eitaa logo
رَشتاك!🇵🇸
572 دنبال‌کننده
2هزار عکس
587 ویدیو
37 فایل
- ☁️🔗 وَ ما در آرزوی زیستن تن به مردن نخواهیم داد؛ می‌نویسم که بعدترها از من بخوانی ؛) . بیرون‌پراکنیِ درونیات . https://daigo.ir/secret/6107676899
مشاهده در ایتا
دانلود
فاصله‌ها را دریاب فاصله‌ها، فاصله می‌گیرند اگر خودت را به آنها نرسانی دورتر و دورتر می‌شوند . . -
دنیا برایم تنگ و تاریک است می‌دانی؟ :)
رَشتاك!🇵🇸
- 🪕
بعضی شبا برف ُ کولاک جاده رو پر می‌کنه خیابونا رو مه می‌گیره ابرا غرش می‌کنن ستاره‌ها به سرفه میفتن اما آیا صبح همه چی سرجاش نیست ؟ -
رَشتاك!🇵🇸
-
در میان ِ خشکسالی عاطفه‌ها ك ِ قحطی همه جا را برداشته تو سبز بمان ؛ و برای بلور ِ نازک ِ روح ناآرامم ترانه‌ی بودم ، هستم ، خواهم بود را بخوان ! بگذار با صدای موسیقی ِ سبز تو ، چشمم را به روی صبح باز کنم . . -
رَشتاك!🇵🇸
-
از کدام دردت بگویم ؟ از چشم هایت که هجومی از ترس و رعب و وحشت از آن چکه می‌کند یا از دست‌هایی که از ترس جدایی بر شانه‌های پدر چنگ زده‌ای ؟ از صورت آغشته به خون پاک و بی‌گناهت بگویم یا از بغض نیمه‌تمامی که نمی‌دانی از شدت ترست آن را قورت بدهی ؛ یا زجه بزنی و اشک جمع‌شده در چشمت صورت خونینت را بشوید ؟ زخم‌هایی که جایشان تا ابد بر دیوارۀ قلب کوچکت حک شده‌اند ، تویی که به جای لالایی شبانۀ مادر ، صدای مهیب خمپاره گوشت را پر کرده . عزیز کوچکم ! برای قلب نحیفت هنوز این زخم ها زود بود . . -
رَشتاك!🇵🇸
-
چرا غم پای خود را از گلویم برنمی‌دارد چرا دست از پریشانیِ مویم برنمی‌دارد
رَشتاك!🇵🇸
-
ای کاش همان دوچرخه‌ی قدیمیِ زنگ‌زده‌ی وسط جنگل بودم که کنار کلبه‌ی متروکه به خواب رفته . ای کاش درخت کاج رفیق همیشگی‌ام بود و تمام حرفهایم را می‌شنید . نه ! او هم همه چیز را دیده ، راه‌های تلخ را تنهایی پیموده و شاید بیشتر از من زمین خورده باشد ، شاید اصلا جای زخم های بیشتری روی زانوهایش باشد . چقدر شبیه من هنوز هم امید به زندگی در چشمانش موج می‌زند . . . -
رَشتاك!🇵🇸
-
شب که می‌شود نقش عوض می‌کنیم در واقع همان آدم اصلی . آدم شب‌ها به حقیقت خودش نزدیکتر می‌شود ! آدم دیگری می‌شویم و صبح به نقش بازیگریِ خودمان بازمی‌گردیم . . . شب عجیب آدم را شبیه خودش می‌کند . -
گاهی آنقدر غرق افکار فرعی می‌شویم که از یاد می‌بریم هدفمان در این راه چه بود ؟ اصلا من وسط این راه چه می‌کنم ؟ آنقدر شاخ و برگ داده‌ایم که خیابان اصلی را گم کرده‌ایم و باید برای پیداکردنش دنبال سوزن در انبار کاه باشیم . . -
رَشتاك!🇵🇸
-
ای مظلوم بی‌پناه ! چه بگویم که کودکانت خیلی زود مفهوم جنگ را با پوست و گوشت و استخوانشان فهمیدند ، درک کردندو حتی به ناچار با آن رو به رو شدند . چه بگویم از چشمان پریشان مادری که پارۀ تنش روزهاست در ازدحام بمب و انفجار ، ناپدید شده . مدام با خود زمزمه می‌کند : و شاید که برگردد ؛ و شاید که برگردد . . - ✍🏻 |
رَشتاك!🇵🇸
سبز باش ُ خرم مثل رقص سبزه‌ها درون چشمۀ امید . باطراوت ُ سپید قلب چون پرنده‌ات می‌تپد چه بانشاط یا شکوه شاخه‌ها با ترانۀ درخت ِ زندگی در میان لاله‌های دشت‌ها حال من چو پیله‌ای بال می‌زند کنون سردماغ و پر امید . ✍🏻
رَشتاك!🇵🇸
-
من عاشق همان هوای باران ِبی‌خبری هستم که غافلگیرانه قطره‌هایش روی گونه‌هایم به رقص در می‌آیند ؛ موهای آشفته‌ام را دگرگون‌تر از اینی که هست می‌کنند و با من می‌بارند ! و ابر‌ها با من می‌خوانند و من برای نخستین‌بار زبانشان را می‌فهمم . . ✍🏻
بعضی‌ها فکر می‌کنند درد و مرض فقط برای بدن و کالبد است ؛ در حالی که دردها از جای دیگر نشئت می‌گیرند .
رَشتاك!🇵🇸
-
حوالی تو هنوز پاییز نشده است ! حوالی تو شاخه‌ها به امید شکوفه دادن از خواب بیدار می‌شوند؛ میوه‌های ریز و درشت به بار آورده‌اند و دخترکی با دامن قرمز گیلکی میوه‌ها را در سبدش می‌چیند. حوالی تو پروانه‌ها نمی‌میرند؛ شمع‌ها نمی‌سوزند و کسی با نامه‌های کهنه‌ی از راه نرسیده خودسوزی نمی‌کند. حوالی من اما ، همه‌ی شاخه ها خشکیده‌اند؛ از درختان به جای میو‌ه، سنگ های سیاه به ثمر آمده و بعد از رسیدنشان در گلوی آدم‌ها رشد می‌کنند. کسی از مردن شبانه‌ی عابری که در پیاده رو راه می‌رود خبری ندارد در سمت چپ سینه‌ی مردم، غبار خوابیده؛ چنان که قبری‌ست که سال‌ها کسی بر روی آن قطره‌آبی نپاشیده باشد . حوالی من از ابرها صاعقه می‌بارد و گل بی منت باران در اوج قحطی رشد می‌کند. اینجا هیچ چیز شبیه به دنیای اطراف تو نیست ! اینجا عصر خشکسالی عاطفه‌هاست . . ✍🏻
رَشتاك!🇵🇸
_
باران از پشت شیشه برایم دست تکان می‌دهد؛ و قطره‌ها به آغوش شیشه‌ها پناه می‌برند. این عاشقانه‌ترین صحنه‌ی پاییز است ؛)
من خیلی خودم را گم می‌کنم لا به لای زمان‌های حال وقتی که در حیاط خانه قدم می‌زنم و ناگهان می‌ایستم و با خودم می‌گویم که کجا ایستاده‌ام ؟! اصلا در چه فکری بودم که راهم را اشتباهی آمدم ؟ کجا می‌خواستم بروم ؟ چرا دمپایی‌ام لنگه به لنگه است و حواسم نیست ؟ و اما مکث می‌کنم من میدانم چرا می‌دانم چون ، همه‌ی اینها به تو ختم می‌شود . . ✍🏻
رَشتاك!🇵🇸
- 🍂
و الان به تو می‌گویم که باز هم با من حرف بزن ! بیشتر از قبل بیشتر از هر وقت دیگری که بودن ها پررنگ‌تر بودند ؛ درست در لحظاتی که باران با اشک‌های عابران پیاده همراهی می‌کند ، می‌فهمم که آتش سوزی زیر باران هم غیر ممکن نیست . . ✍🏻
می‌دانی؟ تنهایی، غارِ امنی‌‌ست . واژه‌ها از سلول‌هایی که آزادند، به بی‌پناهی‌ات هجوم نمی‌آورند . . -
در این بوم سوخته‌ی سیاه، آسمان به نیلی کبود یک یاس، میهمان شده بود. صدای خیس دری چوبی، سکوت خانه را برهم می‌زد. آغوش بی جانی داشت سخن می‌گفت. چقدر اینجا عطر یاس پیچیده‌ ! و اکنون که گنبد کبود آسمان، لب خاک پهلو گرفته، خلاصه‌ی آسمان بدون نور، سیاهی عمیق یک چاه است در دل نخلستان. یا صدای فریاد خاموشی که دل شب را می‌خراشید و داشت با ستارگان برای ماه، سوگواری میکرد. اشک‌هایی که خاک را با غم می‌شست. و آتش، نورش را از او می‌گرفت و گستاخانه‌تر از قبل درونش شعله می‌کشید. اکنون صدایی که زمزمه‌ تمام شب بیداری‌ها بود. صدای شکستن دلی کوچک، شکستن پهلوی آسمان و گرگ و میش آن در غروب نور به کبودی یاسی که آغوش خاک، خانه‌ای ابدی برایش ساخته بود . . شبی که موعد معراج بود و مدینه زیر خاک به دنبال نور می‌گشت. | |
رَشتاك!🇵🇸
- نمیشد برش داشت و به آغوشش گرفت؟
کاش میشد ماه را محکم در آغوشش گرفت غافلی دل! ماه من هرجاست، جز نزدیک من...
انگار کنکوری شدن یک سرنوشت است این زهرماری کردن اردیبهشت است 🔗
امروز غرق آسمان بودم که بعد تو هی خاطرات کهنه‌ات می‌شد جدیدتر هرچه تو با نبودنت من را تبر زدی این قطره‌های نم نمِ باران شدیدتر همیشه از نوشتن تاریخ بیزارم که مبادا آخرین‌بار باشد و یادم بماند .
رَشتاك!🇵🇸
بودنت را دوست دارم، ماندنت را بیشتر شب به شب خندیدنت را زیر باران بیشتر!
می‌نویسم که روزی مرا به یاد بیاوری. می‌نویسم از برای عشق، از برای با تو بودن، و آخرین لبخندی که از جانبِ من خواهی دید. می‌دانی که راه گلوی نَم گرفته را ابرهای سیاهِ چموشِ بدعُنُق چنان سد می‌کنند که حرف زدن انگار تیر خلاصی‌ست به بغضِ ناکامِ جاخوش‌کرده‌. و چشم‌هایی که هرگز نمی‌بینی، گواهِ بارش این تیره‌ابرها هستند هنگامی که نیستی... می‌نویسم که بدانی، با نوشتن از تو زنده خواهم‌ ماند و دَوام خواهم آورد.