرت و چارلز یک شخص‌اند و امکان پذیر است که یک شخص در یک زمان در دو مکان باشد. این ملاحظه روشن می‌کند که هنگامی که فقط چارلز دستخوش تغییر یادشده است نیز یکی دانستن چارلز و فاوکس کاملاً «بی‌معنا» است. ♦️به هر حال اگر در مورد تکرار، شباهت در شخصیت، مهارت‌ها، دانش و خاطرات، این‌همانی افراد نمایش دهندۀ این مشخصه‌ها را نتیجه نمی‌دهند، چرا باید هنگامی که رابرت عادی می‌ماند و فقط چارلز دگرگون می‌شود چنین نتیجه‌ای بدهند؟ به زبان ساده و خلاصه ادعای این استدلال آن است که چون بر اساس ملاک روانی احکام این‌همانی نقض می‌شوند، ملاک روانی ناکافی و در نتیجه نادرست است. 🖋️ احمد لهراسبی @PhilMind
🧬 یک تلاش از سوی مدافعان () برای تبیین رابطه ذهن - بدن این بوده که تأثیر و علیت ویژگی‌های ذهنی بر ویژگی‌های فیزیکی را از تصویر علیت بالا به پایین خارج کنند. در توضیح ایشان، علیت ذهن بر بدن،‌ چیزی است که باید «علیت سیستماتیک» نامیده شود. 🧬 این نسخه از نوظهورگرایی، مدل لایه‏لایه هستی که به سلسله مراتب مجزای لایه‌ها تقسیم می‌شود را نیز رد می‌کند. جهان در این نگاه، بمثابه سلسله مراتبی از لایه‌ها شامل اتم‌ها، مولکول‌ها، سلول‌ها و ... نیست. بلکه جهان، تودرتو و در هم تنیده است و این‏طور نیست که ویژگی‌های ذهنی در لایه‌ای بالاتر از ویژگی‌های بیولوژیکی و نوروشیمیایی قرار گرفته باشند. 🧬 در نگرش سیستم‌ها حد مرز مشخصی برای جدا کردن لایه فیزیک از لایه شیمی و این‏دو از لایه زیست‏شناسی وجود ندارد؛ بلکه طبق این دیدگاه، در همان جایگاهی که قواعد و پدیده‏های فیزیکی وجود دارند، می‏توان قواعد و پدیده‏های شیمیایی و زیست‏شناختی و ... را نیز سراغ گرفت. در این صورت نگرانی‏ای از نقض اصل بستار علل فیزیکی (physical clousure)، وجود نخواهد داشت؛ چرا که پدیده‏های ذهنی در همان جهان فیزیکی حضور دارند و البته طبق قواعد حاکم بر خودشان، تأثیر علی می‏گذارند. 🧬 علاوه بر این، ویژگی‌های ذهنی کاملاً بوسیله ویژگی‏های نوروشیمیایی حالات مغزی تعین (determination) نمی‏یابند، محقق (realization) نمی‌شوند، یا با آن‏ها اینهمان نیستند. بلکه – هماهنگ با نظر اکثر فیزیکالیست‏ها در باب محتوای حالات التفاتی - ویژگی‌های ذهنی کاملاً وسیع و برون‌گرا لحاظ می‌شوند. 🧬 در چنین سیستم‌هایی، فعل و انفعالات و اتصالات پیچیده بین ذهن و بدن، و ذهن و محیط اجتماعی، بنحوی برون‏گرایانه (و نه صرفاً در ساختار نورونی و درونی)، تحقق می‏یابند و بسته به این‏که سیستم مذکور در چه زمان و مکانی واقع شود، ویژگی‏های ذهنی – براساس شرایط محیطی و بیرونی – می‏توانند کاملاً متفاوت باشند؛ حتی اگر وضعیت نورونی و درونی شخص، یکسان باقی مانده باشد. 🧬 هرچند به نظر می‌رسد این توضیحات نیز نکته قابل ملاحظه‌ای در حل مسئله بیان نمی‌دارد. این‌که از سطوح و لایه‌ها به سیستم‌ها نقل مکان کنیم و مرتب به درجات خاصی از پیچیدگی اشاره کنیم که در گام‌های بعدی تحقیقات علوم و روشن خواهند شد، یا بطریقی چندمجهولی و بتدریج، در تاریخ تکاملی سیستم‏ها محقق شده، معضل شناخته شده را حل نمی‌کند؛ معضلی که بعنوان یکی از اساسی‌ترین اشکالات فیزیکالیست‌ها علیه دکارتی مطرح شد و همچنان نیز به قدرت خویش باقیست. 🧬 بلکه بنظر می‏رسد همچنان جای این پرسش فیزیکالیستی باقی است که پدیده‏های ذهنی دارای قواعد خاص خودشان، چطور با پدیده‏های فیزیکی دارای قواعد خاص، تعامل علی برقرار می‏کنند که مثلاً : overdetermination (عاملیت موازی دو علت فیزیکی و ذهنی برای یک معلول فیزیکی) رخ نمی‏دهد و منحصراً پدیده ذهنی، علیت دارد؟ @PhilMind
🐦 با الهام از مقاله معروف تامس نیگل ("حس و حال خفاش بودن، چگونه است") می‌توان گفت فرض کنید یک خفاش و یک قرقی وارد جنگلی یکسان می‌شوند و از لابلای درختان انبوه آن عبور می‌کنند. رفتار و مواجهه هر دو پرنده با موانع جنگل، به شیوه‌ای تقریبا مشابه اتفاق می‌افتد؛ آن‌ها سعی می‌کنند بدون برخورد به درختان، عرض جنگل را از نزدیکترین مسیر طی کنند و از آن خارج شوند. در این مثال، کارکرد هر دو سیستم جانوری در محیط واحد، تقریباً یکسان است. 🐦 ولی با توجه به یافته‌های تجربی می‌دانیم که حس درونی و خفاش باید علی‌القاعده با حس و تجربه قرقی، تفاوت اساسی داشته باشد؛ چرا که قرقی – مثل عمده جانداران – از طریق ، محیط پیرامون را می‌بیند و بر این اساس، رفتارهای خود را تنظیم می‌کند. اما خفاش فاقد بینایی است و محیط اطرافش را از طریق ارسال پالس و دریافت تکانه‌های صوتی و ارزیابی شدت و کیفیت این اصوات، درک می‌کند. 🐦 قرقی دارد درختان و سایر موانع پیرامونش را می‌بیند و تصاویر آن‌ها را دریافت می‌کند، اما خفاش سایز و شکل این موانع را از طریق ادراک شنوایی، تشخیص می‌دهد. طبیعتاً حس درونی و منظر سابجکتیو در ادراک بصری، تفاوت قابل توجهی نسبت به ادراک شنوایی دارد. 🐦 بر مبنای دیدگاه ، آن‌چه در () خفاش و قرقی می‌بینیم، تفاوت چندانی با هم ندارند و کارکردها تقریباً یکسانند. اما و تجربه درونی آن‌ها قاعدتاً تفاوتی اساسی با هم دارند. 🐦 امروزه ما در و ، جنبه‌های مختلفی از سیستم ادراک حسی خفاش را می‌شناسیم و جزئیات فرکانس‌های صوتی و سیستم ارسال و دریافت پالس‌ها و نواحی فعال مغز او در این مواقع را می‌توانیم تشریح کنیم. ولی تمام این یافته‌ها – هرچقدر هم که پیشرفت کنند – همچنان از دستیابی به منظر اول‌شخص و حس درونی خفاش در هنگام ادراک محیط، ناتوان است؛ بلکه آن تجربه پدیداری، ورای دسترسی مفهومی و کارکردهای شناختی است. 🐦 مدل‌های محاسباتی در تولید و ساخت نیز با همین رویکرد کاردکردگرایانه، حداکثر تا تمایزگذاری‌ها و شبیه‌سازی‌های رفتاری پیش می‌روند و از ادراک و بازسازی آگاهی پدیداری باز می‌مانند. @PhilMind
⏰ این پرسش مکرر مطرح می‌شود که در ، بحثی متناظر با مفهوم آگاهی () وجود دارد و آیا از این مفهوم در استدلال‌های مربوط به چیستی نفس، استفاده شده است؟ ⏰ مفهوم (و به ویژه : Phenomenal Consciousness) در معاصر، به تجربیات درونی ارجاع می‌دهد؛ یعنی به همان کیفیات سابجکتیو که بصورت مثلا غم و شادی و خشم و درد و لذت و ... تجربه می‌شوند. آگاهی بدین معنا چالش اصلی و مسئله دشوار معاصر قلمداد می‌شود و انواع تئوری‌ها به منظور تبیین فیزیکی آن ارائه و مخدوش شده است. ⏰ در فلسفه اسلامی اما عمده تمرکزها و استدلال‌ها پیرامون ، بر محور مفهوم علم و بعضاً می‌چرخد. ادراک حسی هم از جنبه اطلاع مفهومی از محتوا و نه از جنبه آن. مثلا ادراک بصری دریا (یا تصویر هر ابژه عظیم الابعاد) از این جهت مورد بحث قرار می‌گیرد که آیا دریافت آن صرفا توسط چشم و مغز امکان‌پذیر است یا نه. استدلالی که بر ابعاد محتوای ادراک حسی و مشخصه‌های اطلاعاتی آن تکیه دارد و نه بر کیفیت پدیداری (مثلا لذت یا ترس) حاصل از ادراک آن. یا مثلاً استدلال‌هایی که بر تجرد علم تکیه می‌کنند، عمدتا بر امکان یا عدم امکان تحقق محتوای علم در مغز یا هر پایگاه فیزیکی دیگر تمرکز دارند. ⏰ این قبیل استدلال‌ها در واقع محتوای التفاتی را برجسته می‌کنند. - که نزدیکترین آن‌ها به مفهوم علم، حالاتی مانند تفکر و باور در فلسفه ذهن هستند - البته جزو مسائل دشوار فیزیکالیستی بحساب می‌آیند و برخی فیلسوفان معاصر، طبیعی‌سازی () را در کنار طبیعی‌سازی ، دو مسئله اصلی فیزیکالیسم می‌دانند. ولی به هرحال مسئله آگاهی پدیداری از مسئله حیث التفاتی جداست و آن‌چه در ادبیات معاصر با توافقی گسترده به عنوان مسئله محوری تلقی شده و موضوع انواع استدلال‌ها درباره ماهیت ذهن قرار گرفته، همین مسئله آگاهی و کیفیات پدیداری‌ست. (بازنمودگرایان سعی می‌کنند آگاهی پدیداری را به حیث التفاتی تقلیل بدهند و از این طریق، راه حلی برای آگاهی ارائه دهند) ⏰ آن‌چه در نظر فیلسوفان مسلمان اما - از فارابی و گرفته تا - مهم می‌نمود، علم به معنای حیث التفاتی بود و اساسا آگاهی پدیداری در مباحث ایشان پیرامون نفس، جایگاه خاصی نداشته است. اینان حتی در شمارش نیز از مراتب مادون (قوای حاسه) گرفته تا قوه عاقله، جایگاهی برای قوای متناظر با تجربه در نظر نگرفته‌اند. این‌که استدلال‌های سنتی فیلسوفان مسلمان در باب تجرد نفس تا چه اندازه می‌تواند صائب و نافذ باشد، بحثی مجزا و مفصل می‌طلبد. ولی در هر حال باید توجه داشت که موضوع بحث در این قبیل استدلال‌ها عمدتا حیث التفاتی‌ست و نه تجربه پدیداری. ⏰ سنت فلسفی اسکولاستیک در جهان غرب نیز به تبع رویکرد فوق، بر ماهیت علم و ادراک تکیه کرده‌ و حتی هم برای استدلال به نفع ذهن غیر فیزیکی، انواع تفکر را محور بحث و استدلال قرار داده است. شیفت مباحث از محتوای التفاتی/بازنمودی به کیفیت پدیداری، تا حد زیادی متأثر از یافته‌های جدید در نیمه دوم قرن بیستم و تاکیدات مختلف بر هیجانات و احساسات و ... بود که مسئله‌ای متفاوت از تبیین محتوای اطلاعاتی را پیش می‌کشید. ⏰ هرچند این شیفت مهم توجهات هنوز در اتفاق نیفتاده و عمده مهندسان AI به تبع تورینگ و چشم‌اندازهای اواسط قرن بیستم، همچنان بدنبال تولید یا روبات‌های بدن‌مند هستند. بماند که در همین هدف نیز به و تمایزناپذیری رفتاری و کارکردی اکتفا می‌کنند. رویکردهای نوین درباره ساخت به تازگی از زیر آوار التفات‌گرایی در هوش مصنوعی سر برآورده‌اند؛ البته اگر همین‌ها نیز از آفات مدل‌سازی‌های بازنمودگرا در امان بمانند. @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ مایکل گرازیانو - استاد و روانشناسی دانشگاه پرینستون - در این گفتگو از دیدگاه دفاع می‌کند👆 ❇️ طبق نظر حذف‌گرایان ( و گرازیانو و ...)، اساسا تجربه پدیداری وجود واقعی ندارد و توهمی بیش نیست. آن‌چه واقعا بعنوان آگاهی وجود دارد، همین جنبه‌های اطلاعاتی و کارکردی است؛ یعنی دریافت و و خروجی‌های زبانی و رفتاری مرتبط با آن. لذا بحث درباره جنبه سابجکتیو و تجربه درونی را باید کنار گذاشت. ❇️ از این منظر هم دارای آگاهی‌ست و می‌توان بزودی به آپلودکردن و انسان‌ها در کامپیوتر هم رسید. نه بدین معنا که روبات‌ها و کامپیوترها دارند یا خواهند داشت؛ بلکه بدین معنا که خود ما هم چنین چیزی نداریم و آگاهی () را باید در حد مطلع بودن () فروکاست؛ در حد پردازش اطلاعات و دسترسی‌پذیری و گزارش‌پذیری و هدایت رفتار و ...؛ به بیان گرازیانو، در حد توجه و توصیفات این توجه. ❇️ دیدگاه حذف‌گرایی البته اقبال چندانی در میان فیلسوفان ندارد؛ چراکه مبتنی بر انکار امر شهودی و همگانی‌ست. ضمن اینکه توهمی‌بودن پدیده سابجکتیو، بسیار چالش برانگیز می‌نماید. توهم در مورد ادراک امر آبجکتیو از لحاظ مثلا تطبیق محتوای ادراک با دنیای خارج، سنجیده می‌شود. اما توهم بمعنای عدم تطابق محتوای تجربه درونی با جهان سابجکتیو عجیب است. و اینکه آیا توهم مختلف، خودش یک حالت ذهنی پدیداری نیست؟ @PhilMind
📜پیش‌همایش بین‌المللی فلسفهٔ ذهن 📣 با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی، انجمن مغز و فلسفهٔ ذهن برگزار می‌کند 🔥مسابقهٔ ذهن: علم و فلسفه🔥 📚علاقه‌مندان لازم است آثار خود را در وبسایت ویرگول بارگذاری کرده و سپس فرم درخواست شرکت در مسابقه را پر‌ کنند. آثار پس از بررسی اولیه توسط «انتشارات مغز و فلسفه ذهن»، در آدرس blog.mindphilosa.ir منتشر شده و در مسابقه شرکت داده می‌شوند. 🔶اطلاعات تکمیلی دربارهٔ نحوهٔ شرکت در مسابقه به‌زودی در کانال انجمن اعلام خواهد شد. محدودیتی در تعداد و انواع آثار ارسالی وجود ندارد. @Mindphilosa (تلگرام)
📣 پیش همایش بین المللی فلسفه ذهن 🔔 با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی، انجمن مغز و فلسفه ذهن دانشگاه علوم‌پزشکی شهید بهشتی برگزار می‌کند: 🔥مدرسه تابستانه فلسفه ذهن ۱۴۰۲ 💥این رویداد با تدریس اساتید شناخته شدهٔ این حوزه امسال به مدت ۴ روز از ۳۰ مرداد تا ۲ شهریور در دانشگاه علوم‌پزشکی شهید بهشتی برگزار می‌شود. ⭐️ مبلغ ثبت‌نام: ۱۰۰ هزار تومان 🌕 به دلیل محدودیت در تعداد، جهت ثبت نام در رویداد لازم است که علاقه‌مندان از طریق فرم زیر اطلاعات خود را جهت بررسی ارسال نمایند: https://forms.gle/p5uQZ1nt5vDQVjG67 ✅ اطلاع‌رسانی‌های بیشتر از طریق کانال‌های اطلاع رسانی ستاد علوم شناختی، سایت و کانال فلسفه ذهن، و انجمن مغز و فلسفه ذهن انجام خواهد شد. www.cogc.ir @PhilMind / www.philmind.ir @Mindphilosa / www.mindphilosa.ir
4_5904316920772956400_1_1.mp3
22.05M
🔖 صوت جلسه آشنایی با فلسفهٔ 👆👆 🎙 دکتر مهدی همازاده ⏰ زمان: سه‌شنبه، ۲۳ خرداد ۱۴۰۲ 📍 مکان: قم، دانشگاه ادیان و مذاهب 📌 «انجمن علمی دانشجویی فلسفه دانشگاه ادیان‌ومذاهب» با همکاری «انجمن علمی فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه تهران» و «انجمن علمی فلسفه دانشگاه اصفهان» @PhilMind
📌 در ادبیات معمولاً دو ویژگی اصلی برای تمایز میان حالات ذهنی و حالات بدنی ذکر می‌شود: و . حیث التفاتی بمعنای درباره‌گی (aboutness) است. یعنی برخی از حالات ذهنی درباره چیزی هستند؛ مثلاً این عبارت را در نظر بگیرید: «علی باور دارد که آسمان آبی است». عبارت «آسمان آبی است» یک گزاره است. باور هم یک حالت ذهنی و معطوف به این گزاره است (یا به این گزاره التفات دارد). 📌 برنتانو شاید اوّلین فیلسوفی باشد که معتقد است آن‌چه میان حالات ذهنی و حالات بدنی افتراق می‌دهد، همین خصوصیت درباره‌گی یا حیث التفاتی حالات ذهنی است (Brentano,1874, Psychology from an Empirical Standpoint, p.8). برنتانو واژه “Intentional inexistence” را استفاده مي‌كند؛ يعني فرد می‌تواند باور به چیزی داشته باشد که وجود ندارد یا درباره چیزهایی فکر کند که وجود ندارند. به ‌عبارت‌ دیگر باورهای ما می‌توانند درباره گزاره‌هایی باشند که کاذب باشند. بدین دلیل برنتانو ویژگی التفاتی بودن حالات ذهنی را مشخصه ذهن می‌داند. 📌 بدنبال برنتانو، برخی فیلسوفان ذهن مانند تیم کرین (representational) حالات ذهنی را همان التفاتی‌بودن در نظر می‌گیرند (Crane, 2001, Elements of Mind, Ch.1). حالات ذهنی وقتی معطوف به چیزی باشند، در واقع آن چیز را بازنمایی می‌کنند. بازنمایی یعنی حکایت از چیزی کردن یا نمایش دادن چیزی. مثلاً باور به این جمله را در نظر بگیرید: «ارسطو مبدع منطق بود». اگر ارسطو مبدع بوده باشد، پس این جمله صادق است و بازنمایی‌کننده واقعیتی در جهان. و اگر این جمله غلط باشد، پس واقعیت را درست بازنمایی نمی‌کند. 📌 با این‌حال به نظر برخی فیلسوفان - برخلاف تعمیم برنتانو - تمام حالات ذهنی خصوصیت التفاتی ندارند. از دید ایشان احساسات و عواطف، ویژگی دیگری دارند که مشخصه این حالات است که همان کوالیاست: سابجکتیو یک حالت ذهنی که هرکسی بی‌واسطه و مستقیم، این کیفیت حالات ذهنی را تجربه می‌کند. 📌 اما فیلسوفان طرفدار (repesentationalism) قائل به تعمیم حیث التفاتی به تمام حالات ذهنی (از جمله شامل احساسات و عواطف و ...) هستند. به نظر این دسته از فیلسوفان ذهن، حالات پدیداری نیز یک ویژگی از جهان خارج یا از بدن ما را بازنمایی می‌کنند. مثلاً در ادراک شنوایی موسیقی مرغ سحر، یکسری ویژگی‌های فیزیکی از جنس امواج صوتی در محیط برای ما بازنمایی می‌شود و احساس خاص سابجکتیو که از شنیدن این موسیقی برای ما پدیدار می‌شود، در واقع ویژگی بازنمایی کنندۀ همان ویژگی‌های فیزیکی صوتی است. یا کوالیای درد زانو مثلاً همان ویژگی بازنمایی کنندۀ آسیب بافتی در زانوی من است. 📌 درواقع بازنمودگرایان، آگاهی پدیداری یا کوالیا را به حیث التفاتی تحویل می‌برند و تمام حالات ذهنی را حالاتی التفاتی می‌دانند که چیزی را بازنمایی می‌کنند. در نتیجه به نظر ایشان، حل مسئله حیث التفاتی (به هر طریق)، به حل آگاهی نیز خواهد انجامید. @PhilMind