🌸الهی امروزتون 🌺شادمان تر از هر روز 🌸دلتون پراز شادی 🌺خونتون پراز عشق 🌸عشقتون پراز صداقت 🌺نونتون پراز برکت 🌸زندگيتون پراز صمیمیت 🌺و امیدتون به خدا باشه ❤️🌹صبح زیباتون پر از عطر خدا🌹❤️

🌸آرزویم این است ڪه 💜صفحه غم و اندوه در دفتر 🌸زندگیتان سفید بماند 💜هر روزتون به وقت مهربانی 🌸لبخندتون به رنگ عشق 💜ساعت هاتون به امید 🌸و صبحتون زیبا #روزتون_بخیر

෴෴෴෴෴෴෴෴෴෴ سلام دوستان گلم روزگار به کامتون و دلتون شاد خیلی از دوستان پیوی سوال کردن و vip رمانهای اشتراکی خانم موسوی ( بانو نیلوفر)رو خواستن به مناسبت ایام عید فقط تا پایان این هفته رمان ها تخفیف ویژه خورده رمان پر طرفدار و زیبای ❀تولیلای منی 40 هزار رمان زیبای مکر مرداب با نام جدید ❀رویای سبز.(نسخه قدیمی سه فصل) 45 هزار اگه مایل بودین به این آیدی مراجعه کنید لطفا فقط برای خرید پیام بدین و اسم رمان رو بگین↯↯↯↯↯ @kosar19_86 زود باشید فقط تا فردا وقت دارید نگید نگفتم☺️

امیدوارم مار هزارو چهارصد و چهار نیشت نزنه و همینجوری قشنگ و دلربا تا آخر سال بشینه نگات کنه😁🐍

‍▫️اللّهُمَّ لَكَ صُمنا و عَلى رِزقِكَ أفطَرنا فَتَقَبَّل مِنّا إنَّكَ أنتَ السَّمیعُ العَلیمُ✨ در این لحظات ملکوتی دعا کنیم تامظلوم روزگارنباشیم تامحتاج روزگارنباشیم  تا تنهای روزگار نباشیم تا اسیردست روزگار نباشیم. قبول باشه🙏🏻♥️

💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 #رویای_سبز #خِشت۱۰۵ ✍ #بانونیلوفر چند روز متوالی بود که عمو دائم زمزمه ی ازدواج را در گوشم می خواند و می گفت نمی تواند اجازه دهد عروس بهادرنصیب مردی غریبه شودومحمودرا که پسرِ پسر عموی آنهابود بهترین گزینه میدانست. میگفت در صورت گوش ندادن به حرفش هانیه را از من خواهد گرفت. برزخی که در آن دست و پا میزدم روز به روز استخوانم را آب میکرد و راه فراری از تقدیری که برایم نوشته شده بود نمی دیدم. اگر سنم بیشتر بود همراه هانیه برای همیشه از اینجا و مردمانش که به ظلم کردن و ظلم دیدن عادت داشتند میرفتم افسوس که بیرون از این دخمه هم هزاران گرگ در انتظار دریدن جسم نحیف دختری بی پناه بود. دست هانیه را گرفتم و بی خیال انتخابی که باید می کردم به سمت زمین آبا و اجدادی ام حرکت کردم. درمسیرباید از زمین های یوسف خان پدر ارمیامیگذشتم. هانیه را در آغوش گرفتم تا از جوی هایی که جلوی راهمان سد معبر بود رد شوم دلم کمی نشستن کناردرخت توتی را که به توت بی بی معروف بودرا خواست. جلو رفتم و زیر آن پاهایم را دراز کردم و هانیه را روی پاهایم نشاندم چه خاطراتی که از این درخت نداشتم. چقدر برای هادی زیر سایه ی آن غذا برده بودم وباهم از آن برای خوردن توت بالا رفته بودیم یادروزی افتادم که کفش ارمیا از بالای درخت بر سرم افتاد. ازاین فکر لبخند بی جانی بر لبان خشکیده ام نقش بست. آنروز دلم میخواست چشم های عسلی اش را از کاسه در بیاورم.

💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 #رویای_سبز #خِشت۱۰۶ ✍ #بانونیلوفر اما بعد ها با تجربه هایی که با هم داشتیم کم کم احساس نا معلومی به او پیدا کرده بودم که نامش را نمی دانستم حالا معلوم نبود کجای دنیا سرش به زندگی اش گرم بود و حتی نمیدانست هادی که روزی هرچند کوتاه دوستان خوبی برای هم بودند اکنون زنده نیست. یا نمیدانست از آن دخترک زبان دراز و لوسی که می شناخت دیگر چیزی نمانده است. افسوس که روزهای خوشم همچون نسیمی در اقیانوس بی کران زندگی گم شد _هادیه ! آنقدر در افکارم غرق شده بودم که برای لحظه ای فکر کردم صدای ارمیا را شنیدم اماوقتی اورا ایستاده مقابلم دیدم شوکه چند بار پلکهایم را روی هم گذاشتم تا مرز بین خیال و واقعیت برایم معلوم شود. با تعجب نگاهش کردم.اینبارخودواقعیش بود نه رویای همیشگی ام. فکر نمی کردم روزی برگردد و مرا در این حال و روز ببیند _هادیه!.....چرا اینطوری شدی ؟ چرا سرو صورتت این شکلیه ؟ صورتم را پوشاندم تا غرور از هم پاشیده ام کمتر لگد مال شود. هانیه را بغل کردم و بدون اینکه جوابی بدهم از جایم بر خاستم و سمت خانه راه افتادم _دِ لامصب یه دقه وایسا ببین چی میگم. دوروزه منتظرم از خونه عموت بیای بیرون ببینمت.بی انصافاچه بلایی سرت آوردن؟ بغضی که می آمد تبدیل به اشک شود به سختی از گلو پایین دادم سرم را بالا آوردم و نگاهش کردم. قیافه اش چقدر مردانه شده بود.یعنی اگر هادی هم زنده بود الان مثل او ریش و سبیل در آورده بود؟ دیگر نتوانستم جلوی اشکم را بگیرم و صورتم خیس شد _در مورد هادی و خاله زینب شنیدم. خیلی ناراحت شدم و از فرودگاه مستقیم اومدم اینجا .برادرت بهترین دوست من بودو از مرگش خیلی ناراحت شدم. هانیه را در دستم جابه جا کردم و با پاک کردن اشکم گفتم _ممنون.من باید برم.اینجا کافیه یه چیز ببینن صد تاحرف برای ادم درمیارن. دیگه بار تهمت رو نمیتونم رو بدبختیام تحمل کنم کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد. ⚜@makrmordab⚜.

میگن شبا فرشته ها🫶🧚‍♂🌜 از ارزوی ادما قصه میگن واسه خدا🌹 خدا کنه همین حالا رویای تو هر چی باشه🌹 گفته بشه پیش خدا شبتون گل بارون🌹💐🌷🌹

෴෴෴෴෴෴෴෴෴෴ سلام دوستان گلم روزگار به کامتون و دلتون شاد خیلی از دوستان پیوی سوال کردن و vip رمانهای اشتراکی خانم موسوی ( بانو نیلوفر)رو خواستن به مناسبت ایام عید فقط تا پایان این هفته رمان ها تخفیف ویژه خورده رمان پر طرفدار و زیبای ❀تولیلای منی 40 هزار رمان زیبای مکر مرداب با نام جدید ❀رویای سبز.(نسخه قدیمی سه فصل) 45 هزار اگه مایل بودین به این آیدی مراجعه کنید لطفا فقط برای خرید پیام بدین و اسم رمان رو بگین↯↯↯↯↯ @kosar19_86 زود باشید فقط تا آخر امروز وقت دارید نگید نگفتم☺️

☘آخرین جمعه ماه رمضان است دلم می سوزد که چرا در این ماه خدا🌙 به وصالت نرسیدیم آقا 💚 شب قدرش🌙 ز خدامان خواستیم گریه کردیم سیلی از اشک 😢 به هر گونه ما جاری شد که تو را هدیه دهد بر دل سوزان زمان💔 🌸✨اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج✨🌸