🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 #رویای_سبز #خِشت۳۵۵ ✍ #بانونیلوفر روی صندلی محضرخانه منتظر بودم تا ارتباط با اویی که آن سوی دنیا، باید به خطبه ی عقد بله میگفت برقرار شود. هیچ کس برای مخالفتم با این ازدواج یاری ام نکرد. مصطفی که زورش نرسیده بود به قهرخانه را ترک کرده بود. خانه ام، سرپناهم را تحویل داده بودند. تمام اثاث واثاثیه ام فروخته شده بود. کسی که قرار بودغیابی همسرش شوم، تمام دارایی پدرم را تصاحب کرده بود. _هانی ...چرا اینقدر خودتو آزار میدی؟ کاریه که شده،اون یارو هم من دیدم، با اینکه خیلی ازت بزرگتره ولی خیلی خوشتیب وجذابه، پس اینقدر ناراحت نباش، مثلا مراسم نامزدیته به عاطفه نگاه کردم، گویی که مراسم اوست حسابی به خودش رسیده بود. انتظار نداشتم از دل من بداند، اما کاش کمی مرا درک می کرد که این چه مراسمی است که سه نفر شاهد آن می باشند وعروس لباس مشکی بر تن دارد؟ مگر معیار ازدواج خوش‌تیپی و جذابی یا ثروت بود؟ _خانم ارتباط با آلمان برقراره، میتونیم شروع کنیم. صدای مردی که از سوی او آمده بودو مخاطبش عمه آسیه بود، باعث شد دلشوره ای عجیب سراغم بیاید. مدام درذهنم تکرار می شد آیا واقعا امروز متاهل خواهم شد؟ مگر چنین روزی آرزوی والدینم نبود؟ پس چرا نیستند؟ محضر دار میانسال روبه من کرد وبا مهربانی گفت _دخترم،شما از این ازدواج وشرایطش راضی هستی؟البته چون به سن قانونی نرسیدی فقط صیغه محرمیت خونده میشه...از اینم مطلعی؟ آیا حق انتخاب دیگری داشتم ؟ مگر از چیزی هم خبر داشتم که موافق باشم یا مخالف؟ فقط می دانستم مهریه ام خانه پدر و مادرم در مونیخ میباشد. می خواستم فریاد زنم که از سر بی کسی وبی سرپناهی حاضر به این وصلت شده ام اما فریادم بیصدا درگلوخاموش ماند. _بله

🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 #رویای_سبز #خِشت۳۵۶ ✍ #بانونیلوفر آنقدر آهسته گفته بودم که محضردار مجبور به تکرار سوال و من مجبور به تکرارجواب شدم. تنها کاری که می توانستم انجام دهدم *خواندن آیاتی بود که می دانستم هنگام خطبه عقد سفارش شده است نفهمیدم کی خطبه خوانده شد ونوبت به جوابم رسید. یادم آمد که بابا میثم همیشه می گفت _من دل اینو که هانیه شوهر کنه ندارم، فکر میکنم هیچکس لیاقتشو نداره آنوقت مامان مهری با خنده جواب میداد _خوب بیا یه خمره بخریم، رنگشم هانیه انتخاب کنه ترشی بندازیمش حالا کجا بودند ببینند تک دختر شان چه غریبانه ازدواج می کند؟ آن هم با فردی ناشناس با اولین سوال جواب بله را دادم. حتی نتوانستم بگویم با اجازه ی عمه ام. وقتی کسی نبود تا زیر لفظی دهد، وقتی دامادی نبود تا نازم را بخرد،چه لزومی داشت بعد سه مرتبه بله بگویم حالا نوبت داماد مجهول الهویه بود که تا الان اسمش را هم نمی دانستم حاج آقا همان سوال را با ذکر نام او تکرار کرد _آقای ارمیا سعیدی ...آیا وکیلم شما را به عقد موقت خانم هانیه قائمی در بیاورم؟ *آیه ۱۲۰ سوره ال عمران ، ۷۱ سوره احزاب ،آیه اول سوره نساء پارت اول https://eitaa.com/Raeha_behshti/6 کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد. ⚜@makrmordab⚜.

ارمیا سعیدی...؟😳

تا‌ٰکه‌لَب‌ْگُفت‌ْسَلامٌ‌عَلَی‌الَأرباب‌ْحُسین یِک‌نَفَس‌رَفت‌ْدِلَم‌تا‌خُود‌ِبین‌ُالْحَرمین(:♥️ ۱۵روزتا #اربعین‌حسینی...✨ #امام‌حسینم #دلتنگ‌حرم #روز‌شمار‌اربعین

‌ هفتم صفر شهادت امام حسن (علیه السلام) تسلیت باد🏴 یا امام حسن علیه السلام🖤 تابوت تیر خورده 🏹 و یک قبر بی حرم...🏹 این هم جواب آن همه آقایی و کرم...💔😢 🏴هفتم صفر #شهادت_امام_حسن_مجتبی ⚜@Raeha_behshti⚜