eitaa logo
اندیشه های قرآنی
640 دنبال‌کننده
152 عکس
238 ویدیو
47 فایل
﷽ُ بخوان قرآن که دل آرام گیرد آیدی جهت ارتباط @Golyari
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 پيرمردي‌ صادق‌ القول‌ ميگفت‌: پس‌ از انقلاب‌ مشروطيّت‌ كه‌ سربازهاي‌ محمّد ولي‌خان‌ سپهسالار وارد طهران‌ شدند، خود به‌ چشم‌ خود ديدم‌ كه‌: روزي‌ در نواحي‌ قنات‌ آباد، دو نفر از آنها اسب‌ سوار شاكي‌ السّلاح‌ بطوريكه‌ قطارهاي‌ فشنگ‌ را مرتّباً در روي‌ سينۀ‌ خود بسته‌ بودند، از وسط‌ خيابان‌ به‌ طرف‌ غرب‌ يعني‌ به‌ سمت‌ امامزاده‌ حسن‌ ميگذشتند. و يكي‌ از آنها چپقي‌ بلند در دست‌ داشت‌ و مشغول‌ كشيدن‌ بود. در كنار ديوار خيابان‌ درويشي‌ فقير كه‌ سر خود را تازه‌ با تيغ‌ تراشيده‌ بود نشسته‌ و سر به‌ روي‌ زانوهاي‌ خود گذارده‌، و به‌ حال‌ خود مشغول‌ بود. همينكه‌ اين‌ دو نفر تفنگچي‌ از آنجا عبور ميكردند و چشمشان‌ به‌ اين‌ مرد سرتراشيده‌ افتاد، آن‌ مرد چپق‌ بدست‌ به‌ سمت‌ او آمد و از روي‌ اسب‌ خود خم‌ شد و آتش‌ چپق‌ خود را روي‌ سر او خالي‌ كرد و رفت‌. درويش‌ سر خود را از روي‌ زانو برداشته‌ و نظري‌ كرد و گفت‌: اين‌ كَدو صاحب‌ دارد. هنوز يك‌ ميدان‌ به‌ جلو نرفته‌ بودند و به‌ امامزاده‌ حسن‌ نرسيده‌ بودند كه‌ من‌ چون‌ در راه‌ خود بدانجا رسيدم‌ ديدم‌ جماعتي‌ از دور مشغول‌ تماشا كردن‌ آن‌ تفنگچي‌ هستند. اسب‌ او را به‌ زمين‌ زده‌ بود و يك‌ دست‌ در روي‌ سينۀ‌ او گذارده‌، و با دست‌ ديگر مرتّباً بر سر و سينه‌ و بدن‌ او ميكوفت‌ تا او را در زير دست‌ و پاي‌ خود خُرد و لِه‌ ساخت‌. «قرآن» کتاب زندگی http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
به این توجه کنید: قطار به سوى مشهد در حركت بود و من روى صندلى خود نشسته بودم و مطالعه مى كردم. وقتى كتاب تمام شد، از كوپه بيرون آمدم تا به ساير كوپه‌ها سر بزنم. مى خواستم با مردم گفتگو كنم و نكاتى را بياموزم. بعد از ظهر جالبى بود. با افراد زيادى گفتگو كردم، فضاى هر كوپه با ديگرى فرق داشت. مثلاً در يك كوپه بحث داغ سياسى بود و در كوپه ديگر، سخن از بازى فوتبال بود. در كوپه اى هم عدّه اى مشغول ديدن فيلم بودند و در جاى ديگر، گروهى مباحث دينى داشتند. تقريباً به حدود ده كوپه سر زدم. به آخرين كوپه كه رسيدم ديدم آنها همه در خواب خوش هستند! نگاه به ساعتم كردم فهميدم كه حدود سه ساعت است در ميان مسافران پرسه زده‌ام و اكنون ديگر بايد به كوپه خود بازگردم. وقتى به كوپه خود آمدم، كنار پنجره نشستم و به فكر فرو رفتم. هر كدام از مسافران كارى مى كردند؛ امّا در عين حال، آنها همه به سوى هدف خود در حركت بودند. مقصد ما مشهد بود و هر لحظه به مقصد خود نزديك تر مى شديم، مهم اين نبود كه چه مى كرديم، مهم اين بود؛ همه ما در قطارى بوديم كه به مشهد مى رفت. در آن لحظه بود كه فهميدم چرا خدا از ما خواسته تا در هر نماز بگوييم: «ما را به راه راست هدايت كن». در نماز از خدا توفيق عبادت نمى خواهيم، بلكه از او مى خواهيم ما را در مسيرى درست هدايت فرمايد. ساده تر بگويم: ما از خدا مى خواهيم ما را سوار قطار خودش كند كه اگر در اين قطار باشيم خواب ما، تفريح ما، غذا خوردن ما، استراحت ما، زيبا است. امّا واى از آن روزى كه ما سوار قطارى شويم و آن قطار به سوى خدا نرود! اگر در آن قطار، تمام شبانه روز هم مشغول عبادت باشيم فايده اى ندارد. ...در ايستگاه دنيا قطارهاى بسيارى شبيه به هم وجود دارد، هر كدام فرياد مى زنند: ما شما را به شهر سعادت مى بريم! و چه بسا ما ندانيم كدام راست مى گويند و كدام دروغ! بعضى از اين قطارها آن قدر زيبا و دل فريب است كه دل هر كسى را مى ربايد، شعارهاى تبليغاتى بعضى از آنها چنين است: «پيش به سوى سعادت! » امّا وقتى سوار مى شوى و مقدارى راه مى روى، تازه مى فهمى كه اين قطار به شهر سعادت نمى رود و فريب خورده اى! پس چه كسى مى تواند تو را در انتخاب قطار واقعى يارى كند؟ همان كسى كه از تو خواسته تا هر روز در نماز بگويى: «مرا به راه راست هدايت كن». اگر ما سوار قطار خدا شويم حتماً به سعادت و خوشبختى خواهيم رسيد. آن روز من فهميدم كه اين دعا چقدر مهم است، افسوس با آن كه يك عمر نماز خوانده ام؛ امّا نفهميدم كه با خداى خود چه گفته ام!» قرآن کتاب زندگی http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d
زیبا نوشته بود که: «پیروزی هم برای کسانی است که از آدم ها و نیروهای خود بهره برمی دارند، نه برای آنهایی که اینها دارند. این شمشیر نیست که کارگشاست، این دست و عصب و مغز و اندیشه است که برّندگی دارد. یاد آن ساده لوح به خیر که عمامه داری را پیدا کرده بود، وقت را غنیمت شمرده بود و نامه اش را برای برای خواندن پیش چشم او گرفته بود. عمامه دار که لباسش این بود، گفته بود که خواندن نمیتوانم و ساده لوح اعتراض کرده بود: پس این چیست که بر سرت هشتی؟ و عمامه دار، عمامه را بر سر او فرو کرده بود که اگر عمامه می خواند پس تو بخوان. راستی که عینک سواد نمی آورد، امکانات پیروزی نمی آورد.» قرآن کتاب زندگی http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d