eitaa logo
🇵🇸 رهپویان بصیرت🇮🇷
1.5هزار دنبال‌کننده
44.4هزار عکس
34هزار ویدیو
316 فایل
"بایدازحالت انفعال درعرصه فضای مجازی خارج بشویم" "مقام معظم رهبری" کانال دیگر ما @Nahjolbalaghe2
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽؛ 💠 جمله ای لطیف از دعای عرفه 💠 ☀️ آيت الله احمدى ميانجى مى فرمودند: در دعاى عرفه امام حسين (عليه السلام) جمله لطيفى است: الهى مَن كانَت مَحاسِنُه مَساويه فَكيف لايَكونُ مَساويهِ مَساويه خدایا کسی که خوبی های او بدی است چگونه بدی های او بدی نباشد. ☀️ يكى از كارهاى خوب ما نماز است، نماز ما با نماز على (عليه السلام) را نمى گويم چقدر فاصله دارد. نماز ما با نماز قيس بن سعد بن عباده چقدر فاصله دارد كه مسعودى در مروج الذهب آنرا بيان كرده: ☀️ قيس در مسجد نماز مى خواند، در حال سجده یک مار آمد به دور گردن او پيچيد قيس نماز را به هم نزد و ما اگر یک سوسک را ببينيم نماز را به هم مى زنيم. 📚 اکبر دهقان ؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان ؛ نکته ۸۳ @Abraar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_383457124023275085.mp3
2.88M
❤️عرفه از زبان حضرت آقا @Abraar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بحران کشمیر از کجا نشات می گیرد؟ 🔹از ردپای انگلیس تا ذات جغرافیایی منطقه کشمیر ببینید 👌 @Abraar
مداحی آنلاین - دعای عرفه - میرداماد.mp3
10.85M
🌾دعای پر فیض #عرفه 🎤با نوای حاج مهدی #میرداماد 👌بسیار دلنشین 🌷 #التماس_دعای_فراوان
روز عزیزی است 🌺 خیلی دعا کنیم همه رو دعا کنیم🙏 خصوصا حاجی غریب را😭 ای امیر عرفه بی تو صفا نیست که نیست، حاجتی غیر ظهورت به خدا نیست که نیست... التماس دعــــــــای فرج🙏
هدایت شده از .
اف بر دنیایی که ...
کنفرانس🌺 موضوع::معرفت نفس با اجـــرا ،جناب یگانه👌 ساعت۲۱ اجرا همزمان در👇 کانال ابرار گروه شمیم معرفت گروه هم اندیشی همکاران قرارگاه بسوی ظهور @Abraar
هدایت شده از رضا فرهنگ یگانه
بسم الله الرحمن الرحیم
هدایت شده از کانال ايرانيان
چنانچه عنايت فرماييد در منطق قرآن كافر كسي است كه به غير خدا دل مي بندد! پس مي توان نتيجه گرفت که دل بستن به پوچي ها در واقع يك نوع كافرشدن است.(4) و اگر كفر، زندگي كسي را بگيرد عملاً او را به غير خدا دل بسته كرده است. و غير خدا نماندني است- تازه اگر به دست بيايد- دنيا چنان است كه اگر كسي نداشته باشد، آن را مي خواهد و اگر داشته باشد، بيشترش را طلب مي كند. به بيان ديگر اندازه ثابتي ندارد كه تمام شود.(5) به قول معروف؛ دنيا مانند دُم ماهي در آب است، هر چند هم شخصي سعي كند كه دُم ماهي را در آب بگيرد نمي تواند، اگر هم بالاخره با تلاش زياد آن را گرفت، بلافاصله با تکاني که ماهي به خود مي دهد، از دست او در مي رود! غير خدا هم دست نيافتني است چون اصلاً وجود بالذّات و استقلالي ندارد، اگر هم كسي به آن دست يافت، دو حالت دارد: يا برايش نمي ماند، يا اگر ماند فكر مي كند آن مقدار كه دارد براي او كم است. كسي كه به پوچي ها دل ببندد حتماً مأيوس مي شود. چون يأس موقعي براي انسان پيش مي آيد كه يا كاري كرده و فايده اي از آن نبرده، يا مي خواهد كاري بكند منتهي از نتيجه گرفتن آن مطمئن نباشد. كل دنيا از آن جهت كه دنياست يك نحوه پوچي به همراه دارد، چون ماندني نيست. پس كسي كه مقصدش دنيا - يعني غير خدا- شود حتماً مأيوس مي شود. حال نتيجه ي يأس چيست؟ گفت: من به هر جمعيتي نالان شدم جفت بد حالان و خوش حالان شدم هر روز، به كاري، و هر دم، به دري است! چون مأيوس است و مي خواهد از يأس بيرون آيد، همين طور مي دود، درست مثل كسي كه تشنه است و در وسط بيابان قرار گرفته است، به دنبال آب به اين طرف و آن طرف مي دود. لحظه اي قرار ندارد، اما به آن نمي رسد. نه مي تواند ندود، نه مطمئن است آنجا كه مي دود آب هست. در يك حالت ترديد به سر مي برد. گفت: دور مي بيني سراب و مي دوي عاشق آن بينش خود مي شوي با خيالات خود زندگي مي کند و وقتي خواست با آن ها ارتباط واقعي پيدا کند مي بيند هيچ چيز نبود. گويد او چندان كه افزون مي دوي از مراد دل جداتر مي شوي آنچه تو گنجش توهّم کرده اي از توهّم گنج را گم کرده اي با خيالات خود زندگي مي كند و وقتي خواست با جديت با آنها ارتباط برقرار كند مي بيند هيچ چيز نبود. يا شخصي كه با جديت و تلاش فراوان تمام فکر خود را متمرکز مي کند تا مدرک دانشگاهي درجه بالايي کسب کند، اما در يک بازخواني مجدد، درمي يابد به آنچه مي خواسته، نرسيده است. حالا يك باغ مي خرد تا روزهاي تعطيل، براي تفريح به آنجا برود. در واقع او با آن مدرک درجة بالا نتوانسته است يأس «خود» را برطرف كند و به آرامش برسد. وقتي هم كه باغ را خريد مدتي با آن خوش است اما دوباره مي بيند كه ناآرام است. باغ را مي فروشد و به يکي از شهرهاي توريستي مهم دنيا مي رود، جايي كه بتواند خوش بگذراند، و باز خود را با يأس و پوچي روبه رو مي بيند. علت اين كه او هر لحظه به كاري است و هر لحظه يك تصميمي مي گيرد، به خاطر اين است كه مي خواهد از راهي غير از راه حقيقي، از يأسِ خود فرار كند. آنچه را دارد كافي نمي داند و با آن آرام نيست و قرار و اعتمادي در «خود »ش حس نمي كند و آنچه را هم که ندارد، نمي داند که چيست، فکر مي کند پول و مقام ندارد و لذا با دل بستن به امثال پول و مقام مي خواهد آرامش مورد نياز روحش را تأمين کند ولي چيزي نمي گذرد که مي بيند روز از نو، روزي از نو، باز همان يأس و همان احساس پوچي. همة اين نمونه ها به ما مي گويد دل بستن به غير خدا برابر است با مأيوس شدن.    
هدایت شده از کانال ايرانيان
قرآن مي فرمايد: «... إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»(6) جز كافران هيچ كس از مدد خدا مأيوس نمي شود. كافر به پوچي ها دل بسته است و دل بستن به پوچي ها همان دل بستن به غير خدا و مأيوس شدن از لطف و مدد پروردگار است، از غير خدا هم كه كاري بر نمي آيد. به همين دليل كافر به پوچي و اضطراب دچار مي شود. هركس، غير خدا را دارد در واقع چيزي ندارد چون دل با آن چيزها قانع نمي شود. و چون آن چيزها برايش ماندني نيست احساس پوچي مي كند. ناگفته نماند كه اگر انسان به خدا وصل شود همه چيز عكس مي گردد؛ كسي كه خدا را مي خواهد خانه هم مي سازد اما براي اين كه در آن عبادت كند. در اين حال، خانه او را به پوچي نمي كشاند و از آن مهم تر حوادث زمانه او را به دنبال خود نمي برد و تحت تأثير حادثه سازان، زندگي خود را به دست آن ها نمي دهد، بلکه به پيروي از انبياء الهي، عالم را تحت تأثير حکم خدا قرار مي دهد و به عبارت ديگر در مسيري وارد مي شود که تاريخ ساز خواهد بود و نه فروافتادن در زباله دان تاريخ. كسي كه تلاش مي کند آفتابِ روي ديوار خانه اش را بگيرد، مي بيند پس از مدتي آفتاب رفت. ديوار از خودش آفتاب نداشت؛ خورشيد است كه آفتاب دارد. همين طور است اگر كسي به مخلوق خدا دل ببندد: چون مخلوقات خدا رفتني هستند، آن شخص مي بيند پس از مدتي دست خالي است و لذا به پوچي مي رسد و مأيوس مي شود. اكثر جواناني كه به غير خدا دل مي بندند دچار يأس مي شوند. علت اين يأس به «خود» آنها برمي گردد، اگر به دكترا دل بسته بود و به دست نياورد زندگيش را پوچ مي پندارد. در حالي که اگر به اين نوع چيزها دل نمي بست، ديگر برايش فرقي نداشت که به آن ها برسد يا نرسد و اگر هم به آن ها نمي رسيد دچار پوچي و يأس نمي شد.(7) بعضي از افرادي كه در كنكور قبول نمي شوند مي گويند اگر پدرمان ما را به كلاس كنكور فرستاده بود قبول مي شديم! و کساني هم که به کلاس کنکور رفتند و قبول نشدند، بهانه ديگري پيدا مي كنند. مثلاً مي گويند خروس همسايه زياد مي خواند، حواس من پرت مي شد! بدين ترتيب هر كس سعي مي كند بهانه اي پيدا كند تا اضطرابش را توجيه كند ولي متوجه نيست كه اين ها تفسير حقيقيِ يأس و اضطرابش نيست. اگر كسي خدا نداشته باشد پوچي هايش را درست تفسير نمي كند. همان طور که در نوردادن و گرما و رنگ طلايي، خورشيد اصل است و نمي توان نورانيّت و گرمازايي و رنگ طلايي داشتن را به ديوار خانه نسبت داد و اگر كسي چنين كاري كند وقتي كه غروب مي شود و نور از ديوار خانه غايب مي گردد، خجالت زده گشته و مي بيند كه چه كار غلطي كرده است. همان طور هم تمام عالم و آدم جلوه هاي انوار اسماء الهي هستند. عالم و آدم مثل نوري هستند كه از خورشيد به ما مي رسد و خورشيد حقيقي خداست. فرمود: «اللهُ نورُ السَّمواتِ و الاَرْض»(8) آسمان ها و زمين ظهور نور خداوند و اسماء اوست. اگر كسي به غير خدا دل ببندد از آنجا كه غير خدا رفتني است حتماً خجالت زده مي گردد و به پوچي دچار مي شود.    
هدایت شده از رضا فرهنگ یگانه
هركس بايد بتواند پوچي و اضطراب خود را به راحتي تفسير كند. يكي از دلايل اين كه اهل دنيا معمولاً عصر جمعه احساس پوچي و دل مردگي دارند اين است كه جمعه شان را صرف دنيا كرده اند. اما كساني كه در يك معنويت طولاني زندگي كرده اند و از زمينه هاي معنوي روز جمعه بهره گرفته اند، در عصر جمعه شاد و سرحال هستند. دعا مي خوانند، عبادت مي كنند، صله رحم به جا مي آورند، به قبور اموات سر مي زنند؛ خلاصه در حالت معنوي خود عيش مي كنند! گفت: اين كه بيني مرده و افسرده اي زان بود كه ترك سرور كرده اي اگر كسي علت افسردگي و دل مردگيِ عصر جمعه را نفهمد فكر مي كند دليل غصه اش، نداشتن سرگرمي هاي مهيج است! مي گويد اگر فلان وسيله بازي و سرگرمي را داشتم، عصر جمعه مشغول بازي با آن مي شدم و ديگر خسته و افسرده نبودم! اما وقتي همان وسيله را خريد پس از مدتي از آن ها هم خسته مي شود. حالا در واقع با داشتن آن وسيله، بي وسيله مي شود! درست مانند اهل دنيا كه با داشتن دنيا، بي دنيايند! و چون علت افسردگي را نمي دانند مجبور مي شوند چيز ديگري از همان دنيا را جايگزين آن كنند... همة اين ها به جهت آن است که علت افسردگي خود را نمي دانند و متوجه نيستند اگر كسي بخواهد با غير خدا قرار و آرامش پيدا كند هميشه بي قرار و بي آرامش است. گفت: آن نفسي که با خودي بسته ابر غصه اي و آن نفسي که بي خودي مه به کنار آيدت آن نفسي که با خودي يا ر کناره مي کند وآن نفسي که بي خودي باده يار آيدت آن نفسي که با خودي همچو خزان فسرده اي وآن نفسي که بي خودي دي چو بهار آيدت جمله بي قراريت از طلب قرار توست طالب بي قرار شو، تا كه قرار آيدت بي قراري و عدم آرامش انسان به خاطر آن است كه مي خواهد با دنيا قرار بگيرد در حالي كه بايد طالب حق شود؛ مثل مؤمنين واقعي که از طريق ارتباط با حق آرام هستند، از خود رسته و به حق پيوسته اند. لذا مي فرمايد: «آن نفسي که بي خودي، بادة يار آيدت» وقتي از منيت خود آزاد شدي، با صفات يار به سر مي بري و مست نظر به اويي. امام خميني«(ره)» هنگامي كه از پاريس به ايران برمي گشتند و به ظاهر بزرگ ترين پيروزي را به دست آورده بودند و شاه و نظام شاهنشاهي را سركوب كرده و ملت به دعوت ايشان قيام نموده بودند، علي القاعده بايد خيلي خوشحال باشند، خبرنگاري از ايشان پرسيد: «آقا در چه حالي هستيد؟» امام فرمودند: «هيچي!» اين جواب نشان مي دهد امام؛ طالبِ بي قرارِ خداست نه طالبِ پيروزي دنيايي. امام«(ره)»، «قرار» را از جاي ديگري به دست آورده اند. همان که گفت: «آن نفسي که بي خودي، مه به کنار آيدت» خدا نزد تو است. امام«(ره)»، خوشحال است چون بندگي كرده است نه چون بر شاه پيروز شده است. لذا مولوي در ادامه مي گويد: جملهِ نامراديت از طلب مراد توست ورنه همه مرادها جمله نثار آيدت(9) تا دنبال آرزوهاي دنيايي هستي، همواره با نامرادي روبه رو مي شوي، وگرنه چنانچه خود را از آرزوهاي وَهمي دنيا آزاد کردي، مي يابي که همه آنچه به واقع مي خواستي در پيش خود داري. همه ي انسان ها به دنبال آرامش هستند، ولي كسي با دنيا آرام نمي شود، آرامش با خدا فرا مي رسد، و كسي كه با خدا آرام گيرد همه ي آرزوهاي حقيقي اش برآورده مي شود. خدا مي فرمايد: «... أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(10) يعني اي انسان ها! همه ي شما به دنبال آرامش مي گرديد، بدانيد كه اين آرامش و اعتماد و اطمينان فقط با خدا به دست مي آيد.    
هدایت شده از رضا فرهنگ یگانه
آنچه باعث بي خداشدنِ انسان مي شود جلوه و زيباييِ ظاهري پوچي هاست. كافر به پوچي ها دل مي بندد و عمرش بي حاصل مي شود. عمر بي حاصل به جهت بي ايماني است و اگر عمر كسي بي حاصل شد، اضطراب هاي گوناگون او را فرا مي گيرد! ايمان است كه انسان را به خدا وصل مي كند. و اگر انسان به خدا وصل نشود عملاً چه بخواهد و چه نخواهد به دنيا- يعني پوچي ها- وصل شده است. اگر انسان به جاي آن كه به خدا اعتماد داشته باشد به خودش اعتماد كند، دچار پوچي مي شود. كسي كه به كمك هوش خود يا به کمک قدرت خود بخواهد مشكلاتش را حل كند ديري نمي پايد كه از بين مي رود، چون از خدا جدا شده است. اگر كسي بگويد « به حول و قوة الهي، إن شاءالله فردا چنان مي كنم» اشكالي ندارد، خداوند هم در قرآن توصيه مي فرمايد که؛ «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا، إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ...»(11) براي انجام چيزي نگوييد من فردا آن کار را انجام مي دهم مگر اين که بگوييد اگر خدا بخواهد. پس اگر كسي بگويد: «من با زور خودم فلان مي كنم»، خداوند عملاً به او مي نماياند که: «اَنْتُمُ الْفُقَراء» شما فقيريد، تو سايه اي، چيزي نيستي بايد به حق وصل شد تا چيز شوي. گفت: سايه بنمايد و نباشد ما نيز چو سايه هيچ هستيم ايمان وسيله اي است براي اتصال انسان به غني مطلق يعني خدايي که «هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد» است. و بي ايماني چون جدايي از غني مطلق و حميد است، ماندن در فقر و نيستي است و در نتيجه عامل سرگردان شدن در ميان پوچي هاست. در واقع هركس كه راه ايمان به خدا را نيافته و به او مؤمن نيست، حتماً مضطرب است. گاهي انسان، خودش نمي داند مضطرب است همان طور که بسيار پيش آمده که انسان عصباني نمي داند عصباني است و اگر به او بگويي فعلاً تو عصباني هستي موضوع را براي بعد بگذار، مي گويد نه من عصباني نيستم. مثلاً راننده هايي كه ماشين هايشان بنا به دلايلي در هم گره خورده است وقتي يك ماشين دير حرکت کند، چند بار بوق مي زنند، اين ها اضطرابي دارند كه خودشان نمي شناسند. بايد سر فرصت فكر كنند تا بفهمندكه چقدر با خودشان جنگيده اند! انسان ها متوجه نيستند كه بي ايماني و اضطرابشان آن ها را متلاشي مي كند. مانند دستي كه بر اثر سرما كرخ و بي حس شده باشد، در چنين حالتي اگر دست را روي آتش بگذارند به طوري كه بسوزد، شخص احساس درد و سوزش نمي كند، اما وقتي از حالت كرخي درآمد احساس مي كند كه دستش سوخته است. ميل به «دنيا»، «حرص» و «حسد» هم، احساس حقيقي آدمي را كرخ مي كند نمي گذارد بفهمد كه چه بلايي بر سرش آمده است. انسان مضطرب در بسياري مواقع اضطراب شديدِ «خود»ش را حس نمي كند، فکر مي کند اين هم يک نوع زندگي طبيعي است. بعد كه بيدار شد- چه در اين دنيا چه در آن دنيا- مي يابد چه بلايي بر سر خود آورده است، در حالي که ايمان به خداي باقي کامل، عامل از ميان رفتن همة اين اضطراب ها است.    
هدایت شده از رضا فرهنگ یگانه
همه انسان ها تشنه كمال هستند ولي بعضي ها به دنبال سراب مي روند، وقتي كسي دنبال سراب برود هم آب به دست نمي آورد و هم توان برگشتن را از دست مي دهد و در نتيجه تلف مي شود. راه نجات از پوچي و يأس اين نيست که زندگي را به طور عادي بگذرانيم. اگر انسان بخواهد پوچي و اضطرابش كم شود بايد بداند كه دل او، خدا مي خواهد و بايد به دنبال خدا برود. مولوي مي گويد: اي آدم ها! اگر آب مي خواهيد، آب درون كوزه است، چرا محو گُلِ روي كوزه شده ايد؟! چرا همين طور قربان ظاهر زيباي كوزه مي رويد، در صورتي كه آب داخل كوزه است و نه در گُل روي كوزه؟ چند بازي عشق با نقش سبو؟ بگذر از نقش سبو و آب جو چند باشي عاشق صورت، بگو طالب معني شو و معنا بجو صورت ظاهر فنا گردد بدان عالم معني بماند جاودان صورتش ديدي ز معنا غافلي از صدف درّ را گزين گر عاقلي يعني انسان در اين دنيا آمده است كه به خدا وصل شود و اگر در اين دنيا به دنبال دنيا بدود مثل اين است كه انسان تشنه اي بخواهد با گُلِ روي كوزه سيراب شود و از محتواي درون کوزه غافل بماند. مشغول شدن به صورت و ظاهر دنيا، انسان را در اضطرابِ بي ايماني و تشنگي نسبت به حقيقت نگه مي دارد. در آخر هم، دنيا دست يافتني نخواهد بود، خدا مي ماند و آن ارتباطي که انسان توانسته باشد با خدا به وجود آورد و ديگر هيچ. تنها راه از بين بردن افسردگي اين است كه آرام آرام آن را به وسيله ارتباط با خدا از بين ببريم. اگر كسي مي خواهد عمرش حاصلي داشته باشد و پوچ نباشد بايد زندگي اش زندگي ايماني باشد، و وارد يک زندگي ديني شود. وقتي انسان اضطراب هاي خود و ديگران را ارزيابي كند دقيقاً مي بيند كه ريشه ي همه اضطراب ها اتصال نداشتن به حق است. و ايمان قلبي تنها وسيله اتصالِ به حق است که بايد به دنبال آن بود.    
هدایت شده از رضا فرهنگ یگانه
مولوي در راستاي داشتن دنيا و عملاً هيچ چيز نداشتن، قصه اي دارد كه براي انسان، هشدار نيکويي در بر دارد. او مي گويد؛ در داخل يك شهر بزرگي كه به اندازه ي يك استكان بود، تمام مردم دنيا جمع بودند، كه آن ها سه نفر بيشتر نبودند! اين سه نفر هم آدم هاي عجيبي بودند. يكي از آنها كور دوربين بود. كور بود اما دور، دورها را مي ديد، علاوه بر اين كه نزديك را هم مي ديد! يكي از آن ها كر بود، اما خيلي گوشش تيز بود! يكي هم برهنه بود و در عين حال لباس هايش بسيار بلند بود! بود شهري بس عظيم و مه ولي قدر او قدر سكره(12) بيش ني بس عظيم و بس فراخ و بس دراز سخت زفت(13) زفت اندازه پياز مردم ده شهر مجموع اندر او ليك جمله سه تن ناشسته رو آن يكي بس دوربين و ديده كور از سليمان كور و ديده پاي مور بعضي ها اين طوري هستند كه پيامبري به عظمت حضرت سليمان(ع) را نمي بينند اما پاي مورچه اي را مي بينند؛ قيمت دلار را مي دانند اما از خدا و دين و پيامبرِ او چيزي نمي دانند؛ خلاصه به حقايق ماندني توجهي ندارند و به متاع كوچك رفتني دنيا مشغولند. وان دگر بس تيز گوش و سخت كر گنج در وي نيست يك جو سنگ زر خيلي تيزگوش و تيزهوش است! همه چيز را دربارة دنيا مي شنود و مي شناسد، اما گنج معنوي ندارد و يك ذره معنا را هم در وجود خود حس نمي كند، و نسبت به حقايق كر است. آن دگر عور و برهنه لاشه باز ليك دامن هاي جامه او دراز خود را به جهت داشتن دنيا، داراي همه چيز مي داند ولي در حقيقت، برهنه است چون تقوا -كه لباس واقعي است- ندارد. گفت كور اينك سپاهي مي رسد من همي بينم كه چه قومند و چند گفت كر آري، شنودم بانگشان كه چه مي گويند پيدا و نهان آن برهنه گفت ترسان زين منم كه ببرند از در ازي دامنم كور گفت: اينك به نزديك آمدند خيز، بگريزيم پيش از زخم و بند كر همي گويد كه آري مشغله مي شود نزديك تر ياران، هله آن برهنه گفت آوه دامنم از طمع برّند و من ناايمنم كور گفت: «آي مردم! سپاهي دارد از دور مي آيد. من اين قدر دقيقم كه مي دانم از كدام طايفه اند و چند نفرند». كر گفت: «من هم صدايشان را شنيدم و حرف هاي درگوشي شان را هم مي شنوم.» برهنه گفت: «چه كار كنم كه الان دامنم را مي بُرند» كور مي گويد: «بياييد فرار كنيم...». خلاصه اين آدم هاي «خيلي نادانِ خيلي باهوش» بلند شدند و فرار كردند. داستان بسيار عميقي است. اين سه نفر نماد همه افراد دنياطلب هستند. مولوي مي گويد كورِ دوربين يعني كوري كه حقيقت را نمي بيند، اما مواظب ريال آخر زندگيش هم هست. كر تيزگوش، نسبت به شنيدن سخن حق کر است، در عين حال نسبت به سود و زيان دنيايي اش خيلي تيزگوش است. و برهنة لباس بلند، برهنه از كمالات معنوي است كه ثروت دنيايي دارد. اما كور، حرص است؛ شخص حريص، عيب همه را مي بيند ولي عيب خودش را نمي بيند. كر؛ آرزو است، صداي مرگ بقيه را مي شنود ولي مردن خودش را باور ندارد. و برهنه؛ مرد دنياست، در حالي كه چيزي ندارد، فكر مي كند همه چيز دارد و ديگران هم براي دارايي او نقشه مي كشند. كر، امل را دان كه مرگ ما شنيد مرگ خود نشنيد و نقل خود نديد حرص، نابيناست بيند مو به مو عيب خلقان و بگويد كوبه كو عيب خود يك ذره چشم كور او مي نبيند، گرچه هست او عيب جو صد هزاران فصل داند از علوم جان خود را مي نداند آن ظلوم داند او خاصيت هر جوهري در بيان جوهر خود چون خري قيمت هر كاله داني كه چيست قيمت خود را نداني احمقي است جان جمله علمها اين است اين كه بداني من كي ام در يوم دين عور مي ترسد كه دامانش برند دامن مرد برهنه چون درند؟ مرد دنيا مفلس است و ترسناك هيچ او را نيست، از دزدانش باك نتيجه اين كه اگر كسي با خدا ارتباط نداشته باشد، كورِ تيزچشم، كرِ تيزگوش، و پوشيدة عريان است! پوشيده اي که از عرياني مي ترسد، و كري كه از حق ناشنواست- و همه حواسش به اين است كه يك ريال ضرر نكند- و كوري كه از ديدن حق محروم است، اين ها همواره دچار اضطراب هستند و جنس دنيا همين است. كسي كه از حق، كور است و از حق، كر است و از معنا تهي است حتماً به پوچي ها سرگرم است و به اضطراب دچار مي شود. مولوي مي گويد اين ها فرار كردند و به دهي رفتند. در آنجا يك مرغ بريان شده ديدند كه آنقدر گوشت داشت كه به اندازه ي استخوان بود! خوردند و خوردند تا باد كردند و آنقدر لاغر شدند كه از فرط چاقي ديگر نتوانستند تكان بخورند! آيا اينطور نيست؟! بعضي ها آنقدر بزرگ اند كه ده ها ساختمان دارند اما هيچ انسانيتي ندارند! آدمي كه از كمالات معنوي برخوردار نباشد خيلي «هيچ» دارد! پس انسان بايد «خود»ش را درست بشناسد. و اگر انسان، «خود»ش را درست بشناسد حتماً مي بيند در عمق جان خود خدا مي خواهد. انسانِِ بي خدا، پوچ و مضطرب است. انساني كه«خود»ش را بشناسد مي فهمد كه اصلاً نمي تواند بي خدا باشد. انسان مي تواند درس بخواند، خوب مطالعه كند، خانه داشته باشد، همسر داشته باشد و پوچ هم نب
هدایت شده از رضا فرهنگ یگانه
اشد؛ به شرط آن كه همه را به عنوان بستر «بندگي» خدا بخواهد. درس بخواند تا انساني باشد كه وظيفه اش را در اين راستا انجام داده باشد نه اينكه درس بخواند كه مغرور شود. إن شاءالله خدا به ما توفيق دهد كه با تمام «وجود»، متوجه «غني حميد» باشيم، و جهت «قلب» و «جانمان» را به طرف « او» بيندازيم، و با بندگي او هرگز نگذاريم كه جهت «جانمان» از خداي متعال منحرف شود تا تمام باغ هاي هستي در جان ما به شکوفه بنشيند و ميوه اتصالِ به حق بدهد. «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»    
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حسین
✨‍ ای حریم کعبه مُحرِم بر طواف کوی تو من به گِرد کعبه می‌گردم به یاد روی تو ✨ما و دل ای مهدی دین بر نماز ایستاده‌ایم من به پیش کعبه، دل در قبله ابروی تو ✨گرچه بر مُحرم بُوَد بوییدن گلها حرام زنده‌ام من ای گل زهرا به فیض بوی تو ✨بهر قربانی نه جان دارم که قربانی کنم موقع احرام اگر چشمم فتد بر روی تو ✨دست ما افتادگان را هم در این وادی بگیر ای که مِهر از مُهر جاءالحق بود بازوی تو عید سعید قربان مبارک صبحتان بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 بسیار زیبا ویژه 🔊همراه با شنیدنی مقام معظم رهبری 💐 مبارک💐 🔴ابــــــــرار ♨️ @Abraar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴قاچاق در دستان ۴ خانواده! ♦️روایت خجسته؛ نایب رئیس کمیسیون اصل ۹۰ مجلس از پشت پرده فساد : خانواده ۱۲۵ هزار خودرو با رانت در این مدت وارد کرده بود که به خیلی جاها وصل بود. پشت سر اینها قطعا افرادی هستند که مسئولیت دارند! ♦️ ۳۴ هزار خودرو به صورت غیرقانونی در زمان معاون تخصصی شریعتمداری؛ وزیر صنعت و معدن ثبت شده است
. 🌹ذبیحی بزرگتر از اسماعیل(ع) 💥(وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ) ♦️هنگامى كه حق تعالى به ازاى ذبح اسماعیل قوچى را فرستاد تا به جاى او ذبح شود، حضرت ابراهیم(علیه السلام) آرزو كرد؛ كاش مى شد فرزندش را به دست خود ذبح كند و مأمور به ذبح از شما. گوسفند نمى شد تا سوزش پدرى كه عزیزترین فرزندش را به دست خود در راه خدا ذبح كرده به قلب او وارد شود تا از این طریق بالاترین درجات اهل ثواب در مصیبت ها را به دست آورد. در این اثنا خطاب وحى از پروردگار جلیل به ابراهیم خلیل رسید كه محبوب ترین مخلوقات من نزد تو كیست. ♦️ابراهیم(علیه السلام) فرمود: هیچ مخلوقى پیش من محبوب تر از حبیب تو محمد(صلی الله علیه و آله) نیست. پس وحى آمد كه آیا او را بیشتر دوست دارى یا خودت را ابراهیم(علیه السلام) گفت: ♦️او پیش من از خودم محبوب تر است. خداوند متعال فرمود: فرزند او را بیشتر دوست دارى یا فرزند خود را ابراهیم(علیه السلام) عرض كرد: فرزند او را بیشتر دوست دارم. ♦️پس حق تعالى فرمود: آیا ذبح فرزند او (امام حسین علیه السلام) به دست دشمنان از روى ستم، بیشتر دل تو را مى سوزاند یا ذبح فرزند خودت به دست خودت در اطاعت من ! عرض كرد: ♦️پروردگارا! ذبح او به دست دشمنان بیشتر دلم را مى سوزاند. در این هنگام خداوند خطاب كرد: اى ابراهیم! پس به یقین جمعى كه خود را از امت محمد(صلی الله علیه و آله) مى شمارند،بزودی فرزند وی( امام حسین(ع) ) را از روى ظلم و ستم و با عداوت و دشمنى، ذبح خواهند كرد همان گونه كه گوسفند را ذبح مى كنند و به این سبب مستوجب خشم و عذاب من مى گردند. ♦️ابراهیم(علیه السلام) از شنیدن این خبر جانكاه، ناله و فریاد بر آورد و قلب و جان او به درد آمد و بسیار گریه نمود و دست از گریه بر نمى داشت تا این كه وحى از جانب پروردگار جلیل رسید: ♦️« اى ابراهیم! جزع و مصیبت تو بر فرزندت اسماعیل را که اگر او را به دست خود ذبح مى كردى در قلبت هویدا می شد ، با جزع و ناله ای كه تو بر حسین(علیه السلام) و شهادتش كردى فدیه و جایگزین نمودم و بدین سبب بالاترین درجاتی که اهل ثواب برای تحمل مصیبت ها می برند به تو دادم. در پایان امام رضا(علیه السلام) فرمود: این است مفهوم قول خداوند عز وجل «وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ». 📚(عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1،ص: 209)  🇮🇷 @Abraar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ادعای برادر دیپلمات شهید ایران در حادثه منا درباره معامله مسئولان ایرانی با عربستان 🔹مرتضی رکن آبادی: مسوولان ما برای اینکه راه حج باز بشود سال گذشته در عربستان امضا دادند و پذیرفتند که مقصر فاجعه منا ایرانی‌ها بودند!