᪥رایحه بهشتی᪥
🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 #رویای_سبز #خِشت۲۷۱ ✍ #بانونیلوفر ارمیا با چشم هایی که حالا ازشدت خشم کاسه ی خو
تخفیف ویژه عید غدیر سعید خم
😍😍😍😍
شما عزیزان میتونید فقط تا شنبه ۱۲ شب رمان بسیار جذاب و پر از هیجان رویای سبز رو که هنوز به پارتهای هیجانی نرسیده و نزدیک ۷۰۰ پارته فقط با ۳۵هزار تومان کامل دریافت کنید
لطفاً فقط برای سفارش به این آیدی پیام بدین 👇
@kosar19_86
.
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅 موشن استوری 🔅
‼️هادی شدی که که فاتح دل ها شوی و بعداز عاشقان فاتح خیبـر شویم ما..
#میلاد_امام_هادی علیه السلام
تبریک و تهنیت باد🌸
#امام_هادی
مگر در چشمهای تو جنون قهوه خوابیده
که بیخوابی سراغم آمده از روز دیدارت؟!
#الـهـام_زارع
☕️⚘️📚
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ مُسْتَوْدَعَ حِكَمِ الْوَصِيِّينَ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که سینه مبارکت گنجینه علم اولین و آخرین است.
سلام بر تو و بر روزی که به تمام جهانیان جرعه های حکمت را خواهی نوشاند.
📚 بحار الأنوار، ج99، ص97.
#اللهمعجللولیکالفرج
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۷۲
✍ #بانونیلوفر
کف دستم روی بینی و دهانم بود واز لای انگشتانم،قطره های خون دامن سفید مشکی ام را کثیف میکرد.
هنوز در شوک بودم و باور نمیکردم ارمیا روی من دست بلند کرده بود
_ اون عقل ناقصتو به کار بنداز.....ازاینجا کدوم قبرستون میخای بری که می گی طلاقم بده؟
نکنه می خوای پیش عموت برگردی که بشی زن یکی مثل کل محمود؟
اینو توگوشات فرو کن،تا دنیا دنیاست و تا من زنده م و تو زنده ای طلاقت نمیدم و حق رفتن ازاینجارو نداری.
این را گفت و با کوبیدن در به دیوار از اتاق بیرون رفت.
بعد از چند دقیقه از جایم بلند شدم و به سرویس رفتم.با شستن صورتم سرم را بالا آوردم وزخم ریزی که گوشه ی لب.م بود و کبودی مختصری که کم کم روی تیغه بینی ام نمایان میشد رادر آینه دیدم
جاری شدن دوباره ی خون از بینی ام ،باعث شد از خیره شدن در آینه دست بکشم ودوباره صورتم را بشویم
سرم را بالا گرفتم تا شاید خون بینی ام بند بیاید.انگار چیزی به قلبم تزریق شده بود که یخ زدن تدریجی آن را احساس میکردم
احساس کرختی و بی تفاوتی داشتم. تهی و خالی شدن را تجربه کرده بودم اما این احساس فرق داشت و برایم نا شناخته بود.
حتی فکرش را نمیکردم روزی احساسم نسبت به ارمیا بی تفاوتی باشد.حالانه عاشق بودم و نه متنفر،تنها چیزی که میخواستم رفتن و دور شدن بود.
🎭💔🎭💔🎭💔
🎭💔🎭💔
🎭💔
#رویای_سبز
#خِشت۲۷۳
✍ #بانونیلوفر
شب را دراتاق مطالعه ام خوابیدم و ارمیا هم سراغی از من نگرفته بود.گل افروز دیشب شامم را بالا آورده بود و حالا که بیدار شده بودم، سینی دست نخوره ی غذا اولین چیزی بود که به چشمم خورد
از جایم بلند شدم و با نگاه به ساعت وضو گرفتم و نماز صبحم را خواندم.
منتظر ماندم ارمیا بیرون برود تا بتوانم چند تکه لباس و مقداری پول و طلا که به عنوان مهریه ام بر میداشتم به خانه خاله سکینه بروم
شاید این کار درست نبود اما چاره دیگری نداشتم. خیالم راحت بود ارمیا خانه خاله سکینه را بلد نیست و نمیتوانست پیدایم کند.
با کمک خاله میتوانستم جایی رااجاره کنم وبعداز آن کاری پیدا کنم تا اموراتم را بگذرانم
شاید ترک این زندگی احمقانه به نظر می رسید،اما فقط خودم و خدا میدانست که من چه کشیده بودم.
زمانی که آخرین امید و انگیزه زندگی ام را از دست دادم،هیچ کس نفهمید چه بلایی سرم آمد.
با اینکه هانیه را من به دنیا نیاورده بودم،اما با تمام وجودم برای او جان کنده بودم تا امانت مادرم در سلامت باشد.امابا ازدست دادن او نیمی از جانم را از دست دادم
تقه ای به در خورد و صدای گل افروز پشت در باعث شد از فکرکردن به آن زمان و حال بدم بیرون بیایم
_بیاتو
_صبح بخیر،آقا گفتن بیدارتون کنم بیاید صبحونه بخورید .خودشون رفتند شرکت.
پارت اول
https://eitaa.com/Raeha_behshti/6
کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد.
⚜@makrmordab⚜.