eitaa logo
روانشناسی
5.6هزار دنبال‌کننده
420 عکس
1.5هزار ویدیو
9 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛵️ از یک حقیقت تاریخی درس بگیریم... کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
4_5978687565153174615.m4a
11.62M
چند صفحه ‌ کتاب حج دکتر شریعتی قربانی کردن اسماعیل شهریور سال ۱۳۹۸ مصادف با ذیحجه شش دقیقه کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم و دل سیر بودن خیلی مهمه! اینجوری تایه ماشین بهتر از ماشینت ببینی، زحماتتو نادیده نمیگیری! تا یه آدم پولدارتر از خودت ببینی، حسرت نمیخوری؛ آره تو زندگیتون قبل از هر معیاری دنبال آدمای چشم و دل سیر باشین! ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا بجنبیم تمام است، تمام....👌 کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
27.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🐕سگ فرزندی، آخرین نسخه غرب برای نابودی نسل بشر دوستان و آشنایان را آگاه کنید🔊 کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستانه ‎کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
𝓕𝓸 ناراحتی های آدم ها را جدی بگيريد!⁣ دلخوری از آنها فرد جديدی را ميسازد!⁣ وقتی كسی را ناراحت ميكنيد، به راحتی از كنارش نگذريد! سعی كنيد انقدر آدم های مقابلتان را بشناسيد كه از تك تك حرف‌هايشان تشخيص دهيد كی و كجا آزرده خاطر شده اند و دلجويی كنيد تا رفع شود. ناراحتی هايی كه روی يكديگر تلنبار ميشوند از آدم ها تنها افرادی سنگدل ميسازند كه تمامی قلبشان با دلخوری و ناراحتی‌هايشان از ديگران پر شده است و ديگر جايی برای عشق و احساس ندارند!⁣ دلخوری های آدم ها را جدی بگيريد،⁣ قبل از آنكه انسانهای بی احساس یا بی رحمی بشنود کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
یک چیزی که توی تربیت فرزند خیلی مهمه ارتباطات دو نفره هست👨‍👦 یک تایمی رو بزارید ولو کم ولی بزارید با فرزندتون تنهایی بازی کنید اگه کودکه، و اگه نوجوونه باهاش حرف بزنین یا برید بیرون یا خلاصه هرجوری که میتونید وقت بگذرونید⏰ در مورد همسرتون هم همینه🙍‍♂ ایشون هم حتما یک تایمی رو اگه شد در طول روز و اگه نشد حداقل هفته‌ای یک بار بزارن با فرزتون تنها باشن اگه چند فرزند دارین با هر کدومشون یک زمانی رو تنها وقت بگذرونید و بهش ثابت کنید که براش ارزش قائلید👌❤️ که در این صورت بعد از گذشت چند ماه اثرش رو در لجبازی های کمترش و اخلاقش و عزت نفسش و... میبینید🌺 کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 من در یک خانواده‌ی فرزندی بزرگ شدم! ⭕️ ➕ ده قانون طلایی پدر برای فرزند که روی سنگ قبر پدرم حک کرده‌اند! کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
✅با ترس فرزندمون از تاریکی چه کنیم؟؟ 🔰مفهوم تاریکی از اون مفاهیمی است که بچه‌ها نیاز به زمان دارن تا بتونن درکش کنن و معمولا ازش می‌ترسن. اما با راهکارهایی که در تصویر گفته شده میتوان به اونها کمک کرد که احساس آرامش داشته باشند و بر ترس خود غلبه کنند . ❌فیلم ها و بازی هایی که از طریق گوشی یا کامپیوتر می‌بینند خیلی تاثیر گذار هست❌ ✍ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکتر انوشه : بارها اینو گفتم شادی و آرامشی که من تو زندگیم دارم محصول انتظاری است که از هیچ کس نداشتم @Ravanshenasee
که با احساس حضور او شیرین خواهد شد قسمت هفتم موقع مراسم دفن صادق در بهشت زهرا ديدم عذاب وجدان دارم و إقرار به مردم كمي عذاب وجدانم را كم مي كنه ميكروفون رو گرفتم و چند دقيقه اي صحبت كردم مقدار ي از صادق تعريف كردم از صادق زياد توقع داشتم برحسب مقدار هوشش ميگفتم هوش كه نعمت خداست ارزش ما به تلاشمون هست با وجودي كه هر سال شاگرد اول مي شد هيچ وقت براش جايزه نمي گرفتم البته خودش هم نميخواست مي ترسيدم اگر زياد ازش تعريف كنم متكبر بشه و به ديگران به ديده تحقير نگاه كنه اخه واقعا خیلی از لحاظ هوشی فرق داشت معلم كلاس پنجمش گفته بود هوش فوق العاده اي داره نمي دونم چقدر از اين هوش بهره برداري مي كنيد در مورد مظلوميتش هم صحبت كردم در مورد مهربونيش تعريفهايي كه در عين حال كه واقعيت بود اما خودش از من نشنيده بود الان دقيق يادم نيست چي گفتم اما من صحبت مي كردم و جمعيت بلند گريه مي كردند خیلی جمعیت اومده بود چون نوجوان بود و بدجور مرده بود ، همه اومده بودند هر كس كه مي شناخت حتي افرادي كه من تا حالا نديده بودم همكاراي بانكي شوهرم همكارايهاي برادرشوهرم فاميلهاي ما از قم و تهران با نسبتهای دور و نزدیک اگر تب چهل درجه داشت بايد ميرفت مدرسه مي گفت نرم عقب ميوفتم مثلا جايي بوديم تكليفش رو انجام نداده بود صبر مي كرد باباش خوابش ببره بعد ساعت ١-٢ يه چراغي از حمام و دستشويي روشن مي كرد و يواشكي تكاليفش رو انجام ميداد میخواست باباش متوجه نشه تکالیفی که مربوط به طی هفته بود و می دونست، پنج شنبه جمعه انجام میداد اگر يه موقعي عصباني مي شدم ميخواستم بزنم فرار نمي كرد بهش گفته بودم مادرجون اگر من عصباني شدم و خواستم بزنمت واينسا ،فرار كن من ميگرن دارم ازش مي خواستم تا سر منو ماساژ بده اگر موقع خوابش بود صبر می کرد باباش خوابش ببره بعدم سر منو يك ساعت ماساژ ميداد تا بهتر بشه و دستش درد مي گرفت و اصلا نمي گفت دستم درد مي گيره بعدها پسر دوم و سوم مي گفتند كاره سختي هست و دست درد مياد و نمیشه تحمل کرد اخه می گفتم دستت رو مشت کن و با مفصلهات سفت بکش روی سرم به این دوتا گاهی می گفتم با قاشق به سرم بكشند جايی که من دوست نداشتم و موجب نگرانيم مي شد هرچند دوست داشت بره نمي رفت مي گفت نميخوام شما نگران باشي اين أواخر حسابی مرد شده بود خيلي مودبانه در مقابل پدرش از من حمايت مي كرد بيشتر از قبل بأمن صحبت مي كرد و گرم مي گرفت و بگو بخند مي كرد و يه بار به شوخي بهش گفتم مادر چقدر ميخندي حرف ميزني ؟خونه روشني مي كني ؟ و واقعاً داشت خونه روشني مي كرد خیلی صحبت می کردیم در ارديبهشت موقع نمايشگاه كتاب با هم به نمايشگاه رفتيم و كلي صحبت كرديم صحبتهاي معنوي و اخلاقي صحبتهايي كه منو از هر دوستي و همصحبتی بي نياز مي كرد كتاب سياحت غرب و سياحت شرق رو داده بودم خونده بود و تصميم گرفته بود. همه ي قران رو حفظ كنه مي گفت با اين كتاب فهميدم كه اون دنيا چقدر حفظ قران به درد ميخوره البته کلاس دوم جز سی رو حفظ کرد و در مسابقه ای ،مدرسه بهش دوچرخه داد او رفت بدون اينكه فرصت كنه يك صفحه جدید حفظ كنه کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
روانشناسی قلب 32.mp3
5.9M
32 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣️توی شلوغی قیامت... فقط يه آشناست که می تونه پيدات کنه! 💓يه آشنا، که همه عمر،توی قلبت جاش داده بودی، و باهاش زندگی کرده بودی! کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
داستان پسری به نام شیعه هفتم ماموران ، به خانه ما حمله کردند . و دیوار خانه پشتی را دیدند . کولر را برداشتند ، دیوار را پر کردند . و شیعیانی که به ما کمک کردند را ،دستگیر و مجازات کردند . هر روز و شب ، شاهد گریه های غریبانه مادرم بودم .شاهد اشکهای بی صدای شرمندگی پدر بودم .شاهد التماس های آنها ، به آن بی غیرتان ، برای آب و غذا دادن به من و خواهرم بودم . یک روز مادرم ، مرا صدا کرد ، با آب ذخیره تمیزم کرد . با اینکه درد داشت ولی خیلی با من بازی کرد.در وقت خواب هم ، از من خواست تا کنارش بخوابم . تا حالا پیش مادرم نخوابیده بودم ز او خجالت می کشیدم . ولی از این پیشنهادش خیلی خوشحال شدم به خاطر همین ، فوری قبول کردم . با دستهای سرد و بیجانش ،با موهای من بازی می کرد .مرا نوازش می کرد و می بوسید . و با صدای آرام به من گفت : 🌹 جواد جان ! پسرم !مواظب پدرت باش . 🌹 او خیلی تنها و غریبه ، 🌹 بعد از من ، او دیگر کسی را ندارد ، همه دار و ندارش تویی همه کس و کارش تویی هر چه پدرت می گوید بگو چشم منم گفتم : چشم 🌹 مادر گفت : جواد جان پسرم ! 🌹 خواهرت بچه است ، نیاز به آب و غذا دارد به موقع غذایش را بده و در هر شرایطی ، خواهرت را تنها نگذار! تو مردی ، تو غیرت داری. او هم ناموس توست و ناموس ، برای هر مردی مقدسه 🌹 پس از ناموست مراقبت کن و نسبت به او ، غیرتی باش ... 🚥 مادرم می گفت و می گفت تا خوابم برد تا اینکه صدای دل نشین اذان صبح ،مثل هر روز ، مرا از خواب ، بیدار کردروی بازوی مادرم خواب بودم پاشدم ومادرم را ،برای نماز صبح صدا زدم اما انگار ، او مثل همیشه نبود .بدنش مثل یخ ، سفت و سرد شده بودهر چه صدایش زدم ، بیدار نشد . می خواستم داد بزنم ، جیغ بکشم اما انگار عقده سنگینی در گلوی من گیر کرده یعنی مادر می دانست که می خواهد برود یعنی همه شب ، کنار جنازه او خواب بودم .نه ... من مادرم را می خواهم مات و مبهوت به جنازه او نگاه می کردم انگار دارم کابوس می بینم آخر کی می شود از این خواب پر از بدبختی بیدار شوم خیره به صورتش نگاه می کردم غم و غصه و مظلومیت را ، از اشکهای خشکیده روی گونه هایش ، حس میکردم . یاد حرف های دیشب مادر افتادم خیلی برای من سخت است که مادرم را ، مرده ببینم 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
هنگامی که همسرتان درباره مسئله‌ای که او و شما را ناراحت کرده صحبت می‌کند، نباید صرفا سر خود را به معنای گوش دادن تکان دهید، بلکه باید فکری به حال حل آن مسئله کنید. آقایان تمایل دارند موقعیت‌ها و گزینه‌های موجود را تجزیه و تحلیل کنند که این امر خانم‌ها را بسیار عصبانی می‌کند. بیشتر اوقات همسرتان فقط به صحبت نیاز داشته و تمایل دارد شما نیز در صحبت‌های او فعالانه شرکت کنید، نه اینکه نقش یک قهرمان را بازی کنید نشان دهید به موضوعاتی که همسرتان درباره آنها صحبت می‌کند علاقه دارید و از لحاظ احساسی هم به او اهمیت می‌دهید. گوش دادن باید به‌صورت فعالانه باشد، نه اینکه فقط گوش دهید !!!! کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
1.28M
▫️اگه فرزند خواسته هاشو باجیغ زدن براورده میکنه چکارکنیم؟ کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احتمالا اکثر پدر و مادرها این رو تجربه کردن: وقتی بچه‌ میوفته، برای اینکه بفهمه شدت گریه‌ش باید چقدر باشه، به صورت مامان باباش نگاه می‌کنه! 🔹وقتی مامان یا بابا بخاطر ترس یا اضطراب خودشون، خیلی ناراحتن یا بیش از حد واکنش نشون میدن، بچه هم اون احساس رو می‌گیره و ممکنه بیشتر ناراحت بشه! 🔹در واقع والدینن که به بچه کمک میکنن احساساتش رو کنترل کنه. بنابراین، اگه واکنش ما شدید باشه، مغز کودک به جای دریافت پیام آرامش و مراقبت، اضطراب یا احساسات منفی رو ثبت می‌کنه. کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
1_3431556808.mp3
2.34M
🔹🔹نمونه های موفق فرزند آوری باید دیده شود دکتر مریم اردبیلی پزشک و کارشناس مسایل زنان و خانواده مادر ۵ فرزند نشر به اندازه ارادت به رهبری کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
همسرداری "در زندگی مشترک، روانکاوی ممنوع!!!" 🔹 در بعضی کشمکش‌ها، شما سعی می‌کنید، رفتار همسرتان را ریشه‌یابی کنید. جملاتی مانند «اعصابت از جای دیگر خرد است، به من می‌ریزی»، «تو با خانواده‌ی من مشکل داری و به خاطر همین اینطوری رفتار می‌کنی» و... 🔸 روانکاوی که انجام داده‌اید و به زبان جاری می‌سازید دو حالت دارد، یا شما درست حدس زده‌اید که باعث خجالت و شرمساری همسرتان خواهید شد، یا اگر تشخیص‌تان اشتباه باشد که در اکثر موراد این گونه است؛ همسرتان از اتهامی که به او وارد ساخته‌اید، عصبانی شده و درگیری میان شما عمیق‌تر خواهد شد... کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و ادب یک منطق بسیار عالی برای پوشش و حجاب 🔹علی زکریائی کارشناس تبلیغات فرهنگی با یک خانم بد حجاب یک صحبت کوتاهی می‌کنه و او را عقلاً مجاب به پوشش و حجاب می کنه 🔸کسانی که می خواهند امر به معروف کنند حد اقل یکبار این کلیپ رو ببینند ⏳ زمان : ۵ دقیقه و ۳ ثانیه کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
♦️علائم نارضایتی جنسی رابشناسید. 🔹ایرادگیری از هم 🔹نارضایتی از زندگی 🔹قهرهای طولانی مدت 🔹کوبیدن یکدیگر 🔹ابراز خستگی و تمارض 🔹بداخلاقی و تندخویی 🔹از عوارض بر آورده نشدن نیاز های جنسی زن و شوهر است.
قسمت ششم و هفتم
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 هشتم 🚥 بُغض ، مثل تکه ای استخوان ، 🚥 گلوی مرا می فشرد . 🚥 نمی گذاشت صدای گریه ام ، بیرون بیاید . 🚥 مادرم را بغل کردم . 🚥 و سرم را ، روی سینه اش گذاشتم . 🚥 و شروع کردم به درد و دل کردن : 🌷 مامانی پاشو گلم 🌷 پاشو با من حرف بزن 🌷 کاشکی دیشب خوابم نمی برد 🌷 و حرفهایت را تا آخر ، گوش می دادم 🌷 مامان پاشو ... 🌷 ببین دارم گریه می کنم 🌷 پاشو به من بگو : فرشته ها که گریه نمی کنند 🌷 مامان اگر پانشی ، باهات قهر میکنم 🌷 مگر خودت نگفتی که این غمها تمام می شوند 🌷 مشکلات ، حل می شوند . 🌷 پس چرا بدبختی های ما تمام نمی شود ؟ 🌷 مگر نگفتی غصه نخورم 🌷 پس چرا خودت از غصه دق کردی 🚥 ناگهان ؛ بُغضم ترکید و گریه کردم . 🚥 جیغ کشیدم ، فریاد زدم 🚥 و با چشمانی پر از اشک ، 🚥 مادرم را ، محکم بغل کردم . 🚥 پدرم نیز ، وقتی صدای گریه های مرا شنید 🚥 با عجله به طرف من آمد . 🚥 بالای سرم ایستاد 🚥 با دیدن مادرم ، مظلومانه به او خیره شد 🚥 اشکهایش از چشماش ، 🚥 به سمت ریش بورش می افتاد 🚥 از اتاق بیرون رفتم 🚥 تا پدر راحت گریه کند و از من خجالت نکشد 🚥 از در نیمه باز اتاق ، به او نگاه می کردم 🚥 خشکش زده بود 🚥 آرام روی زانو افتاد و فریاد کشید 🚥 و مادرم را صدا می زد . 🚥 پدرم با صدای بلند ، مثل زنان ، 🚥 گریه می کرد و ضجه می زد . 🚥 تا حالا ندیدم او اینطوری گریه کند 🚥 او خیلی مادرم را دوست داشت 🚥 تا یک ساعت ، 🚥 با جسم بی روح مادرم درد دل می کرد . 🚥 اشک می ریخت و می گفت : 💎 خانمم ! حالا دیدی رفیق نیمه راه شدی ؟ 💎 دیدی مرا تنها گذاشتی ؟! 💎 دیدی پشتم را شکستی ؟! 💎 دیدی رفتی و مرا ، 💎 بین این آدمای پست ، رها کردی ؟! 💎 آخر من بدون تو چکار کنم ؟! 💎 بدون تو من کجا برم ؟ 💎 تو بودی که همیشه همراهم بودی 💎 پس چرا کم آوردی ؟! 💎 پاشو نگاهم کن 💎 که نگاهت دوای هر درد من است 💎 نگاهت برای من یک دنیا ارزش دارد 💎 پاشو خانومی ! 💎 به خدا غیر از تو ، 💎 دیگه محرم و مرهم ندارم 💎 پاشو که دارد روح از بدنم پر می کشد 💎 پاشو و به حرفهایم گوش کن 💎 هنوز کلی حرف در دلم مانده 💎 و جز به تو ، به کسی نمی توانم بگویم . 💎 آخر بعد از تو ، آرامبخش من کیست ؟ 💎 یار شبهای دلتنگی من کیست ؟ 💎 همزاد روزهای بی قرارم کیست ؟ 💎 کیست که اشکهایم را پاک می کند ؟ 💎 قرار بود سنگ صبورم باشی ؟! 💎 قرار بود سرنوشت زیبایم باشی ؟! 💎 قرار بود مثل کوه ، پشت و پناهم باشی ؟! 💎 پس چی شد ؟ نکند کم آوردی ؟ 💎 پاشو مرا ببین ... که در غل و زنجیر جنونم . 💎 پاشو ببین مظلومیت مرا . 💎 پاشو ببین تنهایی های مرا . 🚥 پدر آنقدر گریه کرد 🚥 که از حال رفت و روی مامان افتاد 🚥 اما ناگهان ... لبهای مامان تکان خورد ... 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee
که با حضور او شیرین می شود قسمت هشتم باید به خونه اي می رفتم كه يك پسر بهشت زهراست و يه پسر بيمارستان . خیلی حس بدی بود خونه ی بدون بچه هامون . با وجودی که مطمن بودم هیچ کس به اندازه ی من ناراحت نیست اما بیشتر به فکر دیگران بودم برای همین وقتی دیدم برادرم خبر شده و جلوتر از من رسیده خونه عصباني و ناراحت شده بودم كه چرا برادرم رو خبر كرده بودند من اون لحظه فكر مي كردم مسله به اين مهمي رو ميشه پنهان كرد من تصميم گيرنده نبودم عضوي از يك مجموعه بودم البته اگر نظر منو می خواستند من از خانواده ام پنهان می کردم و بهشون نمی گفتم مدتها فکر کنم حدود دو سه ماه علیرضا پسر دومم نزاشتیم متوجه بشه که پسر اول فوت کرده پس می شد از خانواده م هم پنهان کرد البته اصلا به هیچ کس اعتراض نكردم هیچ وقت در این زمینه صحبت نکردم خيلي اوقات ناراحت و عصباني ميشم به لطف خدا به روي خودم نميارم مي گم الان وقت اعتراض نيست الان تو بر خودت مسلط نيستي الان بر اساس احساس صحبت مي كني ممکنه نتونی با آرامش و ادب صحبت کنی پس صبر كن بعداً بعداً هم مي گم ول كن مهم نيست ديگه گذشت گله نکن نمی دونم درسته یانه؟ اين مورد كه دلم می خواست فوت پسرم رو از خانواده ام پنهان کنم از لحاظ خيليها اصلا ممکن و منطقی نیست اما فكر مي كردم برادرم نمي تونه تحمل كنه دوست نداشتم غصه بخوره شاید خیلی دوستش دارم مثلا بگیم صادق فرستادیم خارج برای تحصیلات يه خواهر ديگه م روحش قوي هست اما روي جسمش اثر ميزاره قلبش ضعيفه و از جواني تپش قلب داشت البته منم قوي نيستم و اداي قوي ها رو در مياوردم روز تصادف وارد خونه که شدم داشتم تعريف مي كردم كه از ماشين كه خودم رو انداختم بيرون و منظر خانم اينا رو ديدم گفتم روسري يا مقنعه به من بديد ،برادر شوهرم با صدای بلند گريه كرد لابد یاد کربلا و بی معجر شدن‌ها افتاده بوده و‌به یاد روضه های که مطالعه می کرده چون هم سخنراني مي كرد هم مداحي ،كلا خيلي با سواده (زمان کرونا فوت کرد )شادی روحش صلوات من فكر ميكردم او بايد آرام و صبور باشه گفتم شما گریه نکنید اخه اون موقع همسرم چیکار کنه؟ برای همسرم آخر دنیا رسیده بود ما سه سال با برادرشورم اینا توي يك خونه قديمي مي نشستيم دوتا اتاق ما،دوتا اتاق اونها در مورد منظر خانم بگم من میگرن دارم و اون سالها خیلی شدید بود گاهی تا آمپول مسکن و خواب آور نمی زدم خوب نمی شدم منظر خانم چند خونه اونور تر از ما می نشستند و تزریقات بلد بود من با اون حالم برام مقدور نبود برم درمانگاه ایشون لطف می کردند و برام می زدند خانواده ی خیلی خوبی بودند اونجا چه حرفی پیش می اومد یادم نیست اما می دونم اونجا احساس آرامش می کردم سه تا دختر داشت، دخترای خوبی بودند خلاصه سرم گرم می شد و اصولا یک ساعتی اونجا بودم صحبت صمیمانه می شد و گذر زمان احساس نمی کردم لابد اونها هم از من خوششون میومده که صحبت می کردند وگرنه مجبور بودم سریع آمپولم رو بزنم و بیام خونه . اونجا محیطی بود که دوست داشتم روابط خوبی داشتند و حرفهای خوبی زده می شد . دخترش تازه داشت مداحی می کرد یادم باشه رفتم اون محل برم سراغشون (من کلا آدم بی معرفتی هستم ) دیگه تا می اومدم خونه آمپول خواب اور هم اثر کرده بود میخوابیدم تا بهتر بشم البته چون اون محل منزل پدرشوهرم و الان حسینه هست بعدها هم دیدمشون از علیرضا بگم عليرضا بر اثر عدم رعايت بهداشت و رسيدگيه درست سوختگيهاش عفونت كرده بود و گفتند بايد جراحي بشه جراحي يعني بيهوش كنند و همه ي سوختگيها رو با فرچه تميز كنند و در بیمارستانی که بستری بود يك روز انجام شد ساعت ملاقات كه رفتم يكي از بچه هاي هيت اومده بود حدود بيست و چند سال به اسم مجتبي ما بايدعليرضا رو از پشت شيشه ميديديم عليرضا اصلا حالش خوب نبود و علاوه بر دست و پا ، صورتش رو هم باند پيچي كرده بودند حتي حا ل وحوصله ي نگاه كر دن هم نداشت اقا مجتبي معلوم بود ادم باشعوري بود چون هر كس ديگه‌ا ي بود حالش گرفته مي شد اما او بر خودش مسلط بود و حرف ميزد با عليرضا حتي حرفي زد كه ياداور موضوع خنده داري در هيّئت بود و عليرضا لبخندي زد او كه روزي صد بار قهقهه ميزد حالا اين اولين خنده بعد از تصادف بود و من كلي خوشحال شده بودم هم از اومدنش تشكر كردم هم از اينكه خندونده بودش اما بعدها كه در مورد اين خنده سوْال كردم بدونم موضوع چی بوده تعریف کرد و بعد گفت من الكي خنديدم بر حسب ادب ديدم داره تلاش مي كنه من بخندم منم خندیدم وگرنه .... آفرین پسرم آفرین که با اینهمه درد با اینکه فقط ۱۱سال داشتی الکی خندیدی کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇 @Ravanshenasee