eitaa logo
اندیشه های قرآنی
639 دنبال‌کننده
152 عکس
238 ویدیو
47 فایل
﷽ُ بخوان قرآن که دل آرام گیرد آیدی جهت ارتباط @Golyari
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 پيرمردي‌ صادق‌ القول‌ ميگفت‌: پس‌ از انقلاب‌ مشروطيّت‌ كه‌ سربازهاي‌ محمّد ولي‌خان‌ سپهسالار وارد طهران‌ شدند، خود به‌ چشم‌ خود ديدم‌ كه‌: روزي‌ در نواحي‌ قنات‌ آباد، دو نفر از آنها اسب‌ سوار شاكي‌ السّلاح‌ بطوريكه‌ قطارهاي‌ فشنگ‌ را مرتّباً در روي‌ سينۀ‌ خود بسته‌ بودند، از وسط‌ خيابان‌ به‌ طرف‌ غرب‌ يعني‌ به‌ سمت‌ امامزاده‌ حسن‌ ميگذشتند. و يكي‌ از آنها چپقي‌ بلند در دست‌ داشت‌ و مشغول‌ كشيدن‌ بود. در كنار ديوار خيابان‌ درويشي‌ فقير كه‌ سر خود را تازه‌ با تيغ‌ تراشيده‌ بود نشسته‌ و سر به‌ روي‌ زانوهاي‌ خود گذارده‌، و به‌ حال‌ خود مشغول‌ بود. همينكه‌ اين‌ دو نفر تفنگچي‌ از آنجا عبور ميكردند و چشمشان‌ به‌ اين‌ مرد سرتراشيده‌ افتاد، آن‌ مرد چپق‌ بدست‌ به‌ سمت‌ او آمد و از روي‌ اسب‌ خود خم‌ شد و آتش‌ چپق‌ خود را روي‌ سر او خالي‌ كرد و رفت‌. درويش‌ سر خود را از روي‌ زانو برداشته‌ و نظري‌ كرد و گفت‌: اين‌ كَدو صاحب‌ دارد. هنوز يك‌ ميدان‌ به‌ جلو نرفته‌ بودند و به‌ امامزاده‌ حسن‌ نرسيده‌ بودند كه‌ من‌ چون‌ در راه‌ خود بدانجا رسيدم‌ ديدم‌ جماعتي‌ از دور مشغول‌ تماشا كردن‌ آن‌ تفنگچي‌ هستند. اسب‌ او را به‌ زمين‌ زده‌ بود و يك‌ دست‌ در روي‌ سينۀ‌ او گذارده‌، و با دست‌ ديگر مرتّباً بر سر و سينه‌ و بدن‌ او ميكوفت‌ تا او را در زير دست‌ و پاي‌ خود خُرد و لِه‌ ساخت‌. «قرآن» کتاب زندگی http://eitaa.com/joinchat/47579154C8f70b97d6d