eitaa logo
روانشناسی
7.9هزار دنبال‌کننده
513 عکس
2.1هزار ویدیو
15 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
که با حضور خدا بسیار راحت تحمل شد اينم پسر برادرشوهرم كه سوار موتور بود تصادف كرد و فوت كرد ای جوانها سوارموتور نشید هر چقدر مراعات كنیديكي ديگه ممكنه بزنه به شما ،دير برسيد بهتره تا اينكه اصلا نرسيد من هميشه براي موتوريها ولله خيرالحافظً و هو الرحم الراحمين مي خونم گاهی هم ۴ قول مادرها اجازه نديد پسراتون زياد سوار موتور بشن پدرها از اول اجازه خريد موتور به پسرها نديد از بچگي بهشون بگيد كه با خريد موتور صد در صد مخالف هستيد وقتی مهدی با موتور تصادف کرده بود هر موقع که موتوري بدون کلاه ایمنی میدیدم بوق میزدم و وقتی نگاه می کرد میگفتم کلاه سرت بزار میگفت چشم یا می گفت گرمه می گفتم به مادرت رحم کن . بنده خدا ها قبول می کردند و چشم می گفتند . خیلی هم با هیجان و از صمیم قلب میگفتم . و اونها کمی تعجب می کردند . خب وظیفه خودم می دونستم که بهشون بگم . اوایل هفته ای یکبار یک مورد رو تذکر میدادم بعد شد ماهی و بعد شد سالی یکبار. ولی هنوزم براشون نگران میشم.
۹ مهر ۱۴۰۳
کارﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ... ﺍﺯ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ نقشی که داری ﮔﻠﻪ‌ﻣﻨﺪ نباش ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﻘﺶ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﻪ ﺷﺎﯾﺴﺘﮕﯽ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﯿﺪوارم ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻧﻘﺸﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﺧﻮﺵ ﺑﺪرخشید. کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
۱۰ مهر ۱۴۰۳
روانشناسی
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 #قسمت ۲۷ 🚥 یکی از علمای سنی گفت : 🌟 پسرم ! 🌟 چطور می
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 ۲۸ 🚥 بعد از اتمام مجلس ، 🚥 جمعیت دور تا دورم حلقه زدند 🚥 و موفقیتم را ، تبریک می گفتند . 🚥 یکی از علمای سنی ، 🚥 پیش من آمد و تشکر کرد و گفت : 🌹 پسر جان ! 🌹 ما می دانیم حق با شماست 🌹 و با حرفهای امروز شما ، 🌹 کاملا یقین پیدا کردیم 🌹 ولی چکار کنیم که نمی توانیم 🌹 راه اجدادمان را ، کنار بگذاریم . 🇮🇷 گفتم : 🇮🇷 حتی اگر بدانید که راهشان باطل بوده ؟ 🚥 او هم سرش را پایین انداخت و رفت 🚥 یکی دیگه آمد و آرام در گوشم گفت : 🌹 کارِت حرف نداشت پسر 🌹 من امروز به لطف تو توانسنتم 🌹 مذهب حق را پیدا کنم . 🚥 من نیز تبسمی کردم و گفتم : 🇮🇷 الحمدلله ، خوشحالم . 🚥 یکی دیگر از علما گفت : 🌹 همه حرفهای تو را قبول کردم 🌹 ولی هنوز یک ذره تردید دارم 🇮🇷 گفتم : قبول داری که احتیاط واجب است ؟ 🌹 گفت : بله 🇮🇷 گفتم قبول داری ، 🇮🇷 دفع ضرر احتمالی ، واجب است ؟ 🌹 گفت : بله 🇮🇷 گفتم : اگر یک بچه یا دیوانه ، 🇮🇷 به شما بگوید که پشت آن دیوار ، 🇮🇷 یکی برای شما کمین کرده 🇮🇷 و می خواهد تو را بکشد ، 🇮🇷 چقدر احتیاط می کنی ؟ 🇮🇷 چقدر سعی میکنی 🇮🇷 که به سمت آن دیوار نروی ؟ 🌹 گفت : درسته حق با شماست 🌹 حتما احتیاط می کنم . 🇮🇷 گفتم : حالا این همه عالم شیعی ، 🇮🇷 از امام علی و فرزندانش تا امروز ، 🇮🇷 در این هزار و چهارصد سال ، 🇮🇷 بارها در مورد امامت ، به ما گفتند 🇮🇷 بارها از ولایت امام علی سخن گفتند 🇮🇷 از فضایل شیعه گفتند 🇮🇷 از امام زمان و منجی عالم گفتند 🇮🇷 پس چرا احتیاط نمی کنید ؟ 🇮🇷 چرا تحقیق نمی کنید ؟ 🇮🇷 چرا تعصب کورکورانه را ، کنار نمی گذارید ؟ 🇮🇷 الآن اکثر علمای جهان ، 🇮🇷 از سنی و مسیحی و یهودی و... 🇮🇷 به حقانیت شیعه اعتراف کردند 🇮🇷 به معصومیت امامان شیعه ، اذعان دارند 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی
۱۰ مهر ۱۴۰۳
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به عنوان یه مادر این سه جمله رو هیچ وقت به فرزندتان نگو...👌 کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
۱۰ مهر ۱۴۰۳
14030709 این همانی‌ها.mp3
12.42M
📣 هشداااااااااااااااااااااااااااااااار‼️ 💢خطربزرگی‌درحال‌رخ‌دادن‌است 01:04 خطرویژه‌درمتن‌جبهه‌انقلاب 02:21 04:33 برسی این خطر از دو جنبه: 06:38 ۱.خطای‌محاسباتی‌بچه‌های انقلابی 07:22 ۲.نوع‌نگاه‌اشتباه‌جــامعه‌به رهبـری 10:26 میزان ایـــــــــن خـــــــطـــــــــــــر 11:19 نموداین‌خطردرقضیه‌واکسن کرونا 13:20 کم‌نظیربودن‌خطراین‌همانی 15:36 صحبتـــــای‌ مـــــهــــــم‌ آقـــــــــــا 23:36 ربط‌این‌خطردرجبهه‌مقاومت 25:21 وظیفه ما در برابر ایــن خطر
۱۰ مهر ۱۴۰۳
روانشناسی قلب 54.mp3
9.58M
54 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣️ يه قلب سالم و آروم؛ باآتیش های دیگران،نمی سوزه! وراحت میتونه،از اشتباهات دیگران، نور جذب کنه. 🔻چجوری ميشه، اينقدر قوی شد؟
۱۱ مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر قصه ی اموزنده موش خرده زیرکی در خانه شد خانه از دیدار او دیوانه شد
۱۱ مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی دیگران را می‌بینی ولی همسر و بچه‌ات را نمی‌بینی! 🔴 کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
۱۱ مهر ۱۴۰۳
اگر ديدى ... كسى داره سعى‌ ميكنه عصبانى يا ناراحتت كنه ؛ هيچ عكس‌العملى نشون ‌نــده بزار در این حسرت بمونه !!!!
۱۳ مهر ۱۴۰۳
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 ۲۹ 🌹 گفت : حرفت را قبول دارم 🌹 ولی بازم قانع نشدم . 🇮🇷 گفتم : به نظر شما ، 🇮🇷 چقدر آیه و روایت ، 🇮🇷 در شأن امام علی و اهل بیت داریم ؟!! 🌹 گفت : خیلی 🇮🇷 گفتم : چقدر آیه و روایت 🇮🇷 در شأن خلفای راشدین داریم ؟ 🌹 گفت : هیچ 🇮🇷 گفتم : پس چرا می خوای 🇮🇷 پیرو کسانی باشی که مشروعیت ندارند ؟ 🇮🇷 بهر حال یا امامت هست یا نیست 🇮🇷 اگر نیست ، ما که ضرر نکردیم 🇮🇷 و خدا هم به خاطر این اعتقاد ، 🇮🇷 ما را عذاب نمی کند 🇮🇷 چون با این اعتقاد ، به کسی ضرر نزدیم 🇮🇷 اما اگر امامت هست ، شما ضرر می کنید 🇮🇷 شما بازخواست می شوید . 🇮🇷 شما به خاطر عمل نکردن به آیات و روایات 🇮🇷 عذاب می شوید . 🚥 او نیز گریه کرد و گفت : 🌹 بسه دیگه ، حالا قانع شدم . 🌹 ممنون که روشنم کردی 🚥 یکی دیگه آمد و پرسید : 🌹 شما چرا در اذان ، 🌹 اشهد انّ علیا ولی الله می گوئید ؟ 🚥 گفتم : 🇮🇷 اولا بفرمایید که شما قبول دارید 🇮🇷 کم یا زیاد کردن اذان ، اشکال دارد ؟ 🇮🇷 یا قبول ندارید ؟! 🌹 گفت : معلومه که قبول دارم 🇮🇷 گفتم : خوب چرا شما ، 🇮🇷 « حی علی خیر العمل » را ، 🇮🇷 از اذان حذف کردید ؟ 🇮🇷 چرا شما ، 🇮🇷 جمله « الصلاة خیرُ من النوم » را ، 🇮🇷 به اذان اضافه کردید ؟ 🇮🇷 پیرمرد به فکر فرو رفت و جوابی نداد . 🇮🇷 گفتم : و اما جواب شما ، 🇮🇷 هیچ کدام از علما و فقهای شیعه ، 🇮🇷 شهادت بر امام علی را ، 🇮🇷 جزو اذان و اقامه نمی دانند 🇮🇷 بلکه به نیت استحباب ، 🇮🇷 در کنار شهادت بر رسالت پیامبر ، 🇮🇷 آورده می شود . 🇮🇷 پیرمرده خوشحال شد و گفت : 🌹 ممنون که آگاهم کردی 🚥 در همین لحظه ، 🚥 محافظم رحیم آمد و گفت : 🌹 آقای شیعه ، من دنبال آن آقا رفتم ، 🌹 حدس بزنید کجا رفت ؟ 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی
۱۴ مهر ۱۴۰۳
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 ۳۰ 🇮🇷 گفتم : کجا رفت مگه ؟ 🌹 گفت : سفارت آلمان ... 🌹 در موردش هم پرس و جو کردم 🌹 یارو آلمانی و یهودی بود . 🌹 همینجوری لباس عربی پوشیده بود 🚥 من دستم را ، 🚥 به محاسن تازه روئیده خودم کشیدم 🚥 و به فکر فرو رفتم . 🚥 بعد از کمی مکث گفتم : 🇮🇷 آقا رحیم جان ! بی زحمت با محمد برو 🇮🇷 و در مورد حادثه برائت از مشرکین ، 🇮🇷 تحقیق کنید . 🇮🇷 شاید آن حادثه هم ، 🇮🇷 به همین یارو آلمانیه ، ربط داشته باشد 🇮🇷 ولی آقا علی ( محافظ دیگه ) را نبرید 🇮🇷 می خواهم کنارم بماند . 🚥 چند روز گذشت . 🚥 ولی خبری از رحیم و محمد نشد 🚥 موسم حج هم تمام شد 🚥 حجاج آماده برگشتن به ایران شدند 🚥 و من همچنان منتظر رحیم و محمد بودم 🚥 به سفارت ایران هم اطلاع دادم 🚥 ولی بی فایده بود . 🚥 چند روز بعد ، دو نفر پیش من آمدند 🚥 و به من خبر دادند که رحیم پیدا شده 🚥 با آنها ، حرکت کردم . 🚥 مرا به یک زباله دانی بردند 🚥 خیلی وحشتناک بود 🚥 وای خدای من ! 🚥 جسد بی سر رحیم ، در زباله دانی بود . 🚥 حالت تهوع پیدا کردم 🚥 گریه و زاری کردم 🚥 خودم را می زدم و ملامت می کردم 🚥 نگران محمد شدم 🚥 به سفارت ایران خبر دادم 🚥 با اولین پرواز ، 🚥 جنازه رحیم را ، به ایران بردند 🚥 هر روز برای من ، به سختی می گذشت 🚥 منتظر خبر بدی از محمد بودم 🚥 خدا خدا می کردم 🚥 که اتفاقی برایش نیفتاده باشد 🚥 چند روز بعد ، 🚥 یک آقایی با لباس عربی ، پیش من آمد 🚥 می گفت که از محمد خبر دارد 🚥 دوباره ترس ، وجودم را گرفت . 🚥 تنها دنبالش رفتم 🚥 یادم رفت به علی بگویم که من رفتم 🚥 همه راه به این فکر می کردم 🚥 که حتما اتفاق بدی برایش افتاده 🚥 که نتوانست خودش بیاید 🚥 هر لحظه منتظر بودم 🚥 که باز هم جسد محمد را نشانم بدهد 🚥 به یک کوچه بن بست رسیدیم 🚥 ناگهان چاقویش را درآورد 🚥 من شوکه شدم و گفتم : 🇮🇷 چکار می خواهی بکنی ؟! 🚥 او هم به عربی گفت : 🔥 می خواهم تو را بکشم . 🚥 ناگهان به طرفم حمله ور شد 🚥 من هم از ترس ، عقب عقب می رفتم 🚥 تا اینکه به زمین افتادم ... 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
۱۴ مهر ۱۴۰۳