امام حسین'؏ هنگامی که تمام یارانشان را از دست داده بودند، برای آخرین بار و برای اتمام حجت رو به دشمن فرمودند:
[ يا وَيْلَكُمْ أَتَقْتُلُونِي عَلى سُنَّة بَدَّلْتُها؟ أَمْ عَلى شَريعَة غَيَّرْتُها، أَمْ عَلى جُرْم فَعَلْتُهُ، أَمْ عَلى حَقٍّ تَرَكْتُهُ؛
واى بر شما! چرا با من مىجنگيد؟ آيا سنّتى را تغيير دادهام؟ يا شريعتى را دگرگون ساختهام؟ يا جرمى مرتكب شدهام؟ و يا حقّى را ترك كردهام؟ ]
اما دشمن کینه به دل داشت؛ کینهای که کهنه شده بود، دلهاشان سیاهتر از سیاه بود و اجازهی دیدن حق را نمیداد. سپس رو به حسین'؏ گفتند:
[ إِنّا نَقْتُلُكَ بُغْضاً لاَِبِيكَ؛
ما به خاطر كينه اى كه
از پدرت به دل داريم، تو را مىكشيم. ]
رَشتاك!🇵🇸
نمیدانم فقط من همه چیز را عجیب میبینم یا واقعا همه چیز عجیب است و شما هم همه چیز را عجیب میبینید.
سجاده پهن کرده بودم برای نماز. شیشۀ تُربتِ کربلا را گذاشتم کنارم و ایستادم. هوای غم و غربت کربلا از سرم نمیرفت و دلم آرام نمیگرفت. سر شیشه را که برداشتم عطر مطلوبی دلم را برد. بوی حسین(ع)، بوی کربلا، حتی بوی آب، بوی فُرات، همه و همه به سمتم آمدند.
آمدم بایستم که گوشۀ چادرم به شیشه خورد و خاکِ مقدس، روی قالیِ اتاقم پخش شد. خم شدم که جمعشان کنم. آه! آرام بگیر دل. ذرههای خاک، دلم را پاره پاره و شرحه شرحه کرد. داشتم میسوختم. همانجا بود که اختیار اشکهایم را از دست دادم.
برایم مجسّم کردنش درد بود و درد. داغ بود و داغ. سالها پیش، شیرزنی داغبردل با لبی تشنه اما نزدیک به نهر آب، به دنبال پیکر ماه میگشت؛ به دنبال بوسۀ زیر گلو، پیرهن و انگشتر. نشانهای، چیزی...
سالها پیش هم کسی اینگونه که نه! عیناً به چشم دید و جگرش پاره پاره شد. سالها پیش، خاک و خون و خارهای خشک مُغیلان و...
عَطش و عَطش و عَطش...
سالها پیش، خواهری داغدیده، بین همین خاکها پیکر ارباً اربای برادرش را با اشک میشست.
وَ آه...
آه که این خاک، بوی حسینبن علی(ع)،
پسرِ فاطمه(س) را میدهد...
#فاطیماه
رَشتاك!🇵🇸
-
عقل، عقلِ من است و فکر تویی
قلب، قلبِ من است و نبض تویی
#نزار_قبانی
رَشتاك!🇵🇸
تولدت مبارك ؛ زود آشنای دیر یافته !
و زادروز تو؛ مطلوبِ مهربان من ؛)🤍
رَشتاك!🇵🇸
-
در میان رگ من، عشق تو در جریان است
سر و تن پیشکشت، هدیه برایت جان است
من، زمستانهترین حالت عاشق شدنم
سیاُمِ تیر، از آنِ تو و تابستان است
#فاطیماه ؛ برایِ :
زودآشنای دیریافتهی من.