رَشتاك!🇵🇸
-
تاریخ نمینویسم؛
تاریخ نوشتن کار دست آدمها میدهد.
روزی که نباید چیزی را به یاد میآوری که
چنان تورا در خودش حل کرده، که اِنزِجار
یأس و ناامیدی چنگ به گلویت میاندازد و
رهایت نمیکند.
امروز اما خوب است؛ کمی از آن را در قلبم
نگه میدارم و باقی را دور میریزم. غرق شدن
را دوست دارم. غرق شدن در رویاهایی که
خیلی دوراند.
اما، الان روی قلبی که شیشهخردههایش پای
هر آدمی را زخمی کرده حک میکنم که:
روزی به سراغت خواهم آمد؛ من!
#فاطیماه
آه که اگر فقط این دوری اجباری از تو نبود،
اگر فقط تو را در کنار خود داشتم، میتوانستم
بگویم که آرام ترین، شادترین و امیدوارترین
روزهای عمرم را می گذرانم...
* نامههای احمد شاملو به آیدا
رَشتاك!🇵🇸
-
خیال!
آره دوباره بخونش!
خیال همیشه قشنگه. وقتی که بینِ روزمرگیِ
خستگیناپذیر زندگیت گیر کردی و نمیدونی
رهایی کدوم سمتیه؛ چارهای جز این نداری
که به خیال رو بیاری.
آره خیال قشنگه چون، زندگی بدون اون هیچ
رنگ و طعمی نداره. حتی اگه اون مارمالاد
توتفرنگیِ روی کیک رو هم فراموش نکنی،
اگه آدم مطلوبت و با خیال از فرسنگها
فاصله نکشونی و نیاری کنار خودت، هیچ
طعم و مزهی دلچسبی نمیتونه برات داشته
باشه.
اگه انزِجار دلتنگی آزارت میده و قفس
پرندهی ناآرومِ دلت روز به روز کوچکتر
میشه، تا فقط یک لحظه بتونی چشمات و
توی یه آغوشِ خیلی دورِ امن ببندی و برای
چند ثانیه هم که شده آسوده نفس بکشی؛
خیال، پانسمانِ تمام جراحتهای عمیقه.
آره اگه خیال نبود،
دستها از یخزدگی میمردن!
#فاطیماه