#پاسخی_به_وهابیها_در_مورد_نبرد_علی_ع_با_عمرو_بن_عبدود
🤔#پرسش
❔مبارزه علی با عمرو بن عدود عادی بوده ، عمرو بن عبدود هم پهلوان نبوده یک پیرمرد صدساله بوده
ابن کثیر رحمه الله میگوید
فقتله الله على يديه وكان عمرو لا يجاري في الجاهلية شجاعة، وكان شيخاً قد جاوز المائة يومئذ.
خدا عمرو بن عبدود را بدست علی رضی الله عنه کشت واین شخص در جاهلیت به شجاعت مشهور نبود وان وقت هم بیش از 100سال عمر داشت.
کتاب : الفصول في السيره نویسنده : ابن كثير جلد : 1 صفحه : 168
پس میبینیم که یک پیرمرد صدساله بوده است!
🔅هیچ روایت صحیحی درمورد جنگ حضرت علی عبدود باآن آب وتابی که نقل میشه وجود نداره بلکه همه آنها افسانه های شاهنامه مءابانه هستند که اصل واساسی ندارند. صرفا برای بت ساختن از حضرت علی است.
🔻دریکی از نقل ها نحوه کشته شدن عمرو بن عبد ود چنین نقل شده
حضرت علی باو گفته پشت سرت را نگاه کن
اوهم نگاه کرده
حضرت علی هم از فرصت استفاده کرده وباشمشیر اون رو زده😐😅
اینم منبعش⬇️
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 184 – 185، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
🔻بعضی از افراد هم که گول این افسانه جات را خورده اند می آیند و به شیخین (رضی الله عنهما) ایراد میگیرند میگویند آن وقت شیخین کجا بودند؟
یکبار شیعه ای به من گفت چون شیخین با عمروبن عبدود جنگ نکرده اند پس شجاع نیستند.
منهم گفتم آیا پیامبرص با عمروبن عبدود جنگید؟
گفت نه
گفتم:پیامبر(ص) شجاع نبود پس؟طبق معیارتو
شیعه ساکت شد و رفت ❗️❗️
💠#پاسخ💠
👌وهابی های جاهل و ناصبی فضای مجازی ، در صدد هستند تا نبرد علی علیه السلام با عمر بن عبدود در جنگ خندق را کم رنگ و بی اهمیت جلوه دهند ، تا به وسیله آن ، ننگ و عاری که شیعه بر ابوبکر و عمر در این رابطه روا می دارند را دفع کنند ، چرا که ابوبکر و عمر ، از ترس جهت مقابله با عمرو بن عبدود نرفتند ، و علی ع بود که به مبارزه با او رفت و او را شکست داد .
❕عمر بن عبدود ، از جنگ آوران و نیرومندان سپاه شرک بود ، چنان که خود علی ع می فرمود ؛
« من عمرو بن عبدود را كه برابر هزار مرد شمرده مى شد، كشتم. » « إنّي قَتَلتُ عَمرَو بنَ عَبدِ وَدٍّ، وكانَ يُعَدُّ بِأَلفِ رَجُلٍ. »
📚الخصال ، ج 2 ص 579 _ بحار الانوار ج 31 ص 445
❕حاکم نیشابوری ، از «ابن اسحاق» روايت مى كند كه ؛
«عمرو بن عبدودّ» سومين دلاور قريش بشمار مى آمد و در روز بدر در گروه كفار قريش بود و با مسلمانان نبرد كرد و جراحتى برداشت و همان جراحت و ناتوانى سبب شد كه در جنگ احد شركت ننمايد. در روز خندق براى اينكه حضور خود را نشان بدهد، با نشان ويژه اى از جمع لشكريان خود بيرون آمد. در اين هنگام كه او و همراهانش بر سر خندق ايستاده بودند ، على ع خطاب به او، فرمود:
شنيده ام كه تو با خدا عهد كرده بودى كه هيچ مردى از قريش، يكى از دو كار را از تو نخواهد مگر آنكه آن را از او بپذيرى. «عمرو» گفت: آرى چنين است. على فرمود: تقاضاى نخستين من اين است كه تو را بسوى خدا و رسول او و پذيرش اسلام دعوت مى كنم. «عمرو» گفت: اين تقاضا را نمى پذيرم و نيازى به آن ندارم.
على فرمود: تقاضاى دوم من آنست كه تو را به مبارزه با خود مى خوانم! «عمرو» گفت: چرا چنين تقاضائى دارى؟ به خدا سوگند! دوست نمى دارم تو را بدست خويش از پاى درآورم . على عليه السّلام در پاسخ فرمود:
ليكن، به خدا قسم من دوست دارم تو را بكشم. «عمرو» از شنيدن اين سخن كه در حدّ انتظارش نبود ناراحت شده از اسب پياده شد و اسب خود را پى كرد. آنگاه به جانب على عليه السّلام آمد. پيش از آنكه على عليه السّلام با «عمرو بن عبدودّ» روياروى شود، رسول اكرم خطاب به همراهان فرمود: كداميك شما حاضر است كه با «عمرو» بجنگد و دين اسلام را با كشتن او پشتيبانى نمايد؟ حاضران كه از دلاورى او با خبر بودند پاسخى ندادند. على پيشقدم شد و گفت: من حاضرم، يا نبى الله! رسول خدا فرمود: بنشين! دوباره «عمرو» مبارز طلبيد. و صداى «الا رجل»( آیا مردی برای مبارزه است ) ، او پشت مسلمانان را به لرزه درآورد. در اين هنگام، رسول خدا به على ع اجازه داد تا خود را براى مبارزه با او آماده سازد ... »
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
«ابن اسحاق قال: كان عمرو بن عبدود ثالث قريش و كان قد قاتل يوم بدر حتى اثبتته الجراجة و لم يشهد احدا، فلما كان يوم الخندق خرج معلما ليرى مشهده، فلما وقف هو و خيله قال له علىّ عليه السّلام: يا عمرو قد كنت تعاهد اللّه لقريش أن لا يدعوك رجل الى خلتين إلا قبلت منه أحداهما، فقال عمرو أجل فقال له علىّ عليه السّلام فانى أدعوك الى اللّه عز و جل و الى رسوله و الى الاسلام، فقال لا حاجة لى فى ذلك، قال فانى ادعوك الى البراز، قال يا بن أخى لم؟
فو اللّه ما أحب أن أقتلك، فقال علىّ لكنى و اللّه أحب أن أقتلك فحمى عمرو فاقتحم عن فرسه فعقره ثم أقبل فجاء الى على عليه السّلام و قال: من يبارز؟ فقام علىّ و هو مقنع فى الحديد فقال: أنا له يا نبى اللّه، فقال إنه عمرو بن عبدود أجلس فنادى عمرو ألا رجل؟ فاذن له رسول اللّه صلى اللّه عليه (و آله) و سلم فمشى اليه علىّ عليه السّلام ... »
📚مستدرک علی الصحیحین ، ج 3 ص 32
❕یا در کتاب السنن الکبری ، به نقل از ابن اسحاق آمده است ؛
« عمرو بن عبد ود، در جنگ خندق، [از لشكرگاه،] بيرون آمد و فرياد برآورد: چه كسى به مبارزه مى آيد؟ على عليه السلام در حالى كه غرق در آهن و فولاد بود، برخاست و گفت: اى پيامبر خدا، من هماورد اويم. پيامبر فرمود: «او عمرو است. بنشين!». عمرو ندا داد: آيا مردى [در ميان شما] نيست؟ و به سرزنش آنان پرداخت و گفت: كجاست آن بهشتى كه مى پنداريد كشتگان شما به آن وارد مى شوند؟ آيا مردى به پيكار من در نمى آيد؟ پس على برخاست و گفت: اى پيامبر خدا، من!
فرمود: «بنشين!». عمرو، بار سوم فرياد زد و شعرى خواند. على عليه السلام برخاست و گفت: اى پيامبر خدا، من! فرمود: «او عمرو است». على عليه السلام گفت: حتّى اگر عمرو باشد [، من آماده ام].پيامبر خدا به او اجازه داد و على عليه السلام به سوى او رفت ... »
« خَرَجَ يعنِي يَومَ الخَندَقِ عَمرُو بنُ عَبدِ وَدٍّ فَنادى: مَن يُبارِزُ؟ فَقامَ عَلِيٌّ رضى الله عنه وهُوَ مُقَنَّعٌ فِي الحَديدِ فَقالَ: أنَا لَها يا نَبِيَّ اللّهِ، فَقالَ: إنَّهُ عمَرٌو، اجلِس. ونادى عَمرٌو: ألا رَجلٌ! وهُوَ يُؤَنِّبُهُم ويَقولُ: أينَ جَنَّتُكُمُ الَّتي تَزعُمونَ أنَّهُ مَن قُتِلَ مِنكُم دَخَلَها؟ أفَلا يَبرُزُ إلَيَّ رَجُلٌ؟! فَقامَ عَلِيٌّ رضى الله عنه فَقالَ: أنَا يا رَسولَ اللّهِ، فَقالَ: اجلِس. ثُمَّ نادَى الثّالِثَةَ وذَكَرَ شِعرا، فَقامَ عَلِيٌّ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، أَنا، فَقالَ: إنَّهُ عَمرٌو! قالَ: وإن كانَ عَمرٌو! فَأَذِنَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله. فَمَشى إلَيهِ حَتّى أتاه ... »
📚السنن الکبری ، ج 9 ص 223 ح 18350
❕می بینیم که كلمات عمرو بن عبدود ، نداى مرگ بود ونعره هاى پياپى او چنان ترسى در دلها افكنده بود كه گويى گوشها بسته و زبانها براى جواب از كار افتاده بود ، واقدى در مغازى خود به اين حقيقت و ترس اصحاب از جمله ابوبکر و عمر اشاره مىكند و مىگويد: «كان على رؤوسهم الطّيرُ» ( گویی بر سرشان پرنده بود که تکان نمی خوردند که پرنده نپرد .... )
📚المغازى، ج 2، ص 470
❕این مضمون را بزرگان اهل سنت و صاحبان سیر و تاریخ به همین تفصیلی که بیان داشتیم ، نقل کرده اند ؛
📚شرح نهج البلاغة للمعتزلي ج 19 ص 63 و 64 _ حبيب السير ج 1 ص 361 و السيرة النبوية لدحلان ج 2 ص 6 و 7 و السيرة الحلبية ج 2 ص 319 و (ط دار المعرفة) ج 2 ص 641 و شجرة طوبى ج 2 ص 287- 288 و الطبقات الكبرى لابن سعد ج 2 ص 68 و إمتاع الأسماع ج 1 ص 236 و سبل الهدى و الرشاد ج 4 ص 377 _ تاریخ الخمیس ، ج 1 ص 486 _ کنز العمال ج 10 ص 456 _ تاریخ مدینه دمشق ، ج 42 ص 77 _ ( جعل یقول هل من مبارز و سکت اصحاب محمد ) و ....
🔸ادامه 👇
❕شیخ مفید از علمای شیعه نیز چنین نقل می کند ؛
« در جنگ احزاب، عمرو بن عبدِوَد و عِكرَمة بن ابى جهل و هُبَيرة بن ابى وَهْب و نَوفَل بن عبد اللّه بن مُغَيره و ضرار بن خطّاب، به سوى خندق آمدند و گِرد آن گشتند تا جاى باريكى بيابند و از آن بگذرند تا آن كه به جايى رسيدند و اسبهايشان را وادار كردند كه از آن بجهند. پس، از خندق عبور كردند و با اسبهايشان در ميان خندق و [ناحيه] سَلع، جولان دادند و مسلمانان ايستاده بودند و هيچ كس به سوى آنان نمى رفت و عمرو بن عبدوَد، هماورد مى طلبيد و به مسلمانانْ طعنه مى زد و مى گفت: و بى گمان، صدايم از اين ندا گرفت: آيا در ميان شما مبارزى هست؟!
و بارها، على بن ابى طالب عليه السلام از ميان مسلمانان برخاست تا با او بجنگد و هر بار، پيامبر خدا فرمان مى داد كه بنشيند، به انتظار آن كه كس ديگرى تحرّكى از خود، نشان دهد. مسلمانان به خاطر ترس از عمرو بن عبد وَد و كسانى كه به همراه او بودند، هيچ حركتى نمى كردند، چنان كه گويى پرنده بر سرشان نشسته بود!
چون نداى مبارز طلبى عمرو بالا گرفت و امير مؤمنان، مكرّر برخاست، پيامبر خدا به او فرمود: «اى على! نزديك من بيا». او نزديك آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله، دستارش را از سر برداشت و بر سر على عليه السلام گذاشت و شمشير خود را به او داد و گفت: «كارت را انجام ده!». سپس فرمود: «خدايا! او را يارى كن». ... »
« جاءَ عَمرُو بنُ عَبدِ وَدٍّ وعِكرِمَةُ بنُ أبي جَهلٍ وهُبَيرَةُ ابنُ أبي وَهبٍ ونَوفَلُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ المُغيرَةِ وضِرارُ بنُ الخَطّابِ في يَومِ الأَحزابِ إلَى الخَندَقِ، فَجَعَلوا يَطوفونَ بِهِ؛ يَطلُبونَ مَضيقا مِنهُ فَيَعبُرونَ، حَتَّى انتَهَوا إلى مَكانٍ أكرَهوا خُيولَهُم فيهِ فَعَبَرَت، وجَعَلوا يَجولونَ بِخَيلِهِم فيما بَينَ الخَندَقِ وسَلعٍ، وَالمُسلِمونَ وُقوفٌ لا يُقدِمُ واحِدٌ مِنهُم عَلَيهِم. وجَعَلَ عَمرُو بنُ عَبدِ وَدٍّ يَدعو إلَى البِرازِ ويُعَرِّضُ بِالمُسلِمينَ ويَقولُ:
ولَقَد بَحِحتُ مِنَ النِّدا ءِ بِجَمِعِهم هَل مِن مُبارِزٍ
في كُلِّ ذلِكَ يَقومُ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ مِن بَينِهِم لِيُبارِزَهُ، فَيَأمُرُهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالجُلوسِ؛ انتِظارا مِنهُ لِيَتَحَرَّكَ غَيرُهُ، وَالمُسلِمونَ كَأَنَّ عَلى رُؤسِهِمُ الطَّيرَ؛ لِمَكانِ عَمرِو بنِ عَبدِ وَدٍّ، وَالخَوفِ مِنهُ، ومِمَّن مَعَهُ ووَراءَهُ.
فَلَمّا طالَ نِداءُ عَمرٍو بِالبِرازِ وتَتابَعَ قِيامُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ادنُ مِنّي يا عَلِيُّ، فَدَنا مِنهُ، فَنَزَعَ عِمامَتَهُ مِن رَأسِهِ وعَمَّمَهُ بِها، و أعطاهُ سَيفَهُ، وقالَ لَهُ: امضِ لِشَأنِكَ، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ أعِنه ... »
📚الارشاد ، ج 1 ص 100
❕امیر مومنان به میدان نبرد رفت ، و عمروبن عبدود را به هلاکت رساند ، و پیامبر در وصف او فرمود ؛
« بى گمان، رويارويى على بن ابى طالب با عمرو بن عبدود در جنگ خندق، برتر از [همه] اعمال امّتم تا روز قيامت است. »
« لَمُبارَزَةُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ لِعَمرِو بنِ عَبدِ وَدٍّ يَومَ الخَندَقِ أفضَلُ مِن أعمالِ امَّتي إلى يَومِ القِيامَةِ »
📚المستدرك على الصحيحين: ج 3 ص 34 ح 4327، تاريخ بغداد: ج 13 ص 19 الرقم 6978، شواهد التنزيل: ج 2 ص 14 ح 636، المناقب للخوارزمي: ص 107 ح 112
❕یا فرمود ؛
« تمام ایمان یا اسلام در برابر تمام شرک قرار گرفت » « برز الإسلام أو الإيمان كله، إلى الشرك كله »
📚شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج 13 ص 261 _ 285 _ ج 19 ص 61 _ ینابیع الموده ، ص 94 _ 95
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
❕در کتاب فروغ ولایت ، در مورد این تعابیر پیامبر گرامی ، در مورد نبرد علی ع در خندق و برابر عمرو بن عبدود ، تحلیل جالبی آمده و می گوید ؛
«فلسفۀ اين ارزيابى روشن است. زيرا اگر اين فداكارى واقع نمىشد آيين شرك سراسر جهان را فرا مىگرفت وديگر مشعلى باقى نمىماند كه ثقلين دور آن گرد آيند و در پرتو فروغ آن به عبادت وپرستش خدا بپردازند. اينجاست كه بايد گفت امام عليه السلام با فداكارى بى نظير خود مسلمانان جهان وپيروان آيين توحيد را قرين منّت خود قرار داده است وبه سخن ديگر، اسلام و ايمان در طىّ قرون واعصار گذشته مرهون فداكارى امام عليه السلام بوده است. بارى، علاوه بر فداكارى، جوانمردى حضرت على عليه السلام به حدّى بود كه پس از كشتن عمرو به زره پرقيمت او دست نزد ونعش و لباس او را به همان حال در ميدان ترك كرد. با اينكه عمرو او را در اين كار سرزنش كرد ولى حضرت على عليه السلام به سرزنش او اعتنا نكرد. از اين رو، هنگامى كه خواهر عمرو بر بالين برادر آمد چنين گفت: هرگز براى تو اشك نمىريزم زيرا به دست فرد كريمى كشته شدى كه به جامههاى گرانبها وسلاح جنگى تو دست نزده است. » ( مستدرك حاكم، ج 3، ص 32 وبحار الأنوار، ج 20، ص 33)
📚فروغ ولایت ، سبحانی ، ص 101
❕مطابق نصوص و روایات اهلسنت ، خداوند نیز ، نبرد علی ع مقابل عمر بن عبدود را در قرآن ستوده و در آیه 25 سوره احزاب می فرماید ؛
«وَرَدَّ اللَّهُ الَّذينَ كَفَروا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ المُؤمنينَ القِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيّاً عَزيزاً: «و خدا كافران را با دلى پر از خشم (از ميدان جنگ احزاب) باز گرداند بى آن كه نتيجه مطلوبى (از كار خود) گرفته باشند؛ و خداوند (در اين ميدان)، مؤمنان را از جنگ بى نياز ساخت (و پيروزى را نصيبشان كرد)؛ و خدا توانا و شكست ناپذير است.»
❕بسيارى از محدثان و مفسّران گفته اند« كَفَى اللَّهُ الْمُؤمِنينَ الْقِتال » «خداوند (در اين ميدان)، مؤمنان را از جنگ بى نياز ساخت» اشاره به على عليه السلام و ضربه بسيار مؤثرى است كه بر پيكر عمربن عبدود زد و مسلمانان را از جنگ با كفار بى نياز نمود.
👌از جمله كسانى كه اين موضوع را نقل كرده اند عبداللَّه بن مسعود است؛ هنگامى كه آيه فوق را مى خواند در تفسير آن مىگفت: وَكَفَى اللَّهُ المُؤمِنينَ القِتالَ «بِعَلِىّ بنِ ابى طالِبٍ عليه السلام». ( خداوند به وسیله علی بن ابی طالب ، مومنان را از جنگ بی نیاز ساخت )»
📚شواهد التنزیل ، ج 2 ص 3
❕حاكم حسكانى چندين حديث به همين مضمون از عبداللَّه بن مسعود نقل مى كند.
📚همان مدرک
❕و نيز از ابن عباس نقل مى كند كه هنگامى كه آيه وَكَفى اللَّهُ المُؤمِنينَ القِتالَ را خواند. گفت: «كَفا هُمُ اللَّهُ القِتالَ يَوْمَ الخَنْدَقِ بِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ، حَينَ قَتَلَ عَمْرَوبنَ عَبْدَوَد» «خداوند مؤمنان رادر روز خندق به وسيله على بن ابى طالب در آن زمان كه عمر وبن عبدود را كشت بى نياز ساخت. »
📚همان مدرک ، ص 5 ح 633
❕و نيز از حذيفه صحابى معروف حديث مفصلى درباره پيكار على عليه السلام با عمروبن عبدود و كشتن او نقل كرده، سپس مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بَشِّرْ يا عَلِىُّ! فَلَو وُزِنَ الْيَومُ عَمَلُكَ بِعَمَلِ امَّةِ مُحَمَّد صلى الله عليه و آله لَرَجَحَ عَمَلُكَ بِعَمَلِهِمْ وَ ذلِكَ انَّهُ لَمْ يَبْقَ بَيت مِنْ بُيُوتِ المُسلِمِنَ الّا وَ قَدْ دَخَلَهُ عِزٌّ بِقَتْلِ عَمْرو» «بشارت باد بر تو اى على! اگر اين كار تو را امروز با عمل امت محمد مقايسه كنند عمل تو بر اعمال آنها، برترى خواهد داشت؛ زيرا خانه اى از خانه هاى مسلمانان نبود مگر اينكه به خاطر قتل عمرو بن عبدود عزّتى در آن وارد شد».
📚همان مدرک ، ص 7
👌سيوطى در الدّر المنثور از ابن ابى حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر از ابن مسعود نقل مى كند كه وقتى آيه فوق را مى خواند در (توضيح آن) چنين مى گفت: وَكَفى اللَّهُ المُؤمِنينَ القتالَ: «بِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِب. عليه السلام»
📚الدر المنثور ج 5 ص 192 _ ینابیع الموده ص 94
❕حال وهابی بیسواد به سخن ابن کثیر ناصبی استناد می کند که نبرد علی ع با عمر بن عبدود ارزشی نداشته است و عمر بن عبدود یک پیرمرد فرتوت بوده است ❗️این قدر اینان وقیح و بی پروا و دروغ گویند ❕
👌اگر سخن ابن کثیر را هم قبول کنیم ، باز ابوبکر و عمر ، بی آبرو تر می شوند که از نبرد با یک پیرمرد فرتوت ترسیدند و به نبرد با او نرفتند ❗️
❕ابوبکر و عمر هم در سایر نبردهای پیامبر هم از ترسویان و فراریان صف اول بودند ، چنانکه در ذیل توضیح داده ایم ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3397
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/2105
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
❕وهابی در پایان ، مدعی شده است که علی ع با فریب و نیرنگ ، عمر بن عبدود را کشته است و این فضیلتی برای علی ع نیست ، در حالی که خودشان از علی ع نقل می کنند که ایشان به نقل از پیامبر می فرمود ؛ « نبرد نیرنگ است » ، در روایت مذکور چنین آمده است ؛
«آنگاه كه از پيامبر خدا سخنى براى شما نقل مى كنم، به خدا سوگند، اگر از آسمان فرو افتم، برايم دوست داشتنى تر است از اينكه بر او دروغ ببندم؛ و [نيز] آنگاه كه ميان خود و شما سخن مى گويم: «به درستى كه جنگ، نيرنگ است»
« الإمام عليّ عليه السلام: إذا حَدَّثتُكُم عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَديثا، فَوَاللّهِ لَأَن أخِرَّ مِنَ السَّماءِ أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أكذِبَ عَلَيهِ. وإذا حَدَّثتُكُم فيما بَيني وبَينَكُم، فَإِنَّ الحَربَ خُدعَة »
📚صحيح البخاري: ج 6 ص 2539 ح 6531 و ج 3 ص 1322 ح 3415، صحيح مسلم: ج 2 ص 746 ح 1066، سنن أبي داوود: ج 4 ص 244 ح 4767، مسند ابن حنبل: ج 1 ص 177
❕بر همین اساس ، عدى بن حاتم می گوید ؛
« به درستى كه اميرمؤمنان، هنگامى كه در صفّين با معاويه رو در رو شد، صدايش را بلند مى کرد تا يارانش بشنوند ومى فرمود: «به خدا سوگند، معاويه و يارانش را خواهم كُشت!». آنگاه در آخر سخن، صدايش را آهسته مى كرد و مى گفت: «إن شاء اللّه!». من نزديك ايشان بودم و گفتم: اى اميرمؤمنان! به درستى كه سوگند ياد كردى بر آنچه انجام مى دهى. آنگاه «ان شاء اللّه» گفتى. مقصودت از اين، چه بود؟ فرمود: «جنگ، نيرنگ است و من نزد مؤمنان، دروغگو نيستم. خواستم تا يارانم را بر دشمن بشورانم تا سُستى نكنند و [به نبردِ] با آنان، رغبت پيدا كنند. پس در آينده، داناترين آنان، از اين سخنْ سود بَرَد. إن شاء اللّه!».
« إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ يَومَ التقَى هُوَ ومُعاوِيَةُ بِصِفّينَ ورَفَع بِها صَوتَه لِيُسمِعَ أصحابَهُ: وَاللّهِ لَأَقتُلَنَّ مُعاوِيَةَ و أصحابَهُ، ثُمَّ يَقولُ في آخِرِ قَولِهِ: إن شاءَ اللّهُ يَخفِضُ بِها صَوتَهُ. وكُنتُ قَريبا مِنهُ، فَقُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ إنَّكَ حَلَفتَ عَلى ما فَعَلتَ، ثُمَّ استَثنَيتَ، فَما أرَدتَ بِذلِكَ؟! فَقالَ لي: إنَّ الحَربَ خُدعَةٌ، و أنَا عِندَ المُؤمِنينَ غَيرُ كَذوبٍ، فَأَرَدتُ أن احَرِّض أصحابي عَلَيهِم؛ كَيلا يَفشَلوا، وكَي يَطمَعوا فيهِم، فَأَفقَهُهُم يَنتَفِعُ بِها بَعدَ اليَومِ إن شاءَ اللّه »
📚الكافي: ج 7 ص 460 ح 1، تهذيب الأحكام: ج 6 ص 163 ح 299
❕و بر همین اساس ، در نبرد علی ع با عمرو ، چنین آمده است ؛
« اميرمؤمنان فرمود: « [خواسته] سوم، آن است كه فرود آيى، تا با تو كارزار كنم؛ چرا كه تو سواره اى و من پياده». آنگاه از اسبش پايين پريد و آن را پى كرد وگفت: اين، خصلتى است كه گمان نمى كردم يكى از عربها مرا بدان وادار نمايد.
آنگاه [كارزار را] شروع كرد و با شمشير بر سرِ على عليه السلام زد. اميرمؤمنان، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [شمشير] سپر را بُريد و بر سرش نشست.
❕على عليه السلام بدو فرمود: «اى عمرو! آيا همين كه من با تو كارزار مى كنم و تو جنگاور عرب هستى، تو را بس نيست براى مبارزه با من، از ياورْ كمك گرفتى؟».
عمرو به پشت سرش نگاه كرد. اميرمؤمنان، به سرعت ضربه اى بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع كرد. گَرد و غبارى از ميان آنان بلند شد. منافقان گفتند: على بن ابى طالب، كشته شد. سپس گَرد و غبار خوابيد و نگاه كردند. در اين هنگام، امير مؤمنان را بر روى سينه عمرو ديدند كه ريش او را گرفته و مى خواهد سر او را از تن جدا كند. سپس سرش را بُريد و آن را گرفت و به سوى پيامبر خدا آمد، در حالى كه بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جارى بود و از شمشيرش خون مى چكيد، و در حالى كه سرِ عمرو در دستش بود، چنين رجز مى خواند: «من، على و پسر عبدالمطّلبم مرگ براى جوانمرد، از فرار بهتر است». آنگاه پيامبر خدا فرمود: «اى على! بر او نيرنگ كردى؟». گفت: بلى اى پيامبر خدا! جنگ، نيرنگ است. »
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
«ثُمَّ بَدَأَ فَضَرَبَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام بِالسَّيفِ عَلى رَأسِهِ، فَاتَّقاهُ أميرُ المُؤمِنينَ بِدَرَقَتِهِ، فَقَطَعَها، وَثَبَتَ السَّيفُ عَلى رَأسِهِ. فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام: يا عَمرُو، أما كَفَاكَ أنّي بارَزتُكَ و أنتَ فارِسُ العَرَبِ، حَتَّى استَعَنتَ عَلَيَّ بِظَهيرٍ؟! فَالتَفَتَ عَمرٌو إلى خَلفِهِ، فَضَرَبَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام مُسرِعا عَلى ساقَيهِ [فَ] قَطَعَهُما جَميعا، وَارتَفَعَت بَينَهُما عَجاجَةٌ، فَقالَ المُنافِقونَ: قُتِلَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ. ثُمَّ انكَشَفَتِ العَجاجَةُ فَنَظروا فَإِذا أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَلى صَدرِهِ، قَد أخَذَ بِلِحيَتِهِ يُريدُ أن يَذبَحَهُ، فَذَبَحَهُ، ثُمَّ أخَذَ رَأسَهُ و أقبَلَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالدِّماءُ تَسيلُ عَلى رَأسِهِ مِن ضَربَةِ عَمرٍو، وسَيفُهُ يَقطُرُ مِنهُ الدَّمُ، وهُوَ يَقولُ وَالرَّأسُ بِيَدِهِ:
أنَا عَلِيٌّ وَابنُ عَبدِ المُطَّلِبِ المَوتُ خَيرٌ لِلفَتى مِنَ الهَرَبِ
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ياعَلِيُّ ما كَرتَهُ؟ قالَ: نَعَم يا رَسولَ اللّهِ؛ الحَربُ خَديعَةٌ. »
📚تفسير القمّي: ج 2 ص 183، بحار الأنوار: ج 20 ص 226.
❕وهابی در ادامه اشکال کرده است که چرا پیامبر ، ندای عمر و بن عبدود را اجابت نکرد ، آیا این به آن معنا است که پیامبر گرامی ص هم می ترسیده است ❗️
👌در پاسخ او می گوییم که پیامبر گرامی ص ، شجاع ترین افراد بوده است ، چنان که شاگرد بزرگ مكتب آن حضرت اميرمؤمنان على ع درباره وضع پيامبر ص در ميدانهاى جنگ مى گويد: «كُنَّا اذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَلَقَى الْقَوْمُ الْقَومَ اتَّقَيْنا بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَمايَكُونُ احَدٌ اقْرَبَ الَى الْعَدُوِّ مِنْهُ» : «هنگامى كه آتش جنگ بر افروخته مى شد و دو گروه در مقابل هم قرار مى گرفتند ما به رسول خدا پناه مى برديم، و هيچ يك از ما به دشمن نزديكتر از او نبود.»
📚بحار الانوار، ج 16، ص 232- همين مضمون با كمى تفاوت در نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 9 آمده است.
❕در نقل دیگر فرمود ؛
«لَقَدْ رَأَيْتُنِي يَوْمَ بَدْرٍ وَنَحْنُ نَلُوذُ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وَهُوَ أَقْرَبُنَا إِلَى الْعَدُوِّ وَكَانَ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ يَوْمَئِذٍ بَأْساً « من در روز جنگ بدر شاهد و ناظر بودم كه ما به پيامبر پناه مى برديم و او از همه ما به دشمن نزديكتر و از برجسته ترين جنگجويان در آن روز بود».
📚بحارالانوار، ج 16، ص 232
❕بنابراین ، این که پیامبر گرامی ص به نبرد عمرو بن عبدود نرفت ، از این جهت نبوده است که ایشان معاذ الله ترسی داشتند ، بلکه ایشان می خواستند ، فضل و شجاعت و فداکاری علی ع ، به جهانیان نشان دهند و در مقابل ، ترس و بزدلی خلفای اهلسنت را به رخ همگان بکشند ، تا جهانیان تا روز قیامت بدانند که شایسته ترین افراد ، برای جانشینی پیامبر ص ، علی ع ، است که شبیه ترین افراد به پیامبر ص از تمام جنبه ها خصوصا ، شجاعت در نبرد و مبارزه با دشمنان است .
#پرسمان_اعتقادی
@Rahnamye_Behesht
#سایت_ما
ipasookh.ir
پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
#توضیحاتی_در_مورد_خدعه_و_فریب_در_جنگ ؛
👌پس از پاسخ امروز ما به وهابیون در مورد خدعه و فریب در جنگ و عملکرد علی ع در مقابله با عمر بن عبدود ، معاندین که پس از پاسخ ما ، تازه متوجه این حکم اسلامی شده اند ، نسبت به این حکم ، اشکال و اعتراض کرده اند ، و آن را ناجوانمردی می دانند .
❕در حالی که « عملیات فریب » در جنگ ، از مسائل مسلم نظامی است و تمام ارتش های دنیا ، بر روی آن تکیه و تاکید دارند .
👌در اسلام نیز « خدعه و فریب » در جنگ ، جایز شمرده شده است تا انسان با فریب دشمن خونخوار ، از جان و مال و ناموس خود و مسلمین دفاع کند . روشن است خدعه زدن به دشمن جانی که به ممالک مسلمین مثلا حمله کرده است و قصد ویرانی و کشتار وسیع دارد ، هیچ قبح عقلایی و موجه ندارد ، بلکه امری پسندیده و مورد تاکید عقلاء نیز می باشد ، بر همین اساس امام باقر ع فرمود ؛
« به درستى كه على عليه السلام مى فرمود: «اگر پرندگان، مرا برُبايند، برايم دوست داشتنى تر است از اينكه چيزى را به پيامبر خدا نسبت دهم كه نفرموده است. از پيامبر خدا شنيدم كه در روز [جنگ] خندق مى فرمود ؛ « جنگ، نيرنگ است » ، مى فرمود « هر گونه كه مى خواهيد، سخن بگوييد ».
« الإمام الباقر عليه السلام: إنّ عَلِيّا عليه السلام كانَ يَقولُ: لَأَن تَخَطَّفَنِي الطَّيرُ أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أقولَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما لَم يَقُل، سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في يَومِ الخَندَقِ: الحَربُ خُدعَةٌ. يَقولُ: تَكَلَّموا بِما أرَدتُم. »
📚تهذیب الاحکام ، ج 6 ص 162
👌امام على عليه السلام در یکی از حكمتهاى خود فرمود ؛
« در نبرد، به نيرنگ خويش بيشتر اعتماد كن تا به نيرويت، و [نيز] به پرهيز و احتياط خود، شادمانتر باش تا به كارزار و دليرى ات؛ چرا كه جنگ، جنگِ بى باكان، و غنيمتِ محتاطان است. »
«كُن فِي الحَربِ بِحيلَتِكَ أوثَقَ مِنكَ بِشِدَّتِكَ، وبِحَذَرِكَ أفرَحَ مِنكَ بِنَجدَتِكَ؛ فَإِنَّ الحَربَ حَربُ المُتَهَوِّرِ، وغَنيمَةُ المُتَحَذِّر »
📚شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج 20 ص 312
❕قرآن نیز به گونه ای به مساله نیرنگ دشمن در جنگ ، صحه می گذارد و می فرماید ؛
« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ _ وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِير »
« اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد روبرو شويد به آنها پشت نكنيد _ و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند- مگر در صورتى كه هدفش كناره گيرى از ميدان براى حمله مجدد و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين كسى) گرفتار غضب پروردگار خواهد شد و ماواى او جهنم و چه بد جايگاهى است. » ( انفال 15 _ 16 )
👌یعنی می توان به دشمن پشت کرد ، و دشمن گمان کند که انسان از نبرد فرار کرده است ، اما پشت کردن و فرار ظاهری برای حمله مجدد یا پیوستن به گروهی از مجاهدان باشد ، در این صورت پشت کردن به دشمن اشکالی ندارد ، و دشمن هم فریب می خورد و می توان بهتر به او ضربه زد ؛
« (إِلاّٰ مُتَحَرِّفاً لِقِتٰالٍ) أي تاركاً موقعه إلى موقع آخر أصلح للقتال من الأوّل، وكأنّه ينحرف عن وجه العدوّ ويُريه أنّه بصدد الفرار لكنّه يكرّ عليه ثانياً، وقد قيل: الحرب كرّ وفرّ. ويعدّ مثل ذلك خدعة عسكرية، وقد قيل: الحرب خدعة. »
📚منیة الطالبین في تفسیر القرآن المبین، سبحانی ، ج 12 ص 65
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
❕نمونه زیبای خدعه و فریب به دشمن را ما در نبرد احزاب شاهدیم ، جریان مذکور ، مطابق نقل کتاب « فروغ ابدیت ص 630 » ، چنین است ؛
« نعيم بن مسعود تازه مسلمان، در به هم زدن اتحاد ( یهود و مشرکین ) ، فوق العاده مؤثر بود. او مؤثرين نقشه را در متفرق ساختن سپاه شرك ريخت و عمل او از فعاليّتهاى جاسوسان زبردست عصر ما دستكمى ندارد، بلكه بالاتر و اهميت آن بيشتر است. وى خدمت پيامبر آمد و گفت: من يك فرد تازه مسلمانى هستم و با تمام اين قبايل دوستى ديرينه دارم، آنان از اسلام من آگاهى ندارند، اگر دستورى داريد بفرماييد اجرا كنم. پيامبر فرمود: كارى كن كه اين جمعيت پراكنده شود؛ يعنى اگر در اين راه براى حفظ يك سلسله مصالح عالى چارهجويى كنيد، مانعى ندارد، ( چرا که جنگ خدعه و فریب است ) .
❕«نعيم» مقدارى انديشيد، آنگاه سراغ قبيلۀ بنى قريظه رفت، كه در حقيقت ستون پنجم دشمن بوده و مسلمانان را از پشت سر تهديد مىكردند. وى وارد دژ «بنى قريظه» شد و مراتب دوستى و صميميت خود را به رخ آنها كشيد و قيافۀ همدردى و خيرخواهى گرفت و از هر درى سخن گفت؛ به طورى كه اعتماد «بنى قريظه» را به خود جلب كرد. سپس افزود: موقعيت شما با احزاب متفق (قريش و غطفان) تفاوت دارد ، زيرا مدينه مركز زندگى فرزندان و زنان شما است و تمام ثروت شما در اينجا قرار گرفته و به هيچ روى براى شما امكان ندارد از اين نقطه به جاى ديگر منتقل شويد، ولى احزاب متفق كه به جنگ محمد آمدهاند، مركز زندگى و تجارت آنها بيرون از مدينه و دور دست است.
❕اگر آنان فرصتى به دست آورده و در جنگ پيروز شوند، به هدف خود رسيدهاند و اگر در اين راه با شكست مواجه شدند بىدرنگ از اين نقطه كوچ كرده، راه خود را پيش گرفته و به مراكز خود، كه از تيررس محمد دور است، برمىگردند.
👌 پيشنهاد مىكنم در اين مورد فكر كنيد، اگر احزاب در اين جنگ پيروز نشدند و به مراكز خود بازگشتند، در اين صورت شما در چنگال قدرت مسلمانان قرار خواهيد گرفت. من تصور مىكنم، صلاح در اين است كه اكنون كه به احزاب پيوستهايد در اين تصميم باقى بمانيد، ولى براى اينكه احزاب در ميان جنگ، شما را تنها نگذارند و به محل خود برنگردند، چند نفر از اشراف و سران آنها را به عنوان گروگان بگيريد، تا در روز سختى آنان شما را رها نكرده و كار را به پايان برسانند، زيرا آنان ناچارند براى نجات شخصيتهاى خود، تا آخرين نفس با محمد نبرد كنند. نظر «نعيم» به اتفاق آرا تصويب شد و او مطمئن شد كه سخن وى در دل آنها كاملا مؤثر افتاد. سپس از دژ آنها بيرون آمد و به اردوگاه احزاب رفت. وى با سران قريش سوابق دوستى داشت، با آنان نيز تماس گرفت و چنين گفت: «بنى قريظه» از شكستن پيمان خود با محمد، سخت پشيمانند و اكنون به طريقى مىخواهند آن را جبران كنند.
❕آنان تصميم گرفتهاند چند نفر از اشراف شما را گروگان بگيرند و تحويل محمد دهند و از اين راه صداقت خود را تثبيت كنند و محمد آنها را بلافاصله بكشد. اين مطلب را قبلا با محمد در ميان گذاشته و به او قول دادهاند كه بعد از اين او را پشتيبانى كرده و با شما تا آخرين نفس مبارزه كنند و محمد نيز با اين قرارداد موافقت كرده است. بنابراين، اگر يهود از شما گروگان بخواهند، مبادا موافقت كنيد؛ بدانيد كه عاقبت آن خطرناك است. گواه روشن بر اين كار آنكه شما فردا از آنها بخواهيد وارد جنگ شوند و از پشت سر به محمد حمله كنند، خواهيد ديد كه هرگز قبول نخواهند كرد و مطالبى پيش خواهند كشيد. سپس از آنجا به اردوگاه «غطفان» رفت و در آنجا با شيوه مخصوصى سخن را آغاز كرد. وى گفت: شما قبيله غطفان ريشه و اصل من هستيد. گمان نمىكنم مرا در گفتارم متهم كنيد؛ من با شما سخنى خواهم گفت، ولى تمنا دارم كه آن را با كسى بازگو نكنيد، همه او را به صداقت و دوستى پذيرفتند. سپس او مطلبى را كه به قريش گفته بود، به طور مشروح بازگفت و آنان را از عواقب كار بنى قريظه برحذر داشت و گفت: مبادا به خواهش آنها پاسخ مثبت بگوييد. وى مأموريت خود را به نحو احسن انجام داد، سپس مخفيانه به اردوگاه مسلمانان آمد. اين شايعه را كه يهوديان بنى قريظه مىخواهند از نيروهاى عرب گروگان بگيرند و آنها را تحويل مسلمانان بدهند، در ميان ارتش اسلام پخش كرد. البته منظور از پخش شايعه اين بود كه مطلب از كرانههاى خندق تجاوز كرده و به گوش لشكر عرب برسد.
🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇
❕ابو سفيان، شب شنبه تصميم گرفت كه كار را يك سره سازد. از اينرو، سران قريش و غطفان، نمايندگانى به دژ «بنى قريظه» اعزام كرده و به آنها گفتند: اينجا منطقه زندگى ما نيست، چارپايان ما دستخوش هلاك شدهاند، شما فردا از پشت سر حمله كنيد، تا كار را يكسره سازيم. فرمانده «بنى قريظه» در پاسخ نمايندگان احزاب گفت: فردا روز شنبه است و ما ملت يهود در چنين روزى دست به هيچ كارى نمىزنيم، زيرا گروهى از گذشتگان ما در چنين روزى دست به كار زدند و گرفتار عذاب الهى شدند. علاوه بر اين ما در صورتى اقدام به جنگ مىكنيم كه عدهاى از بزرگان احزاب، به عنوان گروگان در دژ ما باشند، تا شما براى نجات آنها تا آخرين نفس جنگ كنيد و ما را در ميان كار تنها نگذاريد. نمايندگان قريش بازگشتند و مطالب را به سمع سران احزاب رسانيدند. همگى گفتند: دلسوزى «نعيم» درست بوده و «بنى قريظه» مىخواهند با ما از در حيله وارد شوند. بار ديگر نمايندگان قريش با سران بنى قريظه تماس گرفتند و گفتند: اين مطلب كه ما اشراف خود را گروگان بدهيم عملى نيست؛ حتى ما حاضر نيستيم يك نفر را در اختيار شما بگذاريم. اگر شما مايليد، فردا حمله كنيد و ما شما را يارى مىكنيم. سخنان نمايندگان، آن هم با اين لحن كه ما حتى يك نفر هم گروگان در اختيار شما نمىگذاريم، ترديدى در صدق گفتار نعيم براى بنى قريظه نگذاشت و همگى گفتند: حق همان است كه نعيم مىگفت. قريش مآلانديش است، اگر خود را در اين جنگ موفق و پيروز نديد، راه خود را پيش خواهد گرفت و ما را در چنگال مسلمانان رها خواهد كرد. »
📚سيرۀ ابن هشام، ج 2، ص 229-231 و تاريخ طبرى، ج 2، ص 242-243.
👌می بینیم که نعیم بن مسعود به زیبایی ، مطابق با راهنمایی پیامبر ص ، از عملیات فریب و خدعه استفاده می کند و اتحاد دشمن خونخوار را در هم می شکند .
❕با توجه به آن که نبرد در اسلام دفاعی است ، چنان که در ذیل توضیح داده ایم ؛
💠https://eitaa.com/Rahnamye_Behesht/3421
👌جواز خدعه و فریب ، تنها در برابر دشمن جانی و مهاجمی ، مصداق پیدا می کند که قصد نابود سازی افراد مسلمین و به تاراج بردن اموال آنان را دارند ، در چنین حالتی می توان با خدعه و فریب ، او را به عقب راند و از کشتار و تاراج وسیع او جلوگیری نمود ، چنین خدعه و نیرنگی ، مورد تایید و تاکید عقلای عالم می باشد .
#پرسمان_اعتقادی
@Rahnamye_Behesht
#سایت_ما
ipasookh.ir
پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
#پاسخی_به_معاندین_که_مدعی_تناقض_گویی_ما_شده_اند
🤔#پرسش
❔آخوند شیاد حوزه علمیه به شیکترین شکل ممکن نشان داده که کل مناقشاتش در مورد صحت و ضعف روایات، هیاهویی بر سر هیچ است و در عمل، خودش هرجا که نفعش اقتضا کند روایتی را ضعیف یا تقیه معرفی میکند و بالعکس!
به عنوان مثال در بحث محدودیت نگاه مالک به کنیز شوهردارش، چون نفعش اقتضا میکند به روایتی از قرب الاسناد استناد میکند که بر طبق آن، از زیر ناف تا زانوی کنیز، جزو عورت کنیز محسوب شده و مالک کنیز حق ندارد به آن نظر کند
اما در جای دیگر میگوید: در اسلام حد عورت کنیز از زیر ناف تا زانو نیست و ملحدینی که حد عورت کنیز در اسلام را از زیر ناف تا زانو معرفی میکنند بیسوادی بیش نیستند . چرا که روایت مذکور ضعیف بوده و اساساً امام تقیه کرده
به راستی که دروغگو کم حافظه است ❗️❗️
💠#پاسخ💠
👌معاندین جیره خوار با تقطیع پاسخهای ما و تناقض تراشی ، در صدد خوش رقصی در برابر اربابان آمریکایی و اسرائیلی خود هستند تا اندک جیره بیشتری از دست آنان ارتزاق کنند ، که نمونه این تقطیع و تدلیس ، در مطلب فوق نمایان است .
❕در مباحث گذشته ، دو بحث مورد توجه ما قرار گرفته است ؛
1⃣ما در گذشته یاد آور شدیم که مقصود از « عورت » که پوشاندن آن حتی در برابر محارم ، لازم است ، شامل « قبل و دبر در زن و قبل و دبر و بیضتان در مرد » می شود ، آن هم به حسب روایات متعددی که در این زمینه از اهلبیت ع داریم ؛
📚وسائل الشیعه ج 2 ص 34 باب 4
❕و مرحوم صاحب عروه و فقهایی که بر عروه تعلیقه زده اند ، همین قول را پسندیده اند ؛ « العوره فی الرجل القبل و البیضتان و الدبر ، و فی المراه القبل و الدبر »
📚العروه مع التعلیقات ، ج 1 ص 138
❕نقلی هم که عورت را ما بین ناف و زانو می داند ، از روی تقیه و موافق با عقاید اهلسنت ، صادر شده است و راوی روایت هم ، فردی سنی مسلک است ؛
📚الحدائق الناضره ، ج 7 ص 7
2⃣اگر ارباب ، کنیز خود را به عقد دیگری در آورد ، دیگر حق ندارد که به بدن کنیز نگاه کند و با او معامله همسری کند و با نگاه به او یا لمس او ، از او لذت ببرد .
🔸ادامه 👇