به غزلخیزترین مزرعهی شعر شبیهی
تو که در غایت احساسی و منظومهی نازی
#عصربخیر
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ شاد علی، علی
بمناسبت عید غدیر
یا علی(ع) ❤️
〰〰🌸 🌞 🌸〰〰
@Raeha_behshti
〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۶۷
✍ #بانونیلوفر
_یعنی چی ارمیا ؟بگو چکار کردی اعظم به خودش جرات داده بیاد این مزخرفاتو بگه ؟
صدایم بلند تر شد و فریاد گونه ادامه دادم
_بگو چکار کردی ؟
ارمیا کلافه و سردرگم از این حالت بی سا بقه ام به سمتم آمد و خواست دوباره در آغو.شم بگیرد که دست به تخت سینه اش گذاشتم و به عقب هلش دادم .چون آمادگی اش را نداشت چند قدم به عقب رانده شد
_تا نفهمم قضیه چیه حق نزدیک شدن به منو نداری....حق نداری به من دست بزنی
قفسه ی سینه ام از شدت خشم بالا و پایین میشد واحساس می کردم پوست سفیدم سرخ و به کبودی میزند.
حال خرابم باعث شد ارمیا دستهایش را به نشانه ی تسلیم بالا بگیردو بگویید
_باشه....باشه همه چیزو میگم ، تو فقط آروم باش
_من آرومم.....جواب سوالمو بدی آروم ترم میشم
_بیا بشین بگم گل افروز برات یه چیز بیاره داری سکته میکنی
با شتاب فاصله ام را با او پر کردم و به صورت شمرده و آرام گفتم
_من.... چیـ....زیییی نـ..می خااااام .....اگه الان نگی تو چه دستی تو گم شدن هانیه داشتی قلبم از حرکت می افته و دیگه تا ابد چیزی نمی خام
باور کن به زور سر پا وایسادم تا قضیه رو از زبون خودت بشنوم
_باشههه.....دست از لجبازی بردار بیا برو بشین تا همه چیزو بهت بگم.
به خاطر فریاد بلند و عصبانی ارمیا نه ...برای زودتر فهمیدن موضوع روی کاناپه نشستم و منتظر نگاهش کردم
با صورتی گرفته پایین پایم تکیه به یک زانو نشست،انگشت شصت واشاره اش را روی چشم هایش فشار داد و نگاهش را به من داد
مکث کوتاهی کرد و در آخرنگاه ملتمسم به حرفش آورد.
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۶۸
✍ #بانونیلوفر
_من هرگز نخواستم هانیه از تو جدا بشه....مگه من اینقدر سنگدلم که به خاطر اینکه به خواسته م برسم با یه طفل معصوم این کارو کنم
اعظم گفته بود تو با هر کسی غیر از کَل محمود ازدواج کنی عموت هانیه رو ازت میگیره،گفت برای همین میخوای با وجود زناش زن کَل محمود بشی.
_به خاطر این به بابام پول دادی هانیه رو بدزده ؟
با این حرفم ارمیا با ضرب از جایش بلند شد و عصبانی روبه رویم ایستاد و فریاد کشید
_چرا چرت میگی ؟....تو مگه نماز نمی خونی ؟همون خدایی که روزی سه بار جلوش دولا راست میشی نگفته تهمت گناهه؟
_پس معنی حرفات چیه ؟بگو تااز اشتباه در بیام،بگو تا تهمت نزنم
_دلامصب مگه میذاری ؟....قبل از کَل محمود من تورواز عموت خواستگاری کرده بودم
از اون روز به بعد رفت و آمدت به بیرون قدغن شد و دیگه نتونستم ببینمت.
این مطلب را به یاد آوردم که بعد از آخرین صحبت ارمیا با عمو دیگر اجازه ی بیرون آمدن از خانه را نداشتم
چه زخم هایی خورده بودم و چه درد هایی را به تنهایی تحمل کرده بودم
پارت اول
https://eitaa.com/Raeha_behshti/6
کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.
⚜@makrmordab⚜.
@Maddahionlinمداحی آنلاین - من المتمسکین.mp3
زمان:
حجم:
7.75M
#سلام_صبحگاهی_محضر_دوست
🟢 سلام بر آن مولایی که عصاره همه انبیا و اولیاست و معدن تمام شرافت ها و بزرگواری ها.
سلام بر او و بر روزی که گوهر شرافتش چشم تمام خلق را خیره کند.
841.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه بگویم سَحَرت خیر
تو خودت صبح جهانی
منِ شیدا چه بگویم
که تو هم این و هم آنی
صبحتون بخیروخوشی🌻❤️🌝
〰〰🌸 🌞 🌸〰〰
@Raeha_behshti
〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۶۹
✍ #بانونیلوفر
_با حرفاو آدرسی که اعظم از بابات بهم داد تنها راه به دست آوردنت پیدا شدن بابات بود.
رفتم تهران،به سختی پیداش کردم و باهاش حرف زدم و گفتم عموت میخاد چکار کنه،چه میدونستم قبلا خودش رضایت این کارو داده
همونجایه خونه اجاره کردم و چند تیکه وسیله ی ضروری عجله ای خریدم وچیدم تو خونه و نشون بابات دادم
گفتم دست تو و هانیه رو بگیره بیاد اونجا باهم زندگی کنیم،گفتم کمکش میکنم ترک کنه وبراش کار پیدا میکنم،اونم قبول کرد.
گفت یه پولی ام دستی بهش بدم دست خالی پیش شما نیاد،منم بهش دادم.باور کن به خاطر این بهش پول دادم
خوب منم هنوز بچه بودم چه میدونستم فقط با هانیه از اونجا فرار میکنه!
یه روز تمام تواون خونه منتظر نشستم تا شما بیاین ولی خبری ازتون نشد،برگشتم روستا وتازه خبر دار شدم چکار کرده
ناباور نگاهم را ازارمیا بر نمیداشتم.
چگونه توانسته بود به یک آدم معتاد که چیزی جز رسیدن به مواد برایش مهم نیست اعتماد کند؟
اگر او پدرم را پیدا نکرده بود و بلای جانم نمیکرداکنون هانیه ام، خواهرم....تنها یادگار مادرم کنارم بود.
با کار او سرنوشت نامعلوم هانیه رقم خورد و من تاپای جان دادن رفتم
کسی چه میدانست در آن زمان به عینه جان کندم و متلاشی شدن روحم را دیدم
_دیگه نمی خوام ببینمت.....دیگه نمیخوام باهات زندگی کنم
از روی کاناپه برخاستم و مقابلش ایستادم
_طلاقم بده
با تصمیم سریع و قاطعم ارمیا شوکه و ناباورچند ثانیه تنها نگاهم کرد.شاید در این مدت مرا شناخته بود که اگر حرفی را بزنم از آن کوتاه نمی آیم
_میدونم الان ناراحتی و از روی عصبانیت این حرفو زدی، ولی دیگه تکرارش نکن
سمت آشپزخانه رفت و گل افروز را صدا زد!
پارت اول
https://eitaa.com/Raeha_behshti/6
کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.
⚜@makrmordab⚜.