روزها به کام نیستند مثل شب‌هایمان . .

-

و انسانها فقط به فریاد هم می‌رسند نه به سکوت هم . ‌.

_

باران از پشت شیشه برایم دست تکان می‌دهد؛ و قطره‌ها به آغوش شیشه‌ها پناه می‌برند. این عاشقانه‌ترین صحنه‌ی پاییز است ؛) #فاطیماه

در چشم‌ها شاخه نیست. در رگ‌ها آسمان نیست. در این زمانه درخت‌ها از مردمان خرّم‌ترند. کوه‌ها از آرزوها بلندترند. نی‌ها از اندیشه‌ها راست‌ترند. برف‌ها از دل‌ها سپیدترند. نامه‌ای از #سهراب_سپهری ؛ به دوستش نازی

سلام اوقات‌تون پر از نور و برکت🌱 📍بنا داریم یه کسب‌وکار مجازی کوچولو راه بندازیم و به کمک شما نیاز داریم :) البته که وقتی کسب‌وکار راه افتاد همراه با دست‌مزد خواهد بود. اگر توی تخصص‌های زیر سر رشته‌ای دارید و کار می‌کنید با من ارتباط بگیرید تا شرایط رو بسنجیم و کار رو پیش‌ببریم؛ ✍️🏼 نویسندگی 💻 گرافیک و فوتوشاپ 🎙 گویندگی 🎛 تنظیم پادکست @fateh_00

-

چیزی جز کتاب این‌ روزها نمی‌تواند مرا آرام کند . آن هم اگر کتاب مورد علاقه‌ات باشد و یک لیوان قهوه‌ که درست و حسابی غرقش شوی .

-

کاش همینی بشه که صائب تبریزی میگه:

من از نهایت شب حرف می‌زنم جایی که هیچ نوری نیست امیدی نیست . . #فروغ

-

زن‌ها خیلی قوی‌اند خیلی بیشتر از خیلی :)

خوشبختانه باران ارث پدر هیچکس نیست!

:)

لبخندش برآمده از قدرتش بود وگرنه درون پرالتهابی داشت . .

از صبح ناب پر شده‌ام در من یک جرعه آفتاب نمی‌نوشی؟ #حسین_منزوی

تو؛

با من حرف بزن !

همان گونه که با آینه‌ها هر صبح سخن می‌گویی

همان گونه که درخت خرمالوی وسط حیاط را آرام‌می‌کنی

با من حرف بزن!

مثل پرنده‌ای که محکوم است به سکوت

- دیوار دور خودت را چگونه ساختی؟ گفتم:

با سلام‌‌هایی که نمی‌خواهم و خداحافظ‌هایی که نمی‌خواستم...

گریه میکردم ولی میگفت هان! مشکل کجاست؟ او نمیدانست خود زخم عمیق قلب ماست... ۵ آذرماه ۱۴۰۲ ✍🏻 #فاطیماه | #فاطمه_خسروی

بیداری زمان را با من بخوان به فریاد ور مرد خواب و خفتی 《رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن》 #شفیعی_کدکنی