eitaa logo
روانشناسی
7.6هزار دنبال‌کننده
490 عکس
2هزار ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
که با حضور او شیرین می شود مقدمه : خوشبختی گاهی، آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش، که حسش نمیکنیم، چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم، خوشبختی بود، دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن، خوشبختی بود، خنده های کودکی هامان، شیطنت ها، آهنگهای نوجووانیمان، خوشبختی بود، اما، ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم.... چای را با غرغر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است، سرد یا داغ است، زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم.... گفتند ساکت، مردم خوابیده اند و ما، غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم، خوشبختی را ندیدیم یا نخواستیم ببینیم شاید، اما حالا، دوست نازنینم، هر‌کجا که هستی، هر چند ساله که هستی، با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی ها که همه مان داریم، امروز را، قدر بدان، خوشبختی های کوچکت را بشناس و باور کن، عشق را بهانه کن، برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش، برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمیلرزد،هنوز هست، بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست، رفیق جانم، خوشبختیها ماندنی نیستند، اما، میشود تا هستند زندگیشان کرد، نفسشان کشید. یادمان باشد بزرگترین خوشبختی "عشق "است.... به عزیزانمان هدیه کنیم.. اين متن باعث شد تا شروع به نوشتن کنم معنای خوشبختی قسمت اول یادم هست روزی که پسرم فوت کرده بود با وجودی که شیون واویلا نکردم اما دنیا برایم بی معنی شده بود دیگه تمام غمها و غصه های قبلي من بی معنی و بی ارزش شده بود با وجودی که به خدا می گفتم راضیم به رضای تو اما دیگه حاضر نبودم بچه دار بشم می گفتم اگه دنیا اینه اگر بچه امانت هست دیگه نمیخوام حوصله اونهمه دردسر بیدار موندن و مریضی و شیر دادن و پوشک عوض کردن ووووو .... که آخرش این باشه ندارم راستش مجدداً كه. فكر مي كنم مي بينم موضوع زحمت و دردسر نبود چون من اصلا احساس اينكه بچه زحمت داره يا دردسر داره نداشتم موضوع ايجاد علاقه و دلبستگي بود با وجودی که می گفتم خدایا شکرت که حال امام حسین ع رو در مورد علی اکبر فهمیدم اما دیگه صدای شرشر جوی آب زیبا و لذت بخش نبود ابرهای آسمان و درخت کنار جوی لذت بخش نبود گلها خنده ها مدل ابرها مدل كوهها هيچ چيز زيبا و دلنشين نبود دیگر اصلا زشتی و زیبایی معنا نداشت با وجودی که به خدا می گفتم خدایا شکرت که پسرم گم نشد که همیشه چشمم همه جا دنبال او باشد که شاید روزی او را ببینم اما دیگه چیزی خنده دار نبود با وجودی که به خدا می گفتم خدایا شکرت که پسرم اسیر نشد تا همیشه چشم انتظار امدنش باشم اما دیگه اصلا خوشبختی معنایی نداشت دیگه فرقی نمی کرد همسرم چی بگه کی بیاد چی بخره و چی نخره البته او خيلي سر به راه شده بود حرفی نمیزد زود می آمد هر چي مي گفتم گوش مي كرد اما دیگه اصلا اهمیتی نداشت همه جا تعریف از من می کرد تعریف‌هایی که سالها حاضر نبود بيان كنه اما دیگه خوشبختی برای من تعریفي نداشت همه جای ِخونه یادآور او بود و همه جا خلاء نبودنش احساس می شد نگاه معصوم و نجیب او از جلوی چشمانم کنار نمی رفت ❤️دستمال آشپزخونه را برمي داشتم بلوز او بود حالم بد ميشد عليرضا كه از فشار حادثه حالت تهوّع داشت و اشتها نداشت گاهي براش گوشت رو با بیفتک کوب مي كوبيدم تو آب پياز مي گذاشتم و روي توري براش كباب مي كردم بعضي ريزه ريزه به توري مي چسبيده و ذغال مي شد و باز من مي ماندم و دنياي اندوه چون ياد بدن ذغال شده ي صادق می افتادم کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استادشجاعی:مهمترین وظیفه ی والدین در قبال فرزندان سه چیز است که نجات دهنده است کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
گویند: ✍️ روزی ابلیس خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگرنقل مکان کند، خیمه‌ای را دید، و گفت: اینجا را ترک نمی‌کنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم. به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می‌دوشد، بدان سو رفت و میخ را تکان داد. با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت. مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت. شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد. سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، 👈 و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!! فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای، این چه کاری بود که کردی؟! ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم. 👌 بیشتر مردم فکر می‌کنند کاری نکرده‌اند، در حالی که نمی‌دانند چند کلمه‌ای که می‌گویند و مردم می شنوند، سخن چینی است.    👈 مشکلات زیادی را ایجاد می‌کند. ⬅️ آتش اختلاف را بر می‌افروزد. ⬅️ خویشاوندی را بر هم می‌زند. ⬅️ دوستی و صفا صمیمیت را از بین می‌برد. ⬅️ کینه و دشمنی می‌آورد. ⬅️ طراوت و شادابی را تیره و تار می‌کند. ⬅️ دل‌ها را می‌شکند.       بعدا کسی که اینکار را کرده      فکر می‌کند کاری نکرده است، 👈 فقط میخ را تکان داده است! قبل از اینکه حرفی را بزنیم، مواظب سخنانمان باشیم ! مواظب باشیم👈 میخی را تکان ندهیم ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ دکتر احمدی : سلام وقت تون بخیر بچه ام منو آبی و باباش رو صورتی می بینه دلیلش چیه؟ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دکتر احمدی روانشناسی اطاعت پذیری فرزندان کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتیجه افکار منفی کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝تمام خیرها از مسیر سید الشهداست« علیه السلام» 📒🗞علامه طباطبایی کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اتفاقی که باعث شد زن یهودی مسلمان شود! 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت هفته عفاف و کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫 پدر و مادرها! مراقب باشین عاق فرزندانتون نشین! کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
هدایت شده از روشنگری ۱
7.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حضور دسته های عزاداری و تعزیه خوانی در خیابان های لندن همزمان با نزدیک شدن به عاشورای حسینی به کانال روشنگری با کلیپهای مستند و معتبر با ارسالات محدود بپیوندید👇 @Roshangaree1
که با حضور او تلخ و شیرین می شود قسمت دوم به دلم بد اومده بود ٢٨ خرداد سالگرد فوت همسر خواهر شوهرم بود مي خواستيم بريم بهشت زهرا ما مستأجر برادرشوهرم بوديم در طبقه همكف طبقه اول برادرشوهرم طبقه دوم همسايه غريبه طبقه سوم همون خواهرشوهرم نمي دونم چه خبر بود بچه هاي خواهر شوهرم هم همراه همسر و فرزندان اونجا بودند احتمالا جمعه بوده و ناهار اونجا خونه ي مادرشون بودند ميخواستند برن بهشت زهرا برأي سالگرد پدرشون البته خيلي سال پيش فوت كرده بود اما هر سال خودشون ميرفتن من به همسرم گفتم مام بريم سرم درد مي كنه شايد حال و هوام عوض بشه بهتر بشه راه افتاديم بريم عينك افتابيم رو جا گذاشته بودم وقتي سر درد مي گيريم به نور حساس ميشم براي همين رفتم عينكم رو اوردم يه دفعه به دلم بد اومد اينكه عينكم جا مونده بود برام پيام داشت كه نرو نرو نرو و دلم نميخواست با ماشين خودمون بريم جز نفرات اولي بودم كه اومدم خيابان اما أصلا دلم نبود ماشين خودمون رو سوار شم دلم ميخواست كسي بگه بيا سوار ماشين ما بشو ،نميخواد ديگه شما ماشين بيارين ،سه چهار تا ماشين بوديم جزء نفرات اولی بودم که اومدم از خونه بیرون ، همه يكي يكي سوار شدند ،ميرفتم جلو أين ماشين و اون ماشين ، اما اونها إز دل من خبر نداشتند و بالاخره كسي نگفت بياين ماشین ما، به اجبار سوار ماشين خودمون شدم اينكه نگفتم به دلم بد اومده نريم به خاطر اين بود كه از نظر همسرم به دلم بد اومده نريم بي معني بود .از آقاي فاطمي نيا چند وقت قبل در اين رابطه ازشون سوْال كردم و روحيه همسرم رو هم گفته بودم گفتند نگو براين اساس به همسر م حرفي نزدم به اقاي فاطمي نيا هم نگفتم شما گفته بوديد نگو نگفتم اينطوري شد نوه خواهرشوهرم ميخواست بياد تو ماشين ما همسال پسرام بود گفتم نه نيا خيلي رابطه خوبي با همشون دارم اما لازم دونستم بگم نه چون نگران بودم نميخواستم اگر اتفاقي براي ما ميوفته پسر اونها طوري بشه نزديك مرقد امام پليس جلوي ماشينها رو گرفته بود مام پشت ماشينها ايستاديم يك دفعه ماشين پشتي محكم زِد به ما پسر بزرگم عقب ماشين خواب بود ١٣/٥ سالش بود پسر دوميم اصولا بين دو صندلي لب صندلي مي نشست ۱۱ سالش بود إز وسط ماشین مابین چهار صندلی شعله كمي ديده ام همسرم به پسر کوچیکه گفت چيزي نيست بابا بپر بيرون همسرم إز شيشه ماشين خودش رو انداخت بيرون و بعد پسرم دومم كه بيدار بود پرید بیرون همسرم اومد دم شيشه من و تو ي سرش مي زد و هي اسم منو صدا ميزد و مي زِد توي سر خودش ،نگران من بود گفتم به جاي اينكه برا من تو سر خودت بزني بچه ات رو دربيار با حالت نوحه گفت چه جوري ؟ چه جوري؟ در باز نمي شد ماشينمون يك پيكان قراضه بود عقب ماشين قسمت صندوق كلا جمع شده بود حرارت تو ماشين زياد بود عقب ماشين روي صندلي رو نگاه كردم پسرم خوابيده بود و موهايش داشت كز ميخورد من چادرم رو جمع كردم و از شيشه ماشين خودم رو انداختم بيرون چند متري از ماشين دور شدم به سمت ادمها رفتم كه براي بيرون آوردنش كمك بخوام يكي از همسايه هاي خونه ي مادرشوهرم رو اونجا ديدم ! خانوادگي اومده بودند بهشت زهرا برند و وقتي ديده بودند ماشيني تصادف كرده پياده شده بودند من هنوز چند متری از ماشين دور نشده بودم كه ماشين در شعله هاي اتش محو شد رفتم سمت ماشين چند نَفَر منو گرفتند ،شايد همان همسايه ها ، بعد از دقایقی گفتم بهشون به من روسري يا مقنعه بديد اخه روسري و چادرم بالاهاي سرم حتي موهاي سرم سوخته بود بهم دادند و سرم كردم يادم نيست اول روسري خواستم يا اول ماشين منفجر شد من اصلا نمي دونستم قراره ماشين منفجر بشه اما احتمالا همسرم مي دونسته كه وقتي تو ماشين بودم هي اسم منو صدا ميزد و تو سرش ميزد به آتش نشاني زنگ زدند ما ايستاده بوديم و نگاه مي كرديم علیرضا پسر دومم رو از فاصله ده متري ديدم متوجه نشدم سوخته خانواده همسرم رسيدند ،گريه مي كردند و همسرم رو بغل مي كردند و من همچنان ساكت بودم ماشين امبولانس اومد وپسر كوچيكم رو برد بيمارستان به من گفتند تو هم بيا برو بيمارستان، صورتم، دستم سوخته بود و پوست انگشت شستم از بالا مقداری آویزون بود اما من اصلا سوزشي احساس نمي كردم فكر مي كردم براي عليرضا مي گن برو و فكر مي كردم عليرضا هم نسوخته مثلا مثل من جزيي سوخته آخه اونم آروم بود و گریه نمی کرد نه برای برادرش که در شعله های اتش محو شد نه برای سوختگی‌های خودش !!!! من گفتم نه من نميرم بيمارستان صادق تو ماشين بود من كجا مي رفتم ؟ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
هدایت شده از روانشناسی
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دکتر شهرام اسلامی : علل سرد مزاجی خانمها متعدد است نشر این کلیپ باشما کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee