و قلب من، این عمیق پهناور
که هرگز نخواهد مرد؛
آکنده به عطریست
که اگر روزی مرا دفن کنند
از خاک من عشق خواهد رویید...
مینویسم که روزی مرا به یاد بیاوری.
مینویسم از برای عشق، از برای با تو بودن،
و آخرین لبخندی که از جانبِ من خواهی دید.
میدانی که راه گلوی نَم گرفته را ابرهای سیاهِ
چموشِ بدعُنُق چنان سد میکنند که حرف
زدن انگار تیر خلاصیست به بغضِ ناکامِ
جاخوشکرده.
و چشمهایی که هرگز نمیبینی، گواهِ بارش
این تیرهابرها هستند هنگامی که نیستی...
مینویسم که بدانی، با نوشتن از تو زنده
خواهم ماند و دَوام خواهم آورد.
#فاطیماه
هدایت شده از 𝘕𝘰𝘣𝘰𝘥𝘺.
اگر دوست داشتید این پیام رو در کانالهاتون بازنشر بدید تا من طبق حسی که از کانال/خودتون میگیرم براتون یک سناریو بنویسم و توی اون سناریو توصیفتون کنم.
میتونید لینک کانالهاتون رو اینجا قرار بدین.
داستانِ اردیبهشت
به پایان رسید
و من هنوز
به خانه نرسیدهام
قصهی خرداد را بباف
کلاغ ها،
اردیبهشت
سر به هوا میشوند...
ببخشید اگه فرصت جوابگویی در خود لینک ناشناس نیست؛ یا حالا به هر دلیلی فراموش میشه.
لطفاً اگر کاری بود پیام بدید :)
https://eitaa.com/Fatimah_kh