eitaa logo
روانشناسی
6.5هزار دنبال‌کننده
442 عکس
1.7هزار ویدیو
10 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انقدر خودتو اذیت نکن هیچکس بدون هیچ چیز نیست هیچکس هم صاحب همه‌چیز نیست کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 ۲۱ 🚥 از گاز آشک‌ آور ، گازهای سمی‌ ، گاز اعصاب ، 🚥 گاز خفه‌ کننده ، تفنگهای دوربین دار ، 🚥 گلوله‌های ساچمه‌ای و انفجاری ، مسلسل ، 🚥 انواع سلاح‌های سبک دستی‌ ، 🚥 نارنجک دستی‌ ، بمب‌های آتش‌ زا و... 🚥 استفاده کردند تا رودی از خون جاری کنند . 🚥 منازل سعودی اطراف آن منطقه ، 🚥 حاضر نشدند به ما کمک کند 🚥 مردم ، در می زدند و کمک می خواستند 🚥 اما آنان با سنگدلی ، فقط تماشا می کردند . 🚥 جنازه ها ، پشت درهای خانه ها ، 🚥 تلمبار شده بود . 🚥 ناگهان فلسطینی ها ، لبنانی ها و سوری ها ، 🚥 درهای خانه خود را ، به روی ما باز کردند 🚥 عده ای موفق شدند 🚥 خود را داخل خانه های آنها بیاندازند . 🚥 اما بقیه در آن ازدحام ، 🚥 به هم گره خورده و خفه شدند 🚥 هیچ راه فراری نداشتند 🚥 من هم توسط محافظینم نجات پیدا کردم 🚥 و مرا در خانه یک فلسطینی پناه دادند 🚥 با چشمانی اشکبار ، از پشت پنجره ، 🚥 به حجاج مظلومی که غرق خون بودند ، 🚥 نگاه می کردم 🚥 نامردان ، نه به زنان رحم می کردند 🚥 نه به کودکان و نه به پیران ... 🚥 بر سر حجاج بی گناه ، 🚥 قطعات بزرگ و کوچک شیشه می ریختند 🚥 شیشه ها نیز روی سرشان می شکست 🚥 و در بدن و پای حجاج فرو می رفت 🚥 بعد از آن ، 🚥 آب جوش و داغ ، بر سرشان ریختند 🚥 سپس قطعات بزرگ یخ ، 🚥 و شن و ماسه و قطعات بزرگ سنگ ، 🚥 بطری و تکه های سیمانی ، 🚥 از ساختمان‌های مرتفع اطراف ، 🚥 بر سر و شانه و پشت مردم بی گناه ، 🚥 پرتاب می کردند . 🚥 و مردم یکی یکی ، شهید می شدند . 🚥 دیگر طاقت نیاوردم 🚥 چشمم پر از اشک شده بود 🚥 خواستم به کمک مردم بروم 🚥 ولی محافظینم نگذاشتند 🚥 ناگهان دیدم با چماق و باطوم الکتریکی ، 🚥 و‌ با میله‌های آهنی و چوب‌های میخ ‌دار ‌، 🚥 به جان حجاج افتادند . 🚥 صدای جیغ و فریادشان ، تا عرش خدا رسید 🚥 من نیز نشستم 🚥 و زار و زار ، بر مظلومیت شیعه گریه کردم . 🚥 با اذان مغرب ، اوضاع آرام شد . 🚥 بعد از نماز مغرب و عشا 🚥 برای شهدای برائت از مشرکین ، 🚥 روضه خواندیم و گریه کردیم . 🚥 هوا مهتابی بود 🚥 و کوچه پر از جنازه و خون بود 🚥 شیعیان ، بیرون آمدند 🚥 و با کمک هم ، جنازه ها را جمع کردیم 🚥 چند نفر از سفارت ایران آمدند 🚥 و پیگیری این اتفاق شدند . 🚥 که ناگهان یادم آمد ، مناظره دارم 🚥 به سرعت خودم را به مسجد الحرام رساندم 🚥 به خدا توکل کردم 🚥 و به سمت مناظره ، راه افتادم . 🚥 جمعیت انبوهی دم در منتظر من بودند . 🚥 صدای مردم را می شنیدم که می گفتند : 🗣 شیعه آمد ، شیعه آمد 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرف کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
قسمت ۱۹ که با حضور خدا شیرین می شود یا خاطرات بسیار تلخ که با حضور خدا قابل تحمل میشود هر روز حمام مي بردم و پمادها و پوستهای مرده و خونها رو مي شستم و بتادين ميزدم گاز استیریل روي دست و پاش مي کشیدم البته نه آهسته و صورتش رو پانسمان مي كردم و از همه بدتر گوشش رو باید فشار میداد تا چرکها از سوراخی که دکتر قيچي کرده بود خارج بشه من متوجه شدم دختر خاله م اينا موقع شستن عليرضا به خاطر آه و ناله و گريه علیرضا ميرن تو كوچه تا صدای اخ و اوخ و گریه زاری علیرضا رو متوجه نشن یه روز اونها تلويزيون روشن كرده بودند فيلم اتيش سوزي بود نمي دونم مثل اينكه تانك بود اصلا مهم نبود چي بود اتش سوزي بود عليرضا رو ياد تصادف انداخته بود البته منم ياد تصادف افتادم حرفي نزدم به روي خودم نياوردم گفتم مثلا بگم خاموش كنيد بدتره شايد يادش نباشه يا نخواد به روي خودش بياره اما يك دفعه يه چيزي رو بهانه كرد و شروع كرد به گريه كردن اصلا اهل گريه كردن نبود از بچكي سال يكبار شايد گريه مي كرد گريه بچه سوخته ي برادر مرده سخته ، گريه پسر ده یازده ساله ای که اهل گریه نباشه و همیشه خندون باشه سخته البته علیرضا هنوز نمي دونست مرده اما مي دونست كه برادرش خيلي بيشتر توي اتيش بوده و اگر هم باشه وضع خيلي بدي داره حرفي نزد كه به چي فكر مي كنه اما اون صحنه براش تداعي شده بود شایدم حدس میزده که فوت کرده ، من هنوزم ازش نپرسیدم که می دونستی فوت کرده یا نه يه روز مادرشوهر دختر خاله ام اونجا بود ديد كه شستم چقدر گريه كرد فرداش كه من رفته بودم بشورم متوسل به حضرت زهرا س شده بود و علیرضا ديگه خيلي بي قراري نكرد نمي دونم دعا كرد نماز خوند ذكر گفت نمي دونم ولي اوضاع از اون رو كمي بهتر شد البته درد و گريه بود اما شدتش خیلی کمتر شده بود در اين دوهفته که خونه ی دختر خاله ام بودیم نزديكان خودم و همسرم مي اومدند ديدن عليرضا و به ما سر ميزدند يه روز خواهر زادم با همسرش اومد گفت دستاش رو انگشتاش تا ميشه ؟ اومد و انگشتاش رو هي تا كرد حالت فيزيوتراپي اخه تو بيمارستان بود براش فيزيوتراپ مي اومد همون كه روز اول در اولين ديدار به من گفته بود پسرت اين يكي هم معلوم نيست زنده بمونه ! تو بيمارستان يه دفعه اون مرد اومد عليرضا گفت مامان بزنش مامان بزنش نياد چون مي خواست انگشتهاش تا كنه تا حين خوب شدن پوست جا براي تا شدن داشته باشه وگرنه انگشتها تا نمي تونه بشه حالا عليرضايي كه براي شستن نَفَر اول داوطلب مي شد تا زودتر شرش كم بشه و خيالش راحت بشه ، با اون همه درد و سوزش که تازه بعد از شستن بتادین میزدند که یک سری هم برای اون می سوخت و سرم نمکی روی زخمها مي ریختند درد فیزیو تراپی آنقدر زیاد بود که مثل بچه ی دو سه ساله می گفت برو بزنش نیاد برو بزنش نیاد دیگه بریده بود دیگه خسته شده بود گفتم کاری که لازمه انجام میده اما گویا بی رحمانه انجام می داده و خیلی اذیت می شده صحبت داماد خواهرم بود همان شوهر خواهر زاده ام که یاد این مرد افتادم داماد خواهرم انگشت‌هاش رو کم کم تا می کرد من چون دقیقاً نمي دونستم چقدر بايد تا كنم دلم نمي اومد از طرفي زورم نميرسيد و از طرفي با من رودبايستي نداشت و نمي گذاشت چون خيلي دردش مي اومد نمي دونم چرا؟ صرفا براي كش اومدن پوستش نبود چون بعدها براي دهانش هم بردم فيزيوتراپي و يك چيز گنده شبيه دندون مصنوعي پلاستيكي مي كرد توي دهنش تا دهنش كش بياد انگار دست بندازي دو طرف دهن و به سمت لپها بكشي اما اونجا خيلي اذيت نمي شد كه بگه بزنش نياد يواشكي گفتيم داماد خواهرم يكي دوبار ديگه هم اومد چون مرد شوخ و شاد و ارومي بود علیرضا روش نمي شد اصلا اعتراض بكنه کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
هدایت شده از اشعری
مداحی آنلاین - حی علی العزا - محمدرضا طاهری.mp3
12.63M
حی علی العزاء حی علی البکاء تازه اومد محرم خاتم الانبیاء 🔊 (ص)🏴 🎙 https://eitaa.com/joinchat/2744386435Ca79d787b2f
ریشه‌ی خیانت و بی‌وفایی.mp3
9.53M
❌ چی میشه آدما بعد از محبت‌ها و خیرات کثیری که از کسی دریافت می‌کنند جایی مغلوب شیطان میشن، و به بی‌وفایی و خیانت و از پشت شمشیر زدن مبتلا میشن کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
پدر و مادر عزیز! بسیاری از تلاش‌هایی که شما برای تغییر فرزندتان انجام می‌دهید، بدون محبت به مقصد نمی‌رسد. راه را باید با محبت، کوتاه کرد. اگر رابطۀ عاطفی خود را با فرزندان‌مان تقویت کنیم، بسیاری از امر و نهی‌هایی که در طول روز به فرزندمان می‌کنیم، به صورت طبیعی حذف خواهد شد؛ زیرا همین محبت شدید، کار هزار امر و نهی را انجام می‌دهد. وقتی شما محبوب فرزندتان شدید، او دوست دارد همان طور باشد که شما هستید، همان طور زندگی کند که شما دوست دارید. کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
تربیت_فرزند 🦋اگر میخواهید دختر یا پسر نوجوانتان در مشکلاتش با شما مشورت کند یکی از نکاتی که باید رعایت کنید در دسترس بودن است. یعنی هر زمان نوجوان به شما نیاز داشت بتواند به شما مراجعه کند. 🦋مادری که هنگام حرف زدن نوجوانش حوصله ندارد یا مشغول کارهای خونه هست و دائم در حال رفت و آمد هست. 🦋 و پدری که همیشه کار داره و خونه نیست، 🦋نباید انتظار داشته باشن که نوجوانشون برای حل مشکلش اولین گزینه ش والدینش باشه. 🦋اوقاتی از روز فقط گوش شنوا برای فرزندتان باشید. کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‎‌ 💔 فقط در پنج درصد از طلاق‌‌ها، راهکاری جز طلاق نیست! نود و پنج درصدشان چاره دارند. ‎ ‌ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
روانشناسی قلب 43.mp3
9.5M
43 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣️قلب هر انسان، به اندازه معشوقش وسعت داره... 💝اگر قلب وسیع میخوای؛ باید معشوق های بزرگ انتخاب کنی. کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
VID_20240402_080228_266_02042024 (1).m4a
717.2K
📻 موضوع : یکی از مهم ترین علت اختلاف بین زوجین!؟ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
🔴متوجه خیانت همسرتون شدید؟ به هیچ عنوان به روی همسرتون نمیارید که متوجه این مسئله شدیدچون قبح عمل بریزه مرد تا حد زیادی آرامش میگیره!شاید اولش بترسه که وای زنم فهمید ولی کم کم با وجدان خودش بهتر کنار میاد و وقتی ببینه شما با دونستن اون موضوع هنوز سر زندگیت هستی میگه این با وجود این اتفاق هم پای من میمونه پس شاید خیلیم خطرناک نباشه همسرتون رو با وجدانش دربندازید یعنی با وجود تمام سختیش سعی کنید نقاط ضعف خودتون در رابطه رو شناسایی کنید و رفعش کنید.بعد اون خودش بعد یه مدت حس میکنه که چقددددر آدم پستی هست!کی میتونه به زن به این خوبی خیانت کنه؟! یه چیز رو در گوشی بگم من قبول ندارم که مردی که خیانت میکنه تقصیر زن خودش هم هست اما قبول دارم مردی که خیانت میکنه تونسته خودشو راضی کنه که زنم نقطه ضعفی داره شما سعی کنید به طریقی متوجه شید که از کدوم بُعد از رابطتتون ضربه خوردید؟شاید خیلی به ظاهرتون نرسیدید.شاید خیلی عاشقی نکردید. شاید همراه اون در تفریحات نبودید.حالا اگه اون جنبه رابطتونم اصلاح کنید مرد شما خودش به خودش نهیب میزنه کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
قسمت بيستم که با حضور خدا قابل تحمل می شود به لطف خدا عليرضا صبور بود كسي ديگه جاي او بود همه چيز فرق مي كرد او با شرايطش كنار مي اومد پسره ده سال و سه ماهه كه تمايل به جنب و جوش و بازي داره نمي تونست بازي كنه نمي تونست غذا بخوره من بايد دهنش ميزاشتم و از طرفي دهنش به اندازه قبل باز نمي شد اما اصلا از چيزي شكايت نمي كرد حتي از برادرش اصلا حرف نميزد و اينكه تنهام چرا نيست؟ احساس بدبختي نمي كرد اين چه وضعيه؟ تا كي بايد اينقدر درد بكشم ؟ خسته شدم ؟ اصلاً اصلاً از هیچ چیز شکایت نمي کرد در اون اوضاع و احوال هم من دنبال خندونش بودم و مواردي براي شوخي پيدا مي كردم شوخيهاي كه ياداور شوخيهاي قبلمون بود منتها مواردي كه ياداور صادق نباشه همسر دختر خاله ام بسيار مهربون و احساساتي بود و قطعاً حضور ما براش عذاب اور بود هم از جهت عليرضا هم از جهت همسرم چون همسرم در عين حال كه به خاطر عليرضا لباس مشكي نمي پوشيد كه او متوجه نشه اما دنياي از غم و اندوه بود و شرايط عادي نداشت و قيافه اش ياداور مرگ صادق بود واقعيتي است كه : در مجلس خود راه مده همچو مني را افسرده دل افسرده كند انجمني را پسر دختر خاله ام بچه فهميده و مهربوني بود و يادمه كه كلاس ورزشش رو به خاطر عليرضا نرفت مامانش بهش گفت برو اشاره كرد به عليرضا و گفت نميرم يعني درست نيست تو اين شرايط من جلوي اين برم كلاس ورزش و دنبال خوشي باشم منم بهش گفتم برو اما نرفت همسرش هم مردي بود كه براي هر رفت امد هم ياالله مي گفت و يه ور يه ور مي رفت که يادم يكبار نُون سنگك خريده بود با نُون سنگك ديوار درست كرد و يه ور نگهداشت كنار صورتش و رد شد البته من پوشيده بودم اما در كلا بنده خدا خيلي مراعات مي كرد بقيه مردها طوري هستند كه فقط اين تو هستي كه بايد خودت رو بپوشوني اما ايشون به طرق مختلف در اين راه همكاري مي كرد و تا من راحت تر باشم و اين هم حسن ديگه خونه شون بود يعني تو اتاق باشي در باز باشه بيان رد بشن مراقبند نگاهشون توي اتاق نيفته هم خودش هم پسراش الان هم كه باهم رفت و آمد داريم همينطور هستند بعد از دو هفته رفتيم خونه برادرم و دخترخاله ام اینها یه نفس راحتی کشیدند تنوعي هم براي همسرم و عليرضا بود تازه اسيد زدن رو شروع كرده بوديم و دارو قطع شده بود اونجا بهمون پيشنهاد دادن كه عنبر نسارا دود كنيم همون مدفوع الاغ ماده براي عفونت گوشش اينجا بعد از شست و شو قبل پانسمان مي بردمش تو ايوان و به گوشش عنیر نساء دود مي دادم پسر برادرم پسر شاد و خنده رو اي است و زن برادرم و دو دخترش از هيچ محبتي كوتاهي نمي كردند مخصوصاً دختر كوچيكه که فوق العاده مهربون بود خونه برادرم به راحتي خونه دختر خاله م نبودم چون اينجا زياد محبت مي كردند و آدم معذب مي شد ،خواهرشوهر بودم رسيدگي بيشتر بود غذاها متنوع و مورد علاقه ي عليرضا کسی كه راحت نيست باهات و رسيدگي بيشتر مي كنه و احترام بیشتر میزاره ادم بيشتر معذب ميشه اما بيشتر سرمون گرم بود موقع شست و شو هم من سعي مي كردم كمتر اذيت كنم هم به عليرضا سفارش مي كردم كه سرو صدا نكنه و ارومتر گريه كنه همشون حساستر بودن و رودربايستي بيشتري داشتيم من آدمی هستم که اصولا همه جا راحتم اما چون اونها راحت نبودند و خودشون رو به زحمت مي انداختند آدم معذب مي شد هميشه عليرضا از محبتهاي ويژه دختر كوچكيه تعريف مي كنه كلا خيلي مهربونه الان ازدواج كرده و دكتراش رو گرفته ان شاالله خدا بهش دوتا دختر و دوتا پسر خوب و صالح و سالم بهش بده کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌انقلاب پوشش در آمریکا ✍نفوذ نرم از پوشش و مشروب تا کتاب و فیلم، بلایی که سر آمریکا و غرب آمد، در حال تکرار در جمهوری اسلامی است و اگر جلوی آن را نگیریم، ما هم شاید تا چند سال دیگه باید با همجنس گرایی کنار بیاییم⚠️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وطن فروش ها در بدبختی هستند ظاهر زندگیشون رو نگاه نکنید 👍 اینو دیگه خودشون دارند میگن ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
501_18186181769029.mp3
588.3K
☚جلـسـه اول روانشناسی برای همه 👇 @Ravanshenasee
505_18186192517970.mp3
1.61M
☚جلـسـه دوم روانشناسی برای همه 👇 @Ravanshenasee
513_18186185379547.mp3
682.2K
☚جلـسـه سوم روانشناسی برای همه👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به همه ی باباهای با معرفت که بودنشان نعمت و وجودشان صفای منزل 💕💓💞🩵💕💓
خنده ارگان های داخلی بدن را فعال می کند . هضم غذا و جریان خون را بهبود تنظیم می کند . خنده باعث آزاد شدن آندروفین در مغز شده ، نشاط و آرامش ایجاد می کند فرزندان مان را در شرایط خندیدن قرار دهیم کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😱 می‌ترسم بچه‌دار شم، نتونم خوب تربیتش کنم ! | کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️🍃 پرسش : وقتی با خانم های نامحرم احوالپرسی می کنم ، خانمم ناراحت می شود ؛ آیا این رفتار درست است ؟ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻چرا مثل دوران نامزدی عاشق هم نیستیم؟ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷بابا ها میخواین بچه هاتون عاشششقتون بشن به مادرش احترام بزار و محبت کن کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمان03:28 🔶 توجه به همسر، از جمله مهارت‌های مهم زندگی کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
قسمت بيست و يكم که با حضور خدا شیرین می شود خونه ی برادرم به عنوان خواهر شوهر باید دقت بیشتری در رفتار و کردارم می داشتم وقتی طرف راحت نیست تو هم نمی تونی خیلی راحت باشی خودشون رو به زحمت می انداختند و زیاد رسیدگی و محبت می کردند و اينطوري آدم بیشتر احساس مزاحمت می کنه اما از خونه ی خودمون وحشت داشتم و اينطوري سر عليرضا هم بیشتر گرم بود روز دوم سوم متوجه شدم که حداقل فشار دادن گوش برای خارج شدن چرک و اسید زدن که اذیت زیادی داره را می تونم ساعتی انجام بدم که برادرم نباشه برادرم توی بیمارستان میره ملاقات کسی حالش بدمیشه الان رو نمی دونم اون موقعها که اینطوری بود ملاقات كسي تا خيلي ضروري نبود نميرفت البته منم خودم مقداری همین طور بودم یادمه از مدرسه با دوستم داشتیم برمی گشتیم یه دفعه جلوی چشمهای منو گرفت که یعنی صحنه بدی بوده داشتند می بردنش برای بخیه یا پانسمان و می خواسته من ندونم نبينم به هر حال با شناختی که از من داشته اینطور تشخیص داده بوده حتی دیشب با پسرم داشتیم فیلم می دیدیم یه دفعه دستش رو گذاشت روی چشمم ۵-۶ ثانیه بعد دستش رو زدم کنار گفتم نکن فیلمی هست که چندین بار دیده و حفظه البته صحنه روی چشم گرفتن همین دوتا بوده یادمه دختر بودم انگشت دخترخاله ام با لیوان لب پر برید انگشت شصتش من روش رو گرفتم که خونش بند بیاد بعد از چند دقیقه که فکر کردم دیگه بند اومده آروم انگشتم رو برداشتم پوستی که مقداری گوشت هم داشت چون خونی بود و سفت گرفته بودم چسبید به دست من و از دست اون بلند شد بلند بلند با هق هق و شدید گریه کردم وحشت کرده بودم به خودم شجاعت داده بودم در این حد که سریع روی اون رو گرفتم که خونش بند بیاد دیگه برای این صحنه آمادگی نداشتم این توضیح برای اینه که بگم از اول خیلی ضعیف و کم طاقت بودم یه قصه دیگه : پسر خواهرم مجيد تصادف کرده بود پاش شکسته بود صورتش چند جاش کبود شده بود دستش شکسته بود چند روز گذشته بود تا ما خبر شدیم خواهرم کسی نبود که بخواد خبر بده چون شوهرش پسرخاله م بود بالاخره مطلع شدیم رفتیم قم رفتیم بیمارستان ملاقات تابستون بود قرار شد اون شب رو من بیمارستان بمونم و خواهرم بره خونه تا به خونش برسه بعد از چند روز غذا درست کنه به بچه هاي كوچيكتر برسه من نگاه به صورت مجيد می کردم سیاه و کبود چشم خونمرده و رنگ پاش که از پتو بیرون بود مثل مرده (دور از جونش) سفیده رنگ پریده فشارم می افتاد سرم گیج میرفت میخواستم بیفتم گز اونجا بود میخوردم خودم رو جمع و جور می کردم حالم بهتر می‌شد تصمیم گرفتم بمونم دوباره نگاه به او می کردم و حالم بد می‌شد دوباره کمی سوهان میخوردم و دوباره نگاه به مجيد مي كردم حالم بد می شد آخر سر مجبور شدم به خواهرم بگم من میرم خونه پیش بچه ها خودت بمون من نگاه به این می کنم از حال میرم گفت باشه برای من فرقی نداره و رفتم خونه شون منظور اینکه کم طاقت بودم فيلم اهنگ برنادت شروع توجهم شد كه بايد از لوسي دربيام و مقاوم باشم دستم خراش پیدا می کرد مثل بچه ها چندین بار می گفتم لوس و نازنازی بودم ! همه چیز در سایه خدا با حضور خدا با عشق به خدا باتوکل بر خدا با رضایت خدا با تسلیم بودن به خدا با تفویض به خدا تغییر می کنه و گاهی وقتی کسی می گه خدایا ما رو امتحان سخت نکن یواشکی تو دلم می گم خُب امتحان سنگين اگر قبول بشيم پاداش سنگين داره و به قول شهيد بهشتي : بهشت را به بها دهند و به بهانه ندهند بايد دعا كنيم از امتحانات سربلند بيرون بياييم ان شاالله کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee