📣 اطلاعیهی دوم: فهرست جمعی استادان
💎 جامعه علوم اعصاب علامه حلی (HNS) برگزار میکند؛
🔰 دومین کنگره علوم اعصاب علامه حلی تهران
📌 زمان: ۱۸ ام و ۱۹ ام مرداد ماه ۱۴۰۳
📌 نوع رویداد: حضوری
📤 برای حضور یا ارسال مقاله، به پایگاه اینترنتی رویداد مراجعه کنید.
🔗 https://neuro.helli.ir
#HNC2024
#HelliNeuroscienceSociety #HNS
انسان معلق در فضا
💠 #افلاطون در فایدون ادعا کرده است که نفس از بدن جدا است. نظر #ارسطو در اینباره چندان روشن نیست؛ از آنجا که وی نفس را کمال بدن یا صورت بدن معرفی کرده است، میتوان چنین برداشت کرد که گویا وجود نفس صرفاً برای اصلاح بدن است و از این روی بدن بخشی از ذات نفس (یعنی آنچه نفس را نفس میکند و نفس نمیتواند بدون آن باشد) است.
💠 اما #ابن_سینا با استفاده از آزمایش فکریِ #انسان_معلق ادعای دیگری را مطرح کرد: اگر چه نفس میتواند به بدن بپیوندد، ولی این امر ضروری نیست. این استدلال غالباً نوعی پیشدستی بر استدلال معروف دکارت در تأمل ششم (در کتاب تأملات در فلسفه اولی) برای تمایز نفس و بدن تلقی میشود. دکارت نیز در تأمل ششم با آزمایش فکریِ تصور کردن خود (یا نفس یا ذهن) بدون بدن، حکم به تمایز نفس از بدن کرده است.
💠 تصور کن که خدا به یک مرتبه تو را به طور کامل و معلق در فضا آفریده است. تو هیچ چیزی را نمیبینی و هیچ یک از اعضایت در تماس با یکدیگر نیستند. بدنت خودت را نمیبینی یا حس نمیکنی. همچنین فرض کن که هوای اطراف پوستت را نیز حس نمیکنی. در این حالتِ معلق و عجیب، با این که تو هیچ گونه هوشیاری نسبت به بدنت نداری، اما میتوانی مطمئن باشی که وجود داری. تو نه تنها میدانی که وجود داری، حتی بدون فکر کردن به این که مکانی را اشغال کردهای ذات خودت را درک میکنی. از آنجا که بدون اندیشیدن به خودت به مثابۀ امری مکانمند یا بدنمند میتوانی ذات خود را درک بکنی، ذات تو (و لذا نفس تو) غیرمادی و در نتیجه از بدن مادیِ تو متمایز است.
💠 طبیعیترین پاسخ به استدلال انسان معلق این است که در این استدلال از مقدمهای معرفتشناختی (دربارۀ آنچه انسان معلق دربارۀ خودش میداند یا نسبت به آن هوشیار است) نتیجهای متافیزیکی (دربارۀ ذات انسان معلق و غیرمادی بودن نفس او) گرفته شده است.
به این مثال توجه کنید: من میتوانم بدانم که سرما خوردهام بدون آن که بدانم این یک ویروس است؛ در نتیجه میتوانم تصور کنم که در جهانی که ویروس وجود ندارد سرما خوردهام. ولی در واقع تصور من اشتباه است، زیرا من همۀ واقعیتهای مربوط را نمیشناسم. به همین ترتیب، ممکن است نفس در واقع امری بدنی باشد، ولی هوشیاریِ انسان معلق دربارۀ نفس این واقعیت را درنمییابد.
💠 در مورد پاسخی که علیالقاعده #بوعلی به این اشکال خواهد داد، در پستهای آینده خواهیم نوشت.
ادامه دارد ...
🖋احمد لهراسبی
📚Philosophy of Mind; 50 Puzzle, Paradoxes, and Thought Experiments
📚#معرفی_کتاب
📕 «آیا ما نفس داریم»؟ اثر اریک اولسون و آرون سگال توسط راتلج در سال 2023 به چاپ رسیده است.
این کتاب از جمله مناظرههایی است که راتلج ذیل مجموعه مناظرههای کوچک دربارۀ پرسشهای بزرگ منتشر کرده است.
📗بحث با این استدلال اولسون شروع میشود که بهترین تبیین برای وابستگی حیات ذهنی ما به شرایط مغزمان، این است که حیات ذهنی ما فعالیتهایی فیزیکی در مغز و نه فعالیتهایی غیر فیزیکی در نفس ماست.
📘سگال ایراد میگیرد که این دیدگاه با دو واقعیت بدیهی و مهم دربارۀ خودمان ناسازگار است. نخست: فقط یکی از تو وجود دارد و نه تریلیونها موجودِ تقریباً اینهمان که اینک در حال اندیشیدن به همان اندیشههای تو باشند؛
دوم: ما بیشتر از یک لحظه وجود داریم و آگاه باقی میمانیم.
او ادعا میکند که این دو واقعیت، پیشفرض احکام اخلاقی ما هستند، و لازمۀ این واقعیتها آنست که ما غیر مادی باشیم.
📙اولسون اعتراف میکند که نقدهای مذکور، پاسخی غیر قابل مناقشه ندارند، ولی در این امر تردید دارد که غیرمادی تلقیکردن انسان کمکی بکند.
📓در این مناظره هم استدلالهای سنتی و هم استدلالهای جدید مورد بحث قرار گرفته و سؤالات مهمی نیز مطرح میشود که کمتر دربارۀ آنها گفتگو شده است، مانند اینکه:
آیا در تجربۀ عادی، ما مادی به نظر میرسیم؟
آیا باید مادهانگاری دیدگاه پیشفرض تلقی شود؟
آیا استدلال احتمالاتی خوبی به سود مادهانگاری وجود دارد؟
📒کتاب بنحوی شیوا نوشته شده است و فقط از تعدادی اندک اصطلاحات فنی استفاده میکند که تمامی آنها را نیز در واژهنامه توضیح میدهد.
@PhilMind
#پساانسانگروی و #آگاهی
⛵️ یکی از پیامدهای پیشرفت علم حیات (the science of life) این بود که خصائصی که پیشتر مختص گونۀ انسانی شمرده میشد، به دیگر اشیا و گونهها نیز نسبت داده شد، که از جملۀ مهمترین آنها، آگاهی است. از این گرایش، میتوان با تعبیر «رهاسازی آگاهی» یاد کرد. در قرن بیستم برخی حیوانات را داری کارکردهای سطح بالای ذهنی دانستند و سپس بحثهایی در مورد تحقق آگاهی در یک حامل مصنوعی و امکان حضور آگاهی در گیاهان مطرح شد. یک پیامد طبیعی این فرایند، ظهور تقریر جدیدی از #همه_روان_دار_انگاری بود. اکنون فضا باز شده بود که به بسیاری از اشیا آگاهی نسبت داده شود.
⛵️ پساانسانگروی از این ایده بهره گرفت تا ایدۀ لزوم ترک دیدگاه انسانمحوری خود را پی بگیرد. بر این اساس، پایان نگرش به انسان به عنوان موجودی مستثنا و فوقالعاده وارد مرحلۀ تازهای شد. از این منظر، درواقع دیدگاه انسانمحورانه و نگرش انسان بهسان موجودی استثنایی، مطالعه دربارۀ برخی پدیدهها، ازجمله آگاهی را محدود و مقید ساخته بود.
⛵️ اما آیا بر این اساس، پساانسانگروی را میتوان ایدهای علمی (scientific) دانست؟ آیا واقعاً میتوان گفت غیر انسان آگاهی دارد؟ خفاش میتواند با استفاده از سامانهای راداری راه خود را پیدا کند. آیا گوزن هم این قابلیت را دارد؟ بیشتر تمایل داریم که به این پرسش پاسخ منفی دهیم، زیرا به نظرمان گوزنها نیازی به کارکرد این سامانه ندارند و این سامانه نقش بقایی برای آنها ایفا نمیکند، آنسان که برای خفاشها میکند. به همین وزان، چرا باید خصیصهای مانند آگاهی را، که از دید ناظر بیرونی پنهان است و نمیدانیم چگونه خود را در رفتار یک موجود نشان میدهد، به موجودی غیر از انسان نسبت داد؟ اگر خفاشها به میزانی باهوش بودند که بتوانند خصائص خود را به موجودات دیگر هم نسبت دهند، اما آنقدر باهوش نبودند که بتوانند درک کنند که چرا خودشان نیازمند این سامانۀ راداری هستند، آنگاه ممکن بود فکر کنند که انسانها هم این توانایی را دارند، که بهوضوح اشتباه است. بنابراین آگاهی میتواند خصیصهای مختص گونۀ انسانی باشد و بر این اساس، پساانسانگروی تعمیم و توسعۀ ناموجهی را مطرح میکند.
⛵️ ممکن است به دلایل دیگری، مثلاً اخلاقی، با ایدۀ استثنایی بودن و تافتۀ جدابافته بودن انسان همراه نباشیم، اما از منظری کاملاً علمی نمیتوانیم این ایده را انکار کنیم. واقعاً ممکن است حیوانات دیگر آگاهی نداشته باشند. تا زمانی که کارکرد آگاهی نامعلوم و تعریفناشده است، دلیلی علمی برای اسناد آن به دیگر موجودات در دست نیست. بنابراین همچنان ممکن است تفاوتی بنیادین میان انسان و دیگر موجودات جهان وجود داشته باشد. پساانسانگروی بنابراین مستلزم گونهای #جاندارانگاری #animism است.
🖋️رضا درگاهیفر
📗 Merzlyakov, S.S. Posthumanism vs. Transhumanism: From the “End of Exceptionalism” to “Technological Humanism”. Her. Russ. Acad. Sci. 92 (Suppl 6), S475–S482 (2022).
@PhilMind
#هوش_مصنوعی و درک واقعیت به شیوهای ناانسانی (1)
🔆 نویسندگان کتاب عصر هوش مصنوعی و آینده انسان پرسیدهاند: آیا هوش مصنوعی به بخشهایی از واقعیت پی میبرد که انسان از درک آن عاجز است؟ پاسخ ترجیحی آنها به این پرسش مثبت است؛ یعنی هوش مصنوعی، که یادگیرنده است و نوآور، به شیوۀ خودش مسائل را حل میکند. برای نمونه، برنامۀ شطرنج آلفازیرو در اواخر سال 2017 برنامۀ استاکفیش را، که نیرومندترین برنامه تا آن زمان بود، شکست داد. قدرت آلفازیرو به خاطر وسعت و سرعت پردازشش نبود؛ آفازیرو هیچ ترکیب یا راهبردی را از انسان وام نگرفته بود و به روش ویژهای رسیده بود که تمامًا نتیجۀ یادگیری هوش مصنوعی بود. حرکتهای آلفازیرو ناب و نامعمول بودند و در بیشتر موارد انسانها اصلًا آنها را ندیده بودند. آلفازیرو راهبرد را به معنای انسانی خودش دنبال نمیکرد و منطق خودش را داشت.
🔆 نمونۀ دیگر کشف آنتیبیوتیک تازهای در 2020 بود. هوش مصنوعی ویژگیهایی را از مولکولهای آنتیبیوتیک شناسایی کرد که پیشتر برای انسانها ناشناخته بودند و در هیچیک از دستهبندیها جای نمیگرفتند. عجیبتر این بود که هوش مصنوعی توانست روابطی را میان مولکولها بیابد که نهتنها برای انسان ناشناخته بودند، که دامنۀ درک انسان را به چالش میکشیدند. نکته در این است که هوش مصنوعی تنها دادهها را سریعتر پردازش نمیکرد، بلکه جنبههایی از واقعیت را مییافت که برای انسان ناشناخته بود یا شاید انسان هرگز بدون هوش مصنوعی نمیتوانست بشناسد.
🔆 نویسندگان پس از نقل نمونهای از متن تولید شده توسط جیپیتی3، چنین نتیجه گرفتهاند که در این شیوۀ جدید، جنبههایی اساسی از واقعیت، که انسان پیشتر نمیتوانست آنها را درک کند، آشکار شدهاند. آنها معتقدند هوش مصنوعی واقعیت را کاملاً متفاوت از انسان درمییابد و به نظر میرسد عملکرد آن نوید پیشرفت به سوی ماهیت و ذات اشیا را میدهد؛ چیزی که فیلسوفان و متکلمان و دانشمندان طی هزارهها تنها تا حدی در رسیدن بدان موفق بودهاند. با پیدایش هوش مصنوعی ناگزیریم با جنبههایی از واقعیت روبهرو شویم که پیشتر نمیشناختیم یا شاید هرگز هم کاملًا نشناسیم. وقتی هوش مصنوعی مدلی را میآموزد و به کار میگیرد که هیچ انسانی نمیتواند آن را بیابد یا بفهمد، آیا ما به سوی دانش پیش میرویم یا از آن دور میشویم؟ تا کنون فناوری روشهای پیشین ما را در توضیح و به نظم در آوردن جهان زیر سؤال نبرده بود.
🔆 بنابراین هستۀ دگرگونی مورد انتظار توسط هوش مصنوعی، فلسفی است؛ اینکه ما انسانها چگونه واقعیت را میبینیم و نقش خود را در آن چه میدانیم. هوش مصنوعی را خواه ابزار بینگاریم، یا شریک یا رقیب، تجربۀ ما را در مقام موجودات خردمند تغییر خواهد داد و رابطۀ ما را با واقعیت برای همیشه دگرگون خواهد ساخت. هوش مصنوعی جایگرین درک انسان از واقعیت و درک انسان از خودش خواهد شد. حال این پرسش دکارتی مطرح است که وقتی هوش مصنوعی «میاندیشد» یا کاری شبیه اندیشیدن انجام میدهد، ما چه خواهیم بود؟
📗 اریک اشمیت، هنری کیسینجر و دانیل هوتنلاکر، عصر هوش مصنوعی و آیندۀ انسان، ترجمۀ پوریا هامونی، سروش، 1402.
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
15.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️اینکه علم #فیزیک برای تبیین هویات و رویدادهای سطح بنیادین ذرات بکار گرفته میشود، و اینکه علم #شیمی برای تبیین سطح مولکولی کاربرد دارد، و اینکه علم #زیست_شناسی در سطح سلولی جواب میدهد، برخی دانشمندان و فیلسوفان را واداشته تا درباره #علم_آگاهی بیندیشند و اینکه آیا #نوروساینس میتواند به علمی تجربی برای تبیین تجربههای آگاهانه منجر شود؟
♦️البته فرمولیزهکردن فاکتورهای تاثیرگذار در پدیده آگاهی و ارائه دانشی شبیه سایر علوم تجربی در سطح ذهن، بسیار دشوار بنظر میرسد. چراکه #علوم_اعصاب در یافتن ساختار و کارکرد نواحی مختلف مغز خلاصه میشود و دانش ما را نسبت به ساختار شبکه نورونی و همبستههای عصبی کارکردهای ذهنی افزایش میدهد.
♦️اما همانطور که #چالمرز توضیح میدهد، این یک خلاء متدولوژیک در نوروساینس بشمار میرود که اساسا به تبیین آگاهی نمیانجامد. کشف ساختارها و کارکردهای مغز از آنجا که تمام قابلیت علم تجربی است (که از منظر سومشخص و آبجکتیو به مطالعه سوژه میپردازد)، در نهایت #شکاف_تبیینی آگاهی را (که پدیدهای اولشخص و سابجکتیو است) باقی میگذارد.
♦️در نتیجه بنظر میرسد تغییر روششناسی نوروساینس برای تبیین آگاهی بدلیل محدوده قابلیت علم تجربی ممکن نیست، اما آیا دستیابی به برخی اصول تبیینی هم از این طریق امکان ندارد؟ و آیا افزودن برخی اصول و فرضیههای فلسفی به یافتههای آزمایشگاهی نمیتواند به شکلگیری چارچوبی برای علم آگاهی بینجامد؟
اینها پرسشهایی اساسی است که علوم مختلف از #کوانتوم تا بیولوژی و نوروساینس را با #فلسفه_ذهن درگیر میکند.
@PhilMind
💥 ابهام در چگونگی ظهوریافتن (#emergence) آگاهی از تجمیع ذرات ناآگاه، برخی را به سمت این دیدگاه کشانید که #آگاهی در همان ذرات بنیادین وجود دارد (#panpsychism) و قرار نیست از ترکیب پیچیده مجموعهای از ذرات ناآگاه، یکمرتبه پدید آید (#پنسایکیزم)
💥نسخهای از پنسایکیزم که #تجربه_پدیداری را ساختهشده و تشکیلیافته از تجمیع حقایق خُرد پدیداری میداند، آگاهی را بعنوان یک عنصر بنیادین در خردترین سطح جهان در نظر میگیرد که در تمامی موجودات بنحوی وجود دارد. این نسخه مذکور البته با مشکلی جدی به نام #مسئله_ترکیب (combination problem) مواجه است: چگونه تعدادی تجربه جداگانه میتوانند ترکیب شده و منجر به یک تجربه واحد متمایز شود؟ فاعلیتهای چندگانهای که در چند حقیقت خردپدیداری وجود دارند، چگونه در فاعل واحدی (مثل یک انسان دارنده تجربه کلان پدیداری) وحدت پیدا میکند؟
💥نسخه پنسایکیزم نوظهورگرا اما #آگاهی_پدیداری انسانها و حیوانات را اساساً مستقر در سطح خرد نمیداند. بلکه طبق این دیدگاه، ارتباط و تعامل بین حقایق آگاه در سطح خرد، بنحوی علّی باعث نوظهوریافتن آگاهی در سطح کلان میشود.
💥پنسایکیستهای نوظهورگرا خود را از نوظهورگرایی صرف برتر میدانند؛ چرا که طبق دیدگاه ایشان، پدیده نوظهوریافته از سنخ همان حقیقت پایهای است و در سطح پایه، پیچیدگی آگاهی خرد موجب ظهوریافتگی آگاهی کلان پدیداری میشود. در حالی که نوظهورگرایی صرف، سطح پایه را از سنخ نوروبیولوژی در نظر میگیرد که پیچیدگیهای این سطح منجر به ظهوریافتگی آگاهی خواهد شد.
طبیعتاً سنخ آگاهی از سنخ حقایق مربوط به سطح نورونی و شیمیایی و ... کاملاً متفاوت است و تبیین اینکه چطور نوع خاصی از آرایش و پیچیدگی سطح مغز به ظهور آگاهی میانجامد، بسیار دشوار مینماید. طبق این دیدگاه اگر حقایق سطح پایه نیز از سنخ آگاهی باشند، ظهوریافتن آگاهی کلان پدیداری از پیچیدگی آن سطح پایه، مقبولتر و تبیینپذیرتر است.
💥برای مثال میتوان به دفاعیه گلن استراسون از پنسایکیزم نوظهورگرایانه اشاره کرد که برقراری رابطه بین محصول ظهوریافته و سطح تولیدکننده آن را با استفاده از مجموعه واحدی از مفاهیم به اندازه کافی همگن، امکانپذیر میداند که قرار نیست بین سطح غیر تجربهای/غیرآگاه و سطح تجربهای/آگاه پل بزند. اما بسیار دشوار است که آگاهی را برآمده و نوظهوریافته از حقایقی غیر تجربهای ترسیم کنیم. استراسون بدین ترتیب استدلال میکند که فقط با این فرض که آگاهی انسان و حیوان از اشکال اساسیتر آگاهی برآمده باشد، از پس مشکل تبیینی آن بر خواهیم آمد. (See: Strawson, G, 2006, “Realistic Materialism: Why Physicalism Entails Panpsychism”, Journal of Consciousness Studies, 13(10–11): pp. 18–20.)
@PhilMind
#هوش_مصنوعی و درک واقعیت به شیوهای ناانسانی (2)
🔆 توجه به این نکته مهم است که نتیجۀ بهکارگیری هوش مصنوعی تنها رسیدن به روشهای کارآمدتر برای انجام وظایف انسان نخواهد بود، بلکه در بسیاری موارد هوش مصنوعی راهحلها را رویکردهایی را پیشنهاد میدهد که در قالب یادگیری و ارزیابی منطقی، با منطق انسان متفاوت خواهند بود.
🔆 مثلاً اگر هوش مصنوعی برای امنیت ملی به فرمانده کل قوا توصیه کند بسیاری از شهروندان را قربانی کند یا با توجه به ارزیابیها و محاسبههای هوش مصنوعی، بعداً جان انسانهای بیشتری حفظ شود، آیا میتوان به این توصیه عمل کرد؟ آیا این قربانی کردن در منطق انسانی موجه است؟ آیا انسان همیشه از منطق هوش مصنوعی سر در خواهد آورد و آیا به موقع خواهد توانست از تصمیمهای ناخوشایند هوش مصنوعی باخبر شود و جلوی اجرایشان را بگیرد؟
🔆 هوش مصنوعی درک ما را از واقعیت بیشتر خواهد کرد؛ روشهایمان را برای ارتباط گرفتن، شبکهساختن و همرسانی اطلاعات دگرگون خواهد ساخت. هنگامی که دیگر در جستوجو و شکل دادن به واقعیت، تنها نباشیم و هوش مصنوعی را برای کمک به دریافت و اندیشۀ خود بهکار بگیریم، نقش خود را در جهان چگونه خواهیم دید؟ چگونه هوش مصنوعی را با مفاهیمی چون اختیار و ارزشمندی انسان هماهنگ خواهیم ساخت؟
🔆 هوش مصنوعی برای شناختن جهان به دو راه کهن ایمان و خرد، راه سومی افزوده است. در زمانهای که هوش مصنوعی واقعیت را پیشبینی، برآورد و شبیهسازی میکند و سپس بر اساس آن تشخیص میدهد که در زندگی ما چه مهم است و آیندۀ آن چه خواهد شد و بعد تصمیم میگیرد چه باید کرد، نقش عقل انسان تغییر خواهد کرد. انسان به میدانداری و توانایی خود خو گرفته و به عقلی که او را اشرف مخلوقات ساخته میبالد، اما هوش مصنوعی همۀ دیدگاههای او را در خواهد نوردید.
🔆 هوش مصنوعی با درکی متفاوت از درک انسان از واقعیت، میتواند یاور ارزشمندی برای انسان باشد، اما برای این همکاری انسان باید با دنیایی سازگار شود که در آن دیگر عقل، تنها و شاید آموزندهترین راه شناخت واقعیت و پیشرفتن در جهان نباشد.
🔆 شاید لایههایی که هوش مصنوعی مییابد یا به کمک هوش مصنوعی مییابیم، یکسره با آنچه تا کنون میانگاشتیم، متفاوت باشد. شاید الگوهایی را نشان دهد که ما هرگز درنیافته بودیم یا نتوانیم به مفهومشان پی ببریم. شاید آن لایهها را نتوان به زبان انسان توضیح داد. اینگونه شاید گفتههایی گنوسیان دربارۀ اینکه جوهر واقعیت فراتر از درک انسان است، دوباره معنا یابد.
📗 اریک اشمیت، هنری کیسینجر و دانیل هوتنلاکر، عصر هوش مصنوعی و آیندۀ انسان، ترجمۀ پوریا هامونی، سروش، 1402.
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
📚#معرفی_کتاب
📕"ذهن آگاه" نوشتهی دیوید چالمرز (1996) به چالشهای اساسی پیرامون #آگاهی میپردازد. تفکیک مسائل آسان و مسئلهی دشوار آگاهی اولین بار توسط وی در مقالهای با عنوان "The Conscious Mind: In Search of a Fundamental Theory" در سال 1995 مطرح شد و سپس در این کتاب بعنوان یک فصل مجزا بچاپ رسید.
📗مسائل آسان، مسائلی هستند که براحتی میتوان آنها را با روشهای #علوم_شناختی و #نوروساینس توضیح داد، مانند گزارشپذیری، تمایزگذاری، هدایت و کنترل رفتار، ... . مسئلهی سخت اما به این چالش اشاره دارد که چرا و چگونه این فرآیندها به تجربهی آگاهانه منجر میشوند.
📘این تفکیک بعنوان یک نقطه عطف در #فلسفه_ذهن و مباحث مربوط به آگاهی شناخته میشود و تأثیر زیادی بر تحقیقات و نظریههای بعدی در این حوزه گذاشته است. چالمرز سوالاتی را مطرح میکند مانند اینکه آیا آگاهی تنها یک ویژگی فرعی از فعالیتهای مغزی است یا اینکه خود یک پدیدهی مستقل و خاص است.
📙«ذهن آگاه» همچنین به بررسی نظریههای مختلف در مورد آگاهی و نحوهی تعامل آن با مغز میپردازد. چالمرز ضمن نقد و بررسی رویکردهای مختلف فلسفی و علمی در اینباره تلاش میکند یک چارچوب جامع برای فهم آگاهی ارائه دهد.
این کتاب تأثیر عمیقی بر فلسفهی ذهن و علوم شناختی گذاشته و بحثهای زیادی را در مورد ماهیت آگاهی و چگونگی تجربهی آن به راه انداخته است.
📒تاکنون دو ترجمه از این کتاب به فارسی انجام شده است: اولی توسط سیدمصطفی حسینی که انتشارات خزان در سال 1401 منتشر کرده. دومی توسط یاسر پوراسماعیل که نشر نو در سال 1402 بچاپ رسانده است.
🖋 هادی قهار
@PhilMind
Neuroscience and Consciousness, Dr. Homazadeh.m4a
47.87M
♦️سخنرانی دکتر همازاده ابیانه با موضوع «ناکارآمدی متدولوژیک #نوروساینس در تبیین #آگاهی»👆
سه شنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۳، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران
@PhilMind
📚 #معرفی_مقاله
“Toward an empathy‑based trust in human‑otheroid relations”
📘 مقالۀ "بسوی اعتمادی مبتنی بر همدلی در روابط انسان-آدِراُویدها (Otheroids)" توسط دکتر ابوطالب صفدری در سال 2024 و در مجلۀ AI & SOCIETY به چاپ رسیده است.
📗واژۀ Otheroids یک اصطلاح مجعول (ساخته شده) و مرکب از دو بخش Other و Oid است که نویسنده آن را معادل موجوداتی درنظر میگیرد که در عین غیر انسانی بودن، ویژگیهای ارتباطیای دارند که میتوانند اعتماد را تقویت کنند. بر این اساس نویسنده استدلال میکند که برای انسانها امکان توسعه اعتماد به رباتها و سیستمهای هوش مصنوعی وجود دارد. این اعتماد صرفاً مبتنی بر قابلیت اطمینان نیست، بلکه بر یک رابطه همدلانه استوار است که از تعامل هماهنگ ناشی میشود.
📕نویسنده با بررسی و رد استدلالهای مخالف امکان اعتماد به اتوماتا (Automata) آغاز میشود. این استدلالها مبتنی بر فرضیاتی هستند از جمله: 1) اعتماد، مستلزم توانشهای عامل مانند اراده آزاد و مسئولیت اخلاقی است که اتوماتا فاقد آن هستند. 2) اعتماد، با احساس خیانت هنگام نقض مشخص میشود، که در تعاملات انسان و اتوماتا وجود ندارد. 3) اعتماد به اتوماتا مضر است، زیرا میتواند منجر به فرار خلقکنندگان اتوماتا از مسئولیت اخلاقی شود.
📒نویسنده با ارائه شواهدی دربارۀ اینکه "انسانها روابط همدلانه با اتوماتا ایجاد میکنند"، این استدلالها را به چالش میکشد و تمایز بین انسان و ماشین را محو میکند و پیشنهاد میکند که همدلی، پایه و اساس اعتماد به آدِراُویدها را تشکیل میدهد و این همدلی مبتنی بر یک حلقه تعامل هماهنگ است که با پیشبینی متقابل و افق وسیعی از امکانات مشخص میشود.
📓این تعامل هماهنگ منجر به خودِ غیرِمتمرکز (de-centered self) میشود و آنگاه سوژه انسانی دیگر کنترل کاملی بر تعامل ندارد. این عدم تمرکز، باعث احساس آسیبپذیری میشود که شرط لازم برای اعتماد است.
از طریق تکرار تعاملات هماهنگ، تاریخچهای از تعامل، ساخته میشود که اعتماد به آدِراُوید را تقویت میکند. این تاریخچه صرفاً مجموعهای از اطلاعات نیست، بلکه یک تجربه اجتماعی غنی و پیچیده است که نمیتوان آن را در یک محیط آزمایشگاهی تکرار کرد.
📘مقاله همچنین با توضیح اینکه چرا نقض اعتماد در روابط انسان و آدِراُویدها منجر به ناامیدی میشود و نه خیانت، به چالش پدیدارشناختی پاسخ میدهد.
هنگامی که نقض، رخ میدهد، آدِراُوید، دیگر به عنوان "دیگری" درک نمیشود، بلکه به عنوان یک مصنوع تکنولوژیکی صرف درک میشود که منجر به ناامیدی میشود.
📕در نهایت، این مقاله استدلال میکند که تشخیص واقعیت همدلی و اعتماد به آدِراُویدها برای مدیریت ادغام آنها در جامعه، حیاتی است. نادیده گرفتن این واقعیت مانند اجازه ورود یک اسب تروا به میان ما خواهد بود، زیرا آدِراُویدها همچنان به رشد نفوذ خود ادامه میدهند، در حالی که ما برای پیامدهای اخلاقی و اجتماعی آن آماده نیستیم.
نتیجه اینکه اعتماد آدِراُویدها نه تنها ممکن، بلکه مطلوب نیز هست. با درک پویایی اعتماد مبتنی بر همدلی، میتوانیم جنبههای مثبت روابط انسان و آدِراُویدها را پرورش دهیم و در عین حال پاسخگویی اخلاقی را تضمین کنیم.
🖋هادی قهار
@PhilMind
#تراانسانگروی
☄️ تراانسانگروی جنبشی سیاسی و اخلاقی است که تقویت و قدرتمندتر شدن حیات فیزیکی، روانی و اجتماعی انسان را با استفاده از فناوریهای نوین و آینده دنبال میکند. تراانسانگرایان معتقدند باید مجاز شمرد که انسانها با استفاده از فناوری، کارکردهای شناختی و بدنی خود را تقویت کنند تا بتوانند تواناییها و ظرفیتهای خود را از محدودۀ زیستی موجود فراتر برند. این تقویت ممکن است از راههای گوناگونی حاصل شود؛ از اعضای مصنوعی (prosthetics) و قطعات کاشته در بدن (implant) گرفته تا بارگذاری ذهنی (mental uploading).
☄️ تراانسانگرا کسی است که معتقد و حامی ایدۀ تراانسانگروی است، بنابراین تراانسانگروی نوعی ایدئولوژی است، اما تراانسان، انسانی است که به میزان کافی تغییرات فناورانه کرده است که دیگر نمیتوان بهسادگی او را انسان متعارف و معمولی دانست (مثلًا عمر طولانیتری یافته است، تواناییهای شناختیاش تقویت شده است یا اعضایی مصنوعی در بدنش کار گذاشته شده است)، اما هنوز در شناخت و وضعیت زیستشناختی ذاتی، به میزان کافی انسان است و فردی از نوع انسان شمرده میشود. تراانسانگرایان از علامت H+ برای اشاره به موضع تراانسانگروی استفاده میکنند، که به تقویت و بهسازی انسان اشاره دارد. البته به نظر میرسد هنوز تراانسانی تحقق خارجی نیافته است.
☄️ تراانسانگروی مشتمل بر مجموعهای از ارزشهاست، که در قلب آنها ارزش تجربۀ حسی است، که تعامل پدیداری شخصی (subjective phenomenal interaction) با جهان است، اعم از تجاربی که خودشان غایت شمرده میشوند، و تجاربی که ارزش طریقی و واسطهای دارند. برخی (مانند لذتگرایان) تجاربی مانند لذت، شادمانی و رضایتمندی را غایی، و تجاربی مانند علم، معرفت و خردمندی را واسطهای میدانند و برخی برعکس. در هر حال تراانسانگرایان بر این نکته تأکید دارند که تجربۀ انسانی مقید به ظرفیتی است که انسان برای تجربه کردن دارد، و این ظرفیت مقید به شرایط ارگانیزم فیزیکی انسانی است. انسان میتواند و حق دارد که با تغییر محدودیتهای فیزیکی، زیستی و شناختی خود، به ظرفیتهایی فراتر برای تجربه کردن برسد. برای این کار باید از فناوریهای نوین بهره برد. محدودیت کنونی محصول طبیعت و فرایند فرگشت است، اما انسان امروزین به انتظار فرگشت نمینشیند. تراانسانگرا معتقد به پیشرفت و تغییر است، اما فقط آن را گریزناپذیر نمیداند و تنها با فعالیتهای روشنفکرانه و عقلانی آن را دنبال نمیکند.
☄️ برخی مسائل مورد بحث در مورد تراانسانگروی از این قرارند: آیا فناوری خاصی را میتوان بهمثابه درمان یا تقویت در نظر گرفت؟ آیا مخاطرۀ تغییراتی که در انسان ایجاد میشود، بیش از مزایای آن است یا نیست؟ آیا اهداف مشخص تراانسانگروی اصلاً ممکن و دستیافتنیاند؟ کدام تغییرات بر وضعیت اخلاقی یا وجودشناسانۀ انسانهایی که دستخوش آنها میشوند، اثر مینهند؟
📒Hopkins P. D. (2012) “Transhumanism”, in: Chadwick, Ruth (ed.) (2012). Encyclopedia of Applied Ethics (2nd Edition).
📔https://plato.stanford.edu/entries/life/
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind